eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۷ روز 🌿 از تو حرف می‌زنم چنان نوبرانه می‌شوم ؛ که بهار هم دهانش آب می‌افتد ... ❄️
۱۶ روز 🍃 بهار پیش از آن که حادثه ای در طبیعت باشد حادثه ای است در قلب آدمی و پیش از آن که در طبیعت محسوس باشد در حسی انسانی وقوع می یابد... ❄️
۱۵ روز 🍃🌸 دستان تو چند سال دارند؟ درختان پرگره به موهای من که دست می‌کشند بهار می‌شوند بوی ریشه‌هایی که از خواب برخاسته‌اند زمزمهٔ زمین پشت خمیده پاییز را می‌شکند باد بهار در میان انگشتان خشکیده می‌رقصد ..‌. ❄️
۱۴ روز 🍃🌸 ❄️
۱۴روز 🍃🌸 بهار عزیزم سلام می دانم سرت شلوغ است و داری چمدانت را برای آمدن،آماده می کنی خواستم بگویم میان باران وروزهای افتابی بلندی که داری توی چمدانت میگذاری برای همه ی آدم ها یک دشت آرزوی برآورده شده بگذار توی چمدانت،که امسالمان سال بغض بود حالا که داری از راه می رسی توی آغوشت برایمان عشق بیاور توی چشمهایت برایمان اشک شوق بیاور. بهار عزیزم لطفا آنقدر خوب باش تا تمام روزهای سال به یمن آمدنت غصه ها را به در کنند، لطفا زودتر بیا که دلمان به آمدنت خوش است ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ❄️
۱۲ روز 🍃 خوب یا بد هرچه که بود گذشت! دل ها را بتکانید؛ مبادا گوشه و کنار قلبتان ناخواه دردی، غمی، غصه‌ای جا مانده باشد. بگذارید دلتان، توان هضم خوشبختی را داشته باشد. اسفند، رخت سفر بسته دلواپسی ها را کنار بزنید. شکوفه های عشق را، وصله بزنید به چین های دامن روزگار که وقتی میچرخد، در دنیایتان، عشق بروید و لبریز از عطر عاشقی شود! نگاهتان را گره بزنید به هرچیزی که حالتان را خوب میکند. مبادا چشم هایتان عادت کند به ناخوشی... خودتان را دوست داشته باشید! باور کنید هیچکس به اندازه ی خود شما، نمیتواند خودتان را درک کند و دوست داشته باشد! همه چیز برای " زندگی کردن " مهیاست. اسفند دود کنید... ، پشت در، منتظر ماست! 🍃🌸
۱۱روز 🌱 شادا بهار که دست مرا گرفته نمی‌دانم به کجا می‌برد شادا من که دست بهار را گرفته به خانهٔ خود می‌برم ... 🍃🌸
۱۰ روز 🌿 امروز بوسه ی جوانه ای را روی ساقه ی غمگین زمستان دیدم دلم آرام شد مثل درختی که باد، راز دلش را برایش فاش کرده است امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرم سلام کنم حالش را بپرسم و بگویم کی از راه خواهی رسید میخواهم کوچه را آب و جارو کنم... امروز دلم خواست لبخند بزنم دلخوش باشم به صدای غل غل سماور دلخوش باشم به سلام مادر دلخوش باشم به عطر گرم چای امروز دلم خواست برای غم کاری کنم بگویم خبر داری فردا شادی از راه خواهد رسید؟ 🍃🌸
١٠ روز 🌱 فصل بهار را از همه ی فصل ها بیشتر دوست دارم و ماهِ اردیبهشت را و روزِ بارانی را و لحظه ی بوسیدن را عشق را تو را من را از همه بیشتر دوست دارم 🍃🌸
۸ روز #تا_بهار #حدیث_دل 🍃🌸
۸ روز 🍃 سفر بخیر اسفند! کوله بارت را بستی؟ چیزی را فراموش نکرده باشی! مثلا خاطره ای، دردی، غمی! حواست باشد همه را برداری، دِر چمدانت را محکم ببندی! فروردین دارد می آید! میدانی که چمدانش سبک است پر از شکوفه! وقتی رسید می‌خواهم وصلشان کنم روی درخت های حیاط! می‌خواهم بهار را دل انگیز کنم.. عشق را نشانش بدهم، قدم زدن زیر باران، آن هم دو نفره، شانه به شانه را یادش بدهم.. به بهار بفهمانم سه ماه فصلش باید دوست داشتن باشد، پر از روزهای خوب، پر از قرارهای عاشقانه... اسفند جان بودنت کافی است وقتت تمام شده! بو کن! بوی سمنو می آید بوی سنجد! بوی پول های تا نخورده ی لای قرآن! معطل نکن پستت را تحویل بده بهار پشت در است! 🍃🌸
۷روز غم را روانه کرده ام به دور دست ها نشسته ام پشت پنجره ی بهار بوسه می زنم بر شعر ،گل، قهوه و موسیقی و مشت مشت شادی در خانه می پاشم می خندم و به فاصله ی من تا من فکر می کنم قهوه ام را تلخ سر می کشم و طعم گس زندگی را فراموش می کنم قوی بودن انتخاب من است ... 🍃🌸
‌‌‌‌‌‌‌‌ ۶روز عصای بی‌حوصلگی را دور بیانداز سقفِ این دل پریشان را هر کجا چسب بزنی باز هم از جای دیگری اندوه چکه می کند! خیال را هر چه بیشتر بال و پر بدهی بیشتر زمین گیرت می‌کند و تو برای همیشه گوشه نشین یک خاطره خواهی شد. رها کن این‌ها را... پنجره‌ها را باز کن... بوی عطر بهشت می‌آید... 🌹آدینه تون گلبــارون عزیزان 🍃🌸
۶روز 🍃 ‍ مأوای ما گلبرگ کوچکی ست بازمانده از باغی دور با هزار زمستان دیوانه اش در پی و سهم ستاره از آفتاب تنها تبسم پنهانی ست که در انعکاس تکلم شب جاری ست. خدایا از آن پرنده‌ی کوچک سبز اگر خبر داری بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن. 🍃🌸
۵ روز 🍃 ‍ مأوای ما گلبرگ کوچکی ست بازمانده از باغی دور با هزار زمستان دیوانه اش در پی و سهم ستاره از آفتاب تنها تبسم پنهانی ست که در انعکاس تکلم شب جاری ست. خدایا از آن پرنده‌ی کوچک سبز اگر خبر داری بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن. 🍃🌸
۵ روز 🌱 بهارم دخترم از خواب برخیز شکر خندی بزن، شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ناز بهار آمد تو هم با او بیامیز 🍃🌸
۴ روز 🍃🌸
۳روز 🍃🌸
۳ روز 🍃 در آخرین نامه‌ات از من پرسیده بودی که چه سان را دوست دارم؟ عزیزکم، همچون که آسمان کبود را دوست دارد. همچون پروانه‌ای در دل کویر یا زنبوری کوچک در عمق جنگل که به گل سرخی دل داده است و به آن شهد شیرین‌اش. آری، من اینگونه را دوست دارم. همچون برفی بر بلندای کوه یا چشمه‌ای روان در دل جنگل که تراوش ماهتاب را دوست دارد عزیزکم آنگونه که خودت را دوست داری آنگونه که خودم را دوست دارم همانگونه دوستت دارم! 🍃🌸
۳روز 🍃 ‏درخت دارد انتظار می‌کشد و جاده رفته‌رفته پیر می‌شود نگاه چشمه‌ها به راه خشک شد بهار من! بیا که دیر می‌شود ♥️ 🍃🌸
دو روز 🌸🍃
۲ روز 🍀 به خود پناهم ده که در پناه تو آواز رازها جاری‌ست و در کنار تو بوی بهار می‌آید 🍃🌸
یک روز 🍃🌸
۱روز بهار دارد هر ثانیه نزدیک تر می شود و تقویم ، مثل هرسال ، درست سرِ ساعت ، به وعده ی دیرینه اش عمل خواهد کرد ... همه چیز ، طبیعی و بی دخالت دارد پیش می رود ... تا یادم هست هر سال همین موقع ، جوری هیجان داریم که انگار قرار است اتفاقِ خاص و عجیبی بیفتد ... هربار ، سال ، تحویل می شود ، هیچ چیز تغییر نمی کند و ما به همان زندگیِ معمولیِ متحول نشده مان بر می گردیم ... ! ما می دانیم بعد از عید ، قرار است همه چیز معمولی باشد ... می دانیم که بهار یک فصل است مثل تابستان و پاییز و زمستان ... ما همه ی اینها را می دانیم ... اما باز هم مشتاقیم به این لحظه شماری و تغییرِ چند روزه ... مشتاقیم به چیدنِ هفت سین و تجدیدِ دیدارها ... ما آخرش را می دانیم ... فقط دلمان آنقدر از تکرارِ روزها گرفته که فقط دنبالِ بهانه ایم برایِ جشن گرفتن ...! و چه بهانه ای بهتر از عید ؟! با اینکه می دانم با بهار ؛ چیزی عوض نخواهد شد ، اما هر سال همین موقع ، مشتاقانه منتظرش می مانم و آمدنش را جشن می گیرم ... من این بهانه ی کوچکِ خوشبختی و این رسمِ آباء و اجدادی ام را دوست دارم ... 🍃🌸