#شب_نامــه
عادت کردهایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان میرود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد.
گاهی با یک غزل حافظ میتوان دوش ذهنی گرفت و خوابید.
یک شعر از فروغ، تکه ای از بیهقی، صفحه ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله ای از شکسپیر، خطی از نیما، ولی غافلیم.
شبانهروز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال میتپانیم توی کلهمان؟!
بعد هم با همان کلهی بادکرده به رختخواب میرویم و توقع داریم در خواب پدربزرگمان را ببینیم که یک گلابی پوست کنده و با لبخند میگوید بفرما!
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
🍃 @Hadise_love84
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست، چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد. و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می کند، تنهایی تو کامل می شود...
#عباس_معروفی
🌥 @Hadise_love84
📖 #گزیدهِ_ڪتاب
آن شب فهمیدم بہ همین سادگے آدم اسیر میشود و هیچ ڪارے هم نمیشود ڪرد. نباید هرگز بہ زنان و مردان عاشق خندید. همین جورے دو تا نگاه در هم گره میخورد و آدم دیگر نمےتواند در بدن خودش زندگی ڪند، میخواهد پَر بڪشد.
📕 #سال_بلوا
✍ #عباس_معروفی
🍃 @Hadise_love84
📖 #گزیدهِ_ڪتاب
گویی عشق در نرسیدن است
تلخےاش هم همین است
#نرسیدن
دورے و تمام فاصلہ ها
من تو را دوست دارم
تو دیگرے را
دیگرے من را دوست دارد، من دیگرے را
من تو را دوست دارم، تو من را
اما نمےشود
همہ چیز محڪم مےایستد ڪہ نشود...
#عباس_معروفے
#سال_بلوا
🍃 @Hadise_love84
تـابستـان ڪہ میشـود،
دلـم شـور میزنـد
نڪند طعم گیلاس هاے بازار
مـرا از یـاد «تـو» ببـرد..!
#عباس_معروفے
🍃 @Hadise_love84
وقتے ڪہ مےرفتے، بہار بود
تابستان ڪہ نیامدے، پائیز شد
پائیز ڪہ برنگشتے، پائیز ماند
زمستان ڪہ نیایی، پائیز مےماند
تو را بہ دل پائیزےات،
فصل ها را بہ هم نریز!
#عباس_معروفے
🍂 @Hadise_love84
📖 #گزیدهِ_ڪتاب
حضورش برایم اهمیتی نداشت،
امّا غیبتش خیلے آزاردهنده بود!
✍ #عباس_معروفے
📘 #سمفونےمردگان
🌨 @Hadise_love84