May 11
.
امروز وقتی داشتم شمع های روی کیک تولدم رو جمع میکردم یک لحظه مکث کردم و ازش عکس گرفتم.
گذر عمر خیلی سریعه ،باورم نمیشه شمع ۳۲ رو هم فوت کردم و مامان دوتا فسقلیم.
این مطلب شب تولدم به دلم نشست:
«زندگی بی نهایت است هیچ پایان و مقصد نهایی وجود ندارد. همه ی ما مثل یک نقاش هستیم و زندگی بوم نقاشی ماست.
کاش آدمی که گاه او را غرور و منیت فرا میگیرد، گاهی با خود خلوت کند که چگونه از دورانی جنینی به جوانی و اوج توانمندی رسید. آیا اعطای همین استعدادهای بیبدیل که خداوند به انسان ارزانی کرده جای شکر و سپاس ندارد؟»
پ.ن: امسال روز تولدم مصادف با ولادت حضرت علی اصغر بود،
به فال نیک میگیرم و از سبط رسول الله عاقبت بخیری خودم و خانوادم و دوستانم و هموطنانم را طلب میکنم.
پ.ن: شما شب تولدتون چه حسی رو تجربه میکنین ؟ طبیعیه که شادی و غم باهم همزمان وجود داره؟😉