📖#داستان_کوتاه
در دوران نوجوانی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم و برای سرگرم کردن خودم هنگام خارج شدن آنها چوبدستی را جلوی پایشان میگرفتم طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند!
پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند چوبدستی را کنار می کشیدم اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند...!
تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند . گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است :
تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند
مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند
مایل به پذیرش بی چون و چرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند
وقتی خودت را هم صدا با اکثریت می بینی ، وقت آن است که باید بنشینی و عمیقا فکر کنی
🆔 کانال اختصاصی نشر صوت و متن آثار حضرت علامه حسن زاده آملی👇
@samad1001
http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
📚 #داستان_کوتاه
🌴یکی از بزرگان می گفت ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
🌴من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…
🌴از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
👌یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
@Harf_Akhaar