چنین گفت یک سیخ #جوجه کباب
به #کوبیده کی بی حساب و کتاب
قرو قاطی و چنگمالی شده
بزور کتک اهل حالی شده
مضری پر از چربی و اوره ای
مویزم من وتو چنان قوره ای
مرا رنگ دادند از زعفران
تورا مزه دادند با خرده نان
تو با زور جوش این چنین میشوی
بدی با پیاز همنشین میشوی
نه رانی نه سردست نه راسته
نه خوش نقش و زیبا نه آراسته
تو را میتراشند از دنده ها
غذای غزایی و راننده ها
تو بااین همه گفته ها و خطاب
دگر نام خود را مگویی کباب
و #کوبیده هم پاسخ اینگونه داد
که ای سرخوش زرد سیمای شاد
تو بی رنگ و بویی و بی مزه ای
چون از سینه ی مرغکی هرزه ای
نه دامی نه ماکی نه صیدکمند
نه اهل پریدن نه آهوی بند
همه چیز خواری و بی غیرتی
جهانی بماندند در حیرتی
که تو چون بسان کباب آمدی
و بر خویش بینی که تو سرمدی
به بی رنگی خویش هم غره ای
خیالت که تو چنجه ی بره ای
اگر زعفرانی نباشی کباب
مگر چیستی تکه ای از خزاب
شنیدی که طغیان کند #آتشی
به اشک کباب است نه خواهشی
چنین داشت میکرد او را عتاب
یکی جوجه گفت و یکی هم کباب...
نفهمیدم سیخ جوجه به سیخ کباب چیگفت
😄
فقط اینو میدونم هیچی مثل کباب نمیشه
بفرما ناهار😋
https://eitaa.com/hadithz