eitaa logo
حدیث نگار
43.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1هزار ویدیو
33 فایل
✅ تبلیغات @Ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/FW7.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 کرامتی از سلام الله علیه ◾️أبو هاشم جعفری می گوید ؛ وضع مالى من خوب نبود تصميم داشتم در نامه ‏اى كه محضر سلام الله علیه مینویسم تقاضاى كمكى بكنم ولى خجالت كشيدم ، وقتى بمنزل رسيدم إمام عليه السّلام برايم صد دينار فرستاده و نوشتند إِذَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَلَا تَسْتَحْیِ وَ اطْلُبْهَا ، تَأْتِيكَ عَلَى مَا تُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَكَ . هر گاه احتياجى داشتى خجالت نكش درخواست خود را بنويس آنچه مايلى بتو داده خواهد شد . 📚بحار الأنوار ۵۰ / ۲۶۷ . 📚 @HadithNegar
◾️لحظات آخر عمر شریف سلام الله علیه 🔻 ابوسهل گوید: داخل شدم بر امام حسن عسكرى عليه السلام در حالی که مسموم بود و در نزد آن حضرت بودم. امر فرمودند خادم خود عقيد را و فرمودند: اى عقيد! بجوشان از براى من آب را با مصطكى. پس جوشانيد و صيقل جاريه آن آب را براى امام حسن عسكرى عليه السلام آورد. پس همين كه قدح را به دست آن حضرت داد و خواست بياشامد و دست مباركش لرزيد و قدح به دندانهاى ثناياى نازنينش خورد پس قدح را از دست نهاد و به عقيد فرمود: داخل اين اطاق مى شوى مى بينى كودكى را به حال سجده، او را بياور نزد من. ابوسهل گويد كه عقيد گفت من داخل شدم به جهت پيدا كردن آن طفل ناگاه نظرم افتاد به كودكى كه سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوى آسمان بلند كرده بود. پس سلام كردم بر آن جناب. آن حضرت مختصر كرد نماز را و چون تمام كرد عرض كردم كه سيد من مى فرمايد تو را كه نزد او بروى. پس در اين هنگام مادرش دستش را گرفت و برد او را به نزد پدرش. ابوسهل مى گويد: چون آن كودك به خدمت امام حسن عسکری عليه السلام رسيد سلام كرد، نگاه كردم بر او و ديدم كه رنگ مباركش روشنايى و تلألو دارد و موى سرش به هم پيچيده و مجعد است و مابين دندانهايش گشاده است. همين كه امام عليه السلام نگاهش به كودكش افتاد بگريست و فرمود: «اى سيد اهل بيت»! مرا آب بده همانا من مى روم به سوى پروردگار خود پس آن آقازاده آن قدح آب جوشانيده با مصطكى را گرفت به دست خويش و حركت داد لبهايش را و سيرابش كرد. چون امام عليه السلام آب را آشاميد فرمود: مرا مهيا كنيد از براى نماز و رمق برخاستن و وضو گرفتن نداشت. آن طفل وضو داد پدر خود را و مسح كرد بر سر و قدمهاى او. پس امام حسن عليه السلام به وى فرمود: بشارت باد تو را اى پسر من! تويى صاحب الزمان و تويى مهدى و حجت خدا بر روى زمين و تويى پسر من و كودك من و منم پدر تو، تويى محمّد بن الحسن بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام و پدر تو است رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و تويى خاتم ائمه طاهرين و بشارت داد به تو رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و نام و كنيه داد تو را و اين عهدى است به سوى من از پدرم و از پدرهاى طاهرين تو. 📚منتهی الامال، نشر مبین اندیشه، ۲/۲۰۱۶ 📚 @HadithNegar
▫️رفت خانه ی ( سلام الله علیه ) ، گفت: زمین که خالی از حجّت نمی شود، حجّت خدا بعد شما کیست؟ امام رفت داخل اتاق، وقتی برگشت کودک سه ساله ای روی شانه اش نشانده بود؛ ماه تر از ماه، خورشیدتر از خورشید. فرمود: اگر پیش خدا و رسولش عزیز نبودی پسرم را به تو نشان نمی دادم. پرسید: نشانه ای هم دارد دلم آرام بگیرد؟ کودک به زبانی فصیح گفت: من بقیة الله روی زمینم و انتقام گیرنده از دشمنان خدا، حالا دیگر دنبال نشانه نگرد! 📚کمال الدین، جلد 2، ص-384. 📚 @HadithNegar
🔴 کرامتی از سلام الله علیه ◾️أبو هاشم جعفری می گوید ؛ وضع مالى من خوب نبود تصميم داشتم در نامه ‏اى كه محضر سلام الله علیه مینویسم تقاضاى كمكى بكنم ولى خجالت كشيدم ، وقتى بمنزل رسيدم إمام عليه السّلام برايم صد دينار فرستاده و نوشتند إِذَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَلَا تَسْتَحْیِ وَ اطْلُبْهَا ، تَأْتِيكَ عَلَى مَا تُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَكَ . هر گاه احتياجى داشتى خجالت نكش درخواست خود را بنويس آنچه مايلى بتو داده خواهد شد . 📚بحار الأنوار ۵۰ / ۲۶۷ . 📚 @HadithNegar
❌ رد علماء اهل در بیان سلام الله علیه .... امام حسن عسکری علیه السّلام به أبو هاشم جعفری فرمودند ؛ ای أباهاشم ، زمانی بر مردم بیاید که چهره های آنان خندان و شاد باشد ، ولی دل هایشان تیره و تاریک ، سنّتِ پیامبر نزد آن ها بدعت ، و بدعت در بین آنان سنّت باشد . مؤمن بین آن ها حقیر بوده ، و فاسق نزد آنان محترم باشد . حاکمان آن ها نادان و ستمگرند و علمای آن ها به درِ کاخها و خانه های ستمگران رفت و آمد دارند و درباری هستند ، ثروتمندان توشۀ فقرا را میدزدند ، و کوچک ترها از بزرگ تر پیش می افتند ، و هر نادانی نزد آن ها اهل خُبره به حساب می آید . بین با اخلاص و شکّاک فرق نمی گذارند ، و میش را از گرگ تشخیص نمی دهند ، علمای آن ها بدترین مردم روی زمین می‌باشند ، زیرا آنان میل به فلسفه و تصوّف دارند . به خدا سوگند ، آن ها اهل برگشتن از حق و میل به باطل هستند . اين علماء در دوستی مخالفین ما ، أهل سقیفه ، زیاده روی می کنند و شیعیان و دوستان ما را گمراه می کنند . اگر به مقامی رسیدند ، از خوردن رشوه سیر نمی شوند ، و اگر خوار شدند و به جایی نرسیدند خدا را ریاکارانه عبادت می کنند . بیدار باشید ، این ها راهزن مؤمنان و دعوت کننده به ملحدان هستند . از چنین عالمانی دوری کنید و دین و ایمان خود را از خطر آنان حفظ کنید . سپس فرمود ای أباهاشم ، این حدیثی است که پدرم از پدرانش از جعفر بن محمّد حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده است ، و این از اسرار ما می باشد ، پس آن را جز بر اهلش آشکار نکن . ✅ سفينة البحار ٥ / ۱۹۸ ، حدیث ۴ . ✅ شیخ حرّ عاملی به این روایت علیه صوفیه استدلال کرده است ؛ رسالة الاثنى عشرية في الرد على الصوفية ، صفحه ۳۳-۳۴ . ✅ در حدیقة الشيعة مقدّس اردبیلی ۲/ ۷۸۵ ، تصریح ميکند به معتبر بودن حدیث . ✅ مستدرک الوسائل ۱۱ / ۳۸۰ . ✅ میرزا حبیب الله خوئی نیز به این روایت علیه صوفیه استدلال کرده است . منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ١٤ / ١٧ . 📚 @HadithNegar
🔴 سفر "سلام الله علیه " در ماه با به جرجان ▪️جعفر بن شریف می گوید: سالی قصد حج کردم، و قبل از حج به زیارت امام حسن عسکری علیه السّلام در سامراء رفتم. اموالی از شیعیان همراهم بود که باید به آن حضرت می رساندم. خواستم از آن حضرت بپرسم اموال را به چه کسی بدهم، ولی پیش از آنکه من صحبت کنم حضرت فرمودند: «به مبارک خادم بده». عرض کردم: «همین کار را کرده ام»، و سپس بیرون آمدم و گفتم: «شیعیان شما در جرجان به شما سلام می رسانند». امام علیه السّلام فرمود: مگر بعد از مراسم حج به جرجان بر نمی گردی؟ عرض کردم: بر می گردم. فرمودند: 170 روز دیگر اول روز جمعه سوم ربیع الثانی به جرجان وارد می شوی. آن وقت به مردم اعلام کن که من در آخر همان روز به جرجان می آیم. برو به سلامت. خداوند متعال تو را و آنچه با توست به سلامت به اهل و اولادت خواهد رسانید. پسری برای پسرت متولد شده است. نام او را «صلت » بگذار، که خداوند به زودی او را به حد کمال می رساند و او از اولیاء ما خواهد بود. من گفتم: یابن رسول اللَّه، ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعیان شماست و به دوستان شما هر سال بیش از صد هزار درهم احسان می کند، و در جرجان از اشخاصی است که متنعم به نعمت های الهی است. امام علیه السّلام فرمودند: «خداوند به ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل در مقابل احسانی که به شیعیان ما می کند جزای خیر بدهد و گناهان او را بیامرزد و او را پسری صحیح الاعضاء روزی فرماید که قائل به حق باشد. به ابراهیم بگو: حسن بن علی می گوید: نام پسر خود را احمد بگذار». راوی می گوید: از خدمت حضرت مرخص شدم و حج رفتم و بازگشتم، و در روزی که حضرت معین فرموده بودند به سلامت وارد جرجان شدم. هنگامی که اصحاب ما برای تهنیت آمدند، به ایشان گفتم: امام علیه السّلام مرا وعده داده که در آخر امروز به اینجا تشریف می آورند. پس مهیا شوید و مسائل و حوائج خود را آماده کنید. شیعیان چون نماز ظهر و عصر را به جا آوردند، در خانه من جمع شدند. ناگاه امام عسکری علیه السّلام در همان ساعتی که فرموده بودند وارد شدند. هنگام ورود بر ما سلام کردند و ما به استقبال شتافتیم و دست آن حضرت را بوسیدیم. آنگاه حضرت فرمودند: من به جعفر بن شریف وعده کرده بودم که در آخر این روز نزد شما بیایم. من نماز ظهر و عصر را در سامراء به جا آوردم و نزد شما آمدم تا با شما تجدید عهد نمایم. اکنون شما حوائج و مسائل خود را بیاورید. اول کسی که ابتدا به سؤال کرد نضر بن جابر بود. او گفت: یابن رسول اللَّه، پسر من از هر دو چشم نابیناست، دعا فرمائید تا خداوند دیده هایش را به او برگرداند. حضرت فرمودند: او را حاضر کن. او را حاضر کرد و حضرت دست مبارک بر چشمان او کشید و چشمانش روشن شد. پس از او یک یک آمدند و حاجت خود را بیان کردند و حضرت حاجتهای آنان را برآورده می نمودند، تا اینکه حوائج همه را بر آوردند و مسائل آنها را جواب فرمودند و همان روز به سامراء مراجعت نمودند. 📚 بحار الانوار: ج 50، ص 263 📚 @HadithNegar