داستان کوتاه
رفتار دیروز
پیرمردی نارنجیپوش، در حالی که #کودک را در آغوش داشت، با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش میکنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار: این بچه، نیاز به عمل داره. باید پولش رو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم. پدر و مادر این بچه رو هم نمیشناسم. خواهش میکنم عملش کنید. من #پول رو تا شب براتون مییارم.
پرستار: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه، صحبت کنید. اما دکتر، بدون این که به کودک نگاهی بیندازد، گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل، پرداخت بشه.
صبح روز بعد، همان #دکتر، سر مزار دختر کوچکش مات و مبهوت ایستاده بود و به رفتار دیروزش میاندیشید.😔😔🥺🥺
#تلنگر
https://eitaa.com/hadithz