#داستان_آموزنده
🔆دعاى على (علیه السلام ) در مورد دوست مخلص خود
عمرو بن حمق يكى از ياران مخلص و دوستان صميمى اميرمؤمنان على (ع ) است ، در جنگ صفّين كه جنگ سختى بين سپاه على (ع ) با لشكر معاويه بود، به على (ع ) عرض كرد: ما به خاطر تحصيل مال و يا خويشاوندى ، با تو بيعت نكرده ايم ، بلكه بيعت ما با تو براساس پنج چيز است :
1- تو پسر عموى رسول خدا (ص ) هستى 2- تو داماد آنحضرت و همسر حضرت زهرا (ع ) هستى 3- تو پدر دو فرزند رسول خدا مى باشى 4- تو نخستين فردى هستى كه به پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) ايمان آوردى 5- تو بزرگترين مرد از مجاهدان اسلام بوده و سهم تو در جهاد با كفار، از همه بيشتر است .
بنابراين اگر فرمان دهى تا كوه را از جاى بركنيم ، و دريا را از آب تهى سازيم تا جان بر تن داريم سر از فرمان تو برنتابيم و دوستانت را يارى نموده و با دشمنانت ، دشمن مى باشيم .
امير مؤمنان (علیه السلام ) براى اين دوست مخلص خود چنين دعا كرد:
اللهمّ نوّر قليه بالتّقّوى واهده الى صراط مستقيم :
خداوندا! قلب او را به تقوى و پاكى منوّر گردان و به راه راست هدايتش كن .
سپس فرمود: اى عمرو! كاش صد تن در لشكر من مانند تو وجود داشت
عمرو بن حمق سرانجام بدستور معاويه به شهادت رسيد و سرش را از بدنش جدا كردند و به نيزه زدند و براى همسرش آمنه كه در زندان بود فرستادند.
امير مؤمنان على (ع ) روزى به او فرمود: تو را بعد از من مى كشند، و سرت را از تن جدا كرده و مى گردانند و اين سر، نخستين سرى است كه در تاريخ اسلام ، از جائى به جاى ديگر منتقل مى شود، واى بر قاتل تو.
همانگونه كه على (ع ) خبر داده بود، واقع شد، و عمرو با اينكه مى دانست به دشواريهاى بسيار سختى گرفتار مى شود، با كمال قدرت و صلابت به راه خود ادامه داد و لحظه اى از خط على (علیه السلام ) خارج نشد، و دعاى على (علیه السلام) در وجود او ديده مى شد، او هم دلى پاك و نورانى داشت و هم تا دم مرگ ، در راه راست گام برداشت .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆موعظه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم )
ابوعبيده جراح از بازرگانان مسلمان بود. (وضع مالى مردم مدينه نيز خوب نبود) ابوعبيده طبق معمول به مسافرتهاى تجارتى مى رفت و خواربار مورد نياز اهل مدينه را تا آنجا كه مقدورش بود از سفر مى آورد.
وقت نماز صبح بود، خبر ورود ابوعبيده به مردم رسيد، و كم كم همه مسلمين مطلع شدند، با شتابزدگى در نماز جماعت صبح پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) شركت نمودند و پس از نماز بى درنگ برخاستند تا به سوى ابوعبيده بروند.
پيامبر (ص ) لبخندى زد و سپس به آنها فرمود:
آيا گمان داريد كه ابوعبيده از سفر آمده و خواربار آورده ؟ گفتند: آرى .
فرمود: ... سوگند به خدا در مورد فقر و تهيدستى ، ترسى درباره شما ندارم ، بلكه ترس من از آن جهت است كه : وسعت شئون دنيا شما را فرا گيرد و فريب آن را بخوريد چنانكه قبل از شما عده اى فريفته آن شدند، و شما را به هلاكت برساند چنانكه قبل از شما عده اى را به هلاكت رساند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆شيفته ثواب
عبدالله بن مسعود از اصحاب خاص رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) و از وارستگان و شيفتگان حق بود.
ابوالاحوص گويد: روزى به خانه عبدالله رفتم ، او را در اطاقى ديدم كه با چوب و شاخه هاى خرما و... پوشيده شده بود و در سقف خانه ، پرستوهائى لانه كرده و در رفت و آمد بودند.
دو كودك پسر عبدالله را ديدم ، همچون نقره فام ، بسيار زيبا بودند، كه از زيبائى قد و قامت و چهره آنها، تعجب كردم .
عبدالله از احساس من ، جريان را فهميد و به من گفت : گويا حسرت مى برى كه من داراى چنين پسران زيبا هستم ، ولى اين را بدان ، سوگند به خدائى كه جانم در اختيار او است ، اگر اين دو كودك بميرند، و آنها را در قبر بگذارم و خاك بر روى آنها بريزيم ، برايم محبوبتر است ، از اينكه به لانه اين پرستوها آسيب برسد و تخم آنها از لانه بيفتد و شكسته شود.
بايد توجه داشت كه منظور عبدالله از اين سخن شدت علاقه او به كار نيك و پناه دادن به پرنده و محبت و خوشرفتارى با پرنده و در نتيجه دستيابى به ثواب آن بود.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆توجه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به بيماران دور افتاده
در روايت آمده : رسول خدا(صل الله علیه وآله و سلم ) با جمعى از اصحاب خود، در خانه اش غذا مى خوردند، سائلى معول و فلج به در خانه آنحضرت آمد، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به او اجازه ورود داد، وقتى وارد شد چون نمى توانست بنشيند، پيامبر (ص ) او را روى زانوى خود نشاند و نگهداشت و سپس به او فرمود: از غذا بخور.
مردى از قريش كه در مجلس حاضر بود، از ديدن اين بيمار مفلوك ، اظهار تنفّر و انزجار كرد، مدتى نگذشت كه همين قريشى مغرور به همين درد، مبتلا شد و جان سپرد.
نيز نقل شده : پيامبر ( صل الله علیه وآله و سلم) غذا مى خورد، در اين هنگام ، سياه چهره اى كه بيمارى آبله گرفته بود، و پوست زخمهاى آبله بدنش جدا شده بود، به حضور رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد، او نزد هر شخصى مى نشست ، آن شخص از نزد او برمى خواست و به كنار مى رفت .
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) برخاست و او را در بغل دست خود نشاند و احترام شايانى به او نمود بهتر آن است كه اين داستان را با شعر ذيل پايان دهم :
من روى نديدم بهمه كشور خوبى
كه خوبتر از طلعت زيباى تو باشد
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆خشم امام صادق عليه السّلام چرا؟
اسحاق بن عمّار گويد: به محضر امام صادق عليه السّلام رفتم ، با چهره گرفته و خشم آلود به من نگريست ، عرض كردم : چه باعث شده كه نسبت به من خشمگين هستى ؟
فرمود: بخاطر آنكه نسبت به مستضعفين پيروان ما، بى توجه و ترش رو هستى ، به من خبر رسيده است كه تو، در خانه خود، دربانانى قرار داده اى كه آنان مستمندان شيعه را از آنجا دور مى كنند.
عرض كردم : آيا از عذاب ، ترس ندارى ؟ آيا نمى دانى كه هرگاه مؤمنين باهم ملاقات كنند و دست در دست هم بدهند خداوند رحمتش را بر آنها وارد مى سازد، و 99 قسم از اين رحمت ، شامل آن كسى است كه محبت بيشتر نسبت به مؤمن ديگرى دارد؟، و وقتى كه دو مؤمن ، باهم متفق و متحد شوند، رحمت خدا آنها را فرا مى گيرد، هرگاه دو نفر مؤمن باهم به صحبت بپردازند، بعضى از فرشتگان مراقب اعمال ، به بعضى ديگر مى گويند كنار برويم شايد اين دو مؤمن ، سخن سرّى باهم داشته باشند و خداوند آن را پوشانده است .
عرض كردم : آيا خداوند در قرآن (آيه 18 سوره ق ) نمى فرمايد:
ما يلفظ من قول الّا لديه رقيب عتيد: انسان ، هيچ سخنى به زبان نياورد مگر اينكه نگاهبانى آماده در نزد او است (و آن را مى نويسد).
امام فرمود: اى اسحاق ! اگر فرشتگان مراقب ، نشوند، خداوند آگاه به پنهانيها، مى شنود و مى بيند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆بدهكارى آخرت
عبدالله بن فضل يكى از شيعيان گويد: به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم ، من بدهكارى بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت به رفتن به مكه و شركت براى انجام مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد).
عبدالله بن فضل به يكى از شيعيان مى گويد: به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم ، من بدهكارى بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت رفتن به مكه و شركت براى مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بعد از هر نماز فريضه اين دعا را بخوان : اللهم صل على محمد و آل محمد و اقض عنى دين الدنيا و دين الاخرة : خداوندا، درود و رحمت بفرست بر محمد و دودمانش ، و بدهكارى دنيا و آخرت مرا ادا كن .
پرسيدم : بدهكارى دنيا را مى دانم ، اما بدهكارى آخرت چيست ؟
فرمود: بدهكارى آخرت ، حج است .
يعنى با انجام حج صحيح ، آنچنان پاك مى شوى كه ديگر بدهكارى اخروى ندارى .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆پاداش نيكوكار
امام باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود (و محاكمه و باز خواست انسانها شروع مى گردد) انسانى را مى آورند و به او گفته مى شود: احتجّ (براى نجات خود، احتجاج كن و دليل بياور).
او در پاسخ گويد: خداوندا مرا آفريدى و هدايت كردى و رزق و روزى و امكانات مرا گسترده و وسيع نمودى ، و من نيز از اين امكانات (حسن استفاده كردم ) و نسبت به انسانها برخورد نيك نمودم ، به آنها بخشيدم ، و بر آنها آسان گرفتم و به آنها كمك كردم ، به اميد اينكه امروز (كه روز قيامت است ) مرا مشمول رحمت خود قرار دهى و بر من آسان گيرى و به زندگى من وسعت بخشى .
خداوند (به فرشتگان رحمت ) خطاب مى كند: صدق عبدى ادخلوه الجنة : بنده من راست مى گويد، او را وارد بهشت كنيد به قول سعدى :
به دختر چه خوش گفت بانوى ده
كه روز نوا، برگ سختى بنه
همه وقت ، پر دار مشك و سبوى
كه پيوسته در ده روان نيست جوى
به دنيا توان آخرت يافتن
بزر پنجه شير برتافتن
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆خواب الهام بخش
يكى از اساتيد بزرگ نقل مى كرد، در مجلس يكى از هيئتهاى مهم تهران ، براى سيل زدگان فارس ، پول جمع مى كرديم ، مبلغ هنگفتى جمع آورى شد، ولى من خودم غفلت كردم كه در آن مجلس ، در پول دادن شركت كنم .
شب بعد، سحر در عالم خواب ديدم ، چند اتوبوس از كنار همان مجلس هيئت ، ايستاده و مسافران سوار بر آن مى شوند و قصد زيارت مرقد شريف حضرت معصومه (سلام الله علیها ) در قم را دارند.
من به پيش رفتم ، تا سوار شوم و با آنها به زيارت بروم ، ولى كنار چند اتوبوس رفتم ، گفتند اتوبوس ، پر است و جا نيست .
پس از آنكه بيدار شدم ، دريافتم كه چون در آن جلسه ، در كمك مالى به سيل زدگان شركت نكردم ، در عالم خواب به من گفته شد كه جا براى تو نيست ، چرا كه شركت نكردم ، آنها نيز مرا در رفتن به زيارت ، شركت ندادند!
اين نوع خوابها از انواع الهامهائى است كه از اسرار خبر مى دهد، و موجب بيدارى انسان مى گردد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🌾دستور اخلاقى
محمد بزنطى گويد: در محضر حضرت امام رضا (علیه السلام ) بودم فرمود: اميرمؤمنان على (علیه السلام ) فرمود: لا ياءبى الكرامة الاحمار: از كرامت و بزرگوارى ، جز الاغ جلوگيرى نمى كند.
عرض كردم : معنى اين سخن چيست ؟ (به دو مصداق از كرامت اشاره كرد و).
فرمود: 1- در موردى كه بوى خوش (از گل يا گلاب و عطر) به شما عرضه مى كنند، ولى شما ممانعت مى كنيد2- در مجلس ، جا، باز مى كنند، بنشينيد ولى شما (بدون عذر) در آنجا نمى نشينيد، در اين دو صورت ، شما از كرامت (و بزرگوارى كه به سوى شما عرضه شده ) جلوگيرى كرده ايد و اين درست نيست و خلاف اخلاق اسلامى مى باشد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆احترام جان و مال مسلمان
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) (در حجة الوداع كه آخرين حج آنحضرت در سال دهم هجرت بود و مسلمانان بسيار در مراسم حج شركت نموده بودند) در سرزمين منى در ميان مسلمين ايستاد و رو به آنها كرد و پرسيد: محترمترين و ارجمندترين روزها چه روزى است ؟ مسلمانان عرض كردند امروز (عيد قربان ) است .
فرمود: محترمترين و عاليترين ماهها چه ماهى است ؟
مسلمانان عرض كردند: همين ماه (ذيحجه ) .
فرمود: چه سرزمينى (شهرى ) محترمترين سرزمين ها است .
عرض كردند: اين سرزمين (مكه ).
آنگاه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود:
فان دمائكم و اموالكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا فى شهركم هذا فى بلد كم هذا الى يوم تلقونه :
بى گمان بدانيد كه خونهاى شما و اموال شما بر شما محترم است مانند احترام اين روز در اين ماه و در اين سرزمين تا بر پا شدن روز قيامت كه خدا را ملاقات كنيد.
آنگاه فرمود: خداوند از كردار شما مى پرسد، آگاه باشيد آيا رسالت خود را ابلاغ كردم ؟
همه مسلمين حاضر، عرض كردند: آرى .
پيامبر (ص ) عرض كرد: خداوندا گواه باش !.
سپس فرمود: آگاه باشيد، هرگاه كسى از شما در نزدش ، امانتى هست ، به صاحبش رد كند، و بدانيد كه قطعا (ريختن ) خون مسلمان ، حلال نيست ، و (نيز) مال مسلمان ، حلال نيست جز در موردى كه رضايت داشته باشد، و به خودتان ظلم نكنيد، و بعد از من از اسلام به كفر باز نگرديد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar
#داستان_آموزنده
🔆حفظ بيت المال
روزى عقيل برادر بزرگ امير مؤمنان على (علیه السلام) به حضور على (علیه السلام ) آمد و تقاضاى مبلغى وام كرد (با توجه به اينكه زمان خلافت على عليه السلام بود، و بيت المال در اختيار آنحضرت بود).
عقيل افزود: به كسى مقروض هستم و وقت اداى آن فرا رسيده است ، مى خواهم قرض خود را ادا كنم .
امام فرمود: وام تو چقدر است ؟
عقيل : مبلغ وام را معين كرد.
امام (علیه السلام) فرمود: من اين اندازه پول ندارم ، صبر كن تا جيره ام از بيت المال بدستم برسد آن را در اختيار تو خواهم گذاشت .
عقيل گفت : بيت المال در اختيار تو است ، باز مى گوئى صبر كن تا جيره ام برسد، تازه جيره تو مگر چقدر است ؟ اگر همه آن را به من بدهى كفايت قرض مرا نمى كند.
امام على (علیه السلام) به عقيل فرمود: پس بيا من و تو هر كدام شمشيرى برداريم و به حيره (محلى نزديك كوفه ) برويم و به يكى از بازرگانان آنجا شبيخون بزنيم و اموالش را بگيريم (و در نتيجه ، پولدار مى شويم و تو نيز وام خود را مى دهى ).
عقيل فرياد زد: واى ! يعنى برويم دزدى كنيم ؟.
على (علیه السلام ) فرمود: اگر مال يك نفر را بدزدى ، بهتر از آن است كه مال عموم را بدزدى (بيت المال ، مال عموم مسلمين است ، اگر از آن به عنوان منافع خصوصى ، زيادتر از ديگران برداريم به اموال عمومى ، دزدى شده است ).
به اين ترتيب ، عقيل ، ماءيوس شد و ديگر، سخنى نگفت .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
📚 @HadithNegar