eitaa logo
ثامن سلمان ۲
237 دنبال‌کننده
12هزار عکس
7.9هزار ویدیو
626 فایل
جهت پاسخگویی به سوالات و شبهات به آیدی پیام بدهید @Iran07 و آرمان ما این است: سربازی باشیم برای جنگ در صحنه ای به وسعت جهان سربازی برای لشکر آخرالزمان در رکاب اباصالح المهدی(عج)...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ثامن سلمان ۱
🔰 تفسیر زیبای توسط محمدرضا پهلوی درمصاحبه با اوریانا فالاچی: 🔻 زن در زندگی مرد،اهمیت ندارد مگر وقتی که زیبا وجذاب باشد 🔻شمازنان حتی یک سرآشپز بزرگ نداشتید هیچ چیز بزرگی نداشتید،هیچ چیز! 🔻شما زنان وقتی بقدرت میرسید بی‌رحم و سنگدل هستید.شما مکار هستید؛ 🔻شما زنان، و هستید، همه شما 📚 Interview with history, Oriana Fallaci, Liveright Publishing Corporation, New York, 1976, pp. 271-272 🔴 داستان فوق یکی از ۳۰۰ داستان کتاب جدیدترین اثر اندیشکده راهبردی سعداء است که ان‌شاءالله تا چند روز آینده به چاپ خواهد رسید 💢 منتظر این کتاب مهم باشید 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🇮🇷 📽 | پرچم در جمهوری اسلامی!
🇮🇷 📝 زنان و دختران غرب به خیابان آمده‌اند و فریاد می‌زنند: !🙂 ❄️🌹❄️ ✅ آن‌ها در انتهای دردناک مسیری پوچ هستند که برخی زنان ایرانی با شعار تازه آن را آغاز کرده‌اند. 😢😐
🎥 آزادی زن یعنی شی جنسی که خودش را برای مردها آراسته کنه 🔸️این دیگر صدای جمهوری اسلامی نیست بلکه کارشناس بی بی سی هست که حقیقت غربی را شرح می‌دهد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🎥 بانوی اوکراینیِ مسلمان شده از میگوید؛ ✍️ معنای حقیقی "زن، زندگی، آزادی" از زبان خانم الونا مطهره واشچنکو •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴اون موقعی که زنان ما روزنامه برا خودشون داشتند، تو اروپا به زن‌هاشون محل سگ هم نمیزاشتن ! این برگ از تاریخ رو بزارید جلوی مدعیان و بگید سال 1292 وقتی زنان شیعه انقلابی مشروطه ، روزنامه شکوفه را با مسئولیت خانم به چاپ میرساندند و خون در رگ انقلاب آزادی خواهی تزریق میکردند ، زیر سم اسب ها میرفتن تا شاید حق رای بگیرند ! «همیشه اطلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب می‌شود که انسان ترفندهای دشمن در زمان خودش هم بداند.» بخاطر همین، حضرت آقا میگن تاریخ و جریانات انقلاب مشروطه رو بخونید. https://eitaa.com/hadiyaresalman2
🔺محمدرضا شهبازی مجری توانمند برنامه مفید بعد از حضور بانیان فتنه و مشکلات در آنتن تلویزیون ، از برنامه پاورقی کناره گیری کرد. توضیح در کلیپ زیر👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمارهایی شگفت‌آور از آینده 🔴 ثمره چند صد ساعت پژوهش را در این ۲دقیقه ببینید ⁉️ چه کسانی از شعارهای فمینیستی سود می‌برند؟! ‼️ ظلم به زن با شعار ⁉️ بیشترین میزان ظلم به زنان در کدام کشور است؟! ❌ کشوری که حقوق زنان را نادیده می‌گیرد! ⁉️ آمار باورنکردنی از فرزندان نامشروع در دنیا! ‼️ افزایش ۵۰ درصدی خودکشی زنان در آمریکا 🔻افزایش ۵۹ درصدی فرزندان نامشروع در فرانسه ♦️ ۸۳ درصد جرم و جنایت‌ها از فرزندان تک سرپرست 🔹 برشی از گفتگوی در برنامه جهان‌آرا 💠 https://eitaa.com/hadiyaresalman2
ساعت دو نیمه شب چند روز مانده به اربعین بود. تنها توی کوچه پس کوچه های کربلا سمت حرم روانه بودم. موکبی ساده در میانه کوچه ای دراز و تنگ میز گذاشته و نصف شبی نان تازه می پخت. بوی گرم و رقصان نان دوید و زودتر بغلم کرد و سنگینی اش را انداخت روی سلولهای احساس گرسنگی ام. تا یک لحظه پیشش گرسنه نبودم. مگر هر شب آن موقع چیزی می خوردم؟ آن که پشت ساج خمیر نیمه جامدی را با دست های نسوزش پهن می کرد، دشداشه سیاه پوشیده بود و موهای فرفری اش تا شانه هایش می رسیدند و سبیل کلفتی داشت. شبیه لوتی های تیپیکال توی فیلمفارسی های قدیم. چند تا مرد دشداشه پوش هم لابد مثل من عابر بودند که ایستاده بودند به گرفتن نان. اما طوری تمام طول میز را پوشش داده بودند که جایی برای ایستادن من نبود. رو به روی موکب توی همان کوچه تنگ چند مرد دیگر نشسته بودند روی صندلی های پلاستیکی. فقط چند قدم فرصت داشتم تا تصمیم گیری. بایستم بین مردهای این طرف و آن طرف کوچه و منتظر نان بمانم یا رد شوم و بی خیال این بوی مسحور کننده و گیرنده های احساس گرسنگی در مغز رگ به رگ شده ام بشوم. خیلی زود رسیدم به میز و بگویم یک لحظه، یک ثانیه یا حتی کمتر از آن، پا کند کردم و رد شدم. انگار که پشت سرم هم چشم داشته باشم (که مادر ها دارند) دیدم که مرد خسته و چهارشانه ای به سختی ولی عجله خودش را از روی صندلی بلند کرد. حتی انگار از لخ لخ دمپایی هایش فهمیدم که از صبح روی پا بوده و صبحانه و ناهار و شام و میان وعده داده دست زائرها. آمد دنبالم. صدا زد "زائر؟" برگشتم. اشاره کرد بایستم. ایستادم. رفت سر میز و نان تازه را خودش از روی ساج کند و به مرد دیگر پشت صحنه چیزی گفت و او یک کفگیر از محتوای تابه روی اجاقی که پشت تر بود و ندیده بودمش ریخت توی ظرفی و گذاشت لای نان و آورد و با احترام دراز کرد سمتم. "تفضلی." چشم هایش را به زمین دوخته بود. با خوشحالی لقمه را گرفتم و شکرا گفتم و به راهم ادامه دادم. همان طور که گوشه نان را بلند می کردم و بخار نیمروی گرم را نگاه می کردم که چه طور می رقصید و خودش را با بخاری که از نان داغ بلند می شد، یکی می کرد، به زیبایی های پس از ظهور فکر کردم. اینکه یک روزی بالاخره در همه جای دنیا، مثلا خیابان های سیاه نشین بوینس آیرس، محله های مهاجرخیز ونکوور، ‌حاشیه شهرهای لس انجلس و دهلی و کوالالامپور و دوشنبه و پاریس و آمستردام و شانگهای و سیدنی، زنان آزاد و ارزشمند خواهند شد. طوری که بتوانند نیمه شبی توی کوچه ای تنگ و دراز در کشوری غریب از بین مردانی دو برابر هیکل خودشان با احساس امنیت تمام عبور کنند و مردها حواسشان نه به جسم او و خواسته های خودشان که به شخصیت او و خواسته های روحی اش باشد، که نکند دلش نان خواسته باشد، نکند خجالت کشیده باشد بایستد، نکند اگر توی صورتش نگاه کنم راحت نباشد، و بعد صدایش کنند و او بی احساس ترس، بی آنکه قلبش توی دهانش بکوبد، بایستد و برگردد و لقمه ای نان و نیمرو از دست یکی شان بگیرد و تشکر کند و برود! دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://eitaa.com/hadiyaresalman2