eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
577 دنبال‌کننده
437 عکس
196 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۷۵ حافظ.mp3
3.92M
غزل شمارهٔ ۲۷۵     صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش وین زهد تلخ را به می خوشگوار بخش طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش زهد گران که شاهد و ساقی نمی‌خرند در حلقه چمن به نسیم بهار بخش راهم شراب لعل زد ای میر عاشقان خون مرا به چاه زنخدان یار بخش یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش ای آن که ره به مشرب مقصود برده‌ای زان بحر قطره‌ای به من خاکسار بخش شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش ساقی چو شاه نوش کند باده صبوح گو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش     @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۵ حافظ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادتان هست نوشتم.mp3
1.81M
یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم . از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد . کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است . کلماتی که پر از رایحه ی غار حراست خط به خط جامعه آیینه ی قرآن خداست . عقل از درک تو لبریز تحیّر شده است لب به لب کاسه ی ظرفیت من پر شده است . همه ی عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو . من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم . شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو . دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد . بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم . تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران . من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران . یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران . نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران . ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران . پسر حضرت دریا ! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران . سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران . . . @hafez_adabiyat
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست.mp3
5.21M
غزل ۷۱ زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست در حق ما هر چه گويد جاي هيچ اکراه نيست در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست در صراط مستقيم اي دل کسي گمراه نيست تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمتیست کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست صاحب ديوان ما گويي نمي داند حساب کاندر اين طغرا نشان حسبة لله نيست هر که خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نيست بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود خودفروشان را به کوي مي فروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست ور نه تشريف تو بر بالاي کس کوتاه نيست بنده پير خراباتم که لطفش دايم است ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالي همتیست عاشق دردي کش اندربند مال و جاه نيست @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۷۶ حافظ.mp3
4.35M
غزل شمارهٔ ۲۷۶     باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش با چنین زلف و رخی بادش نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش نازها زان نرگس مستانه‌ می باید کشید این دل شوریده تا آن جعد کاکل بایدش ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش     @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۶ حافظ❇️
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست.mp3
4.7M
غزل شماره ۲۵ شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست صَلایِ سرخوشی، ای صوفیانِ باده پرست اساسِ توبه که در محکمی چو سنگ نُمود ببین که جامِ زُجاجی چه طُرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاهِ استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست از این رِباط دو در، چون ضرورت است رَحیل رِواق و طاقِ معیشت، چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکمِ بلا بسته‌اند عهدِ الست به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش که نیستی است سرانجامِ هر کمال که هست شکوهِ آصِفی و اسبِ باد و منطقِ طیر به باد رفت و از او خواجه هیچ طَرف نبست به بال و پَر مرو از ره که تیرِ پرتابی هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست زبانِ کِلکِ تو حافظ چه شُکرِ آن گوید که گفتهٔ سخنت می‌برند دست به دست @hafez_adabiyat
حکایت ۳ باب هفتم.mp3
10.97M
گلستان سعدی » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۳ یکی از فضلا تعلیم ملک زاده‌ای همی‌داد و ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی. باری پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند برداشت. پدر را دل به هم بر آمد. استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا سبب چیست؟ گفت: سبب آن که سخن اندیشیده باید گفتن و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص، به موجب آن که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد. اگر صد ناپسند آید ز درویش رفیقانش یکی از صد ندانند وگر یک بذله گوید پادشاهی از اقلیمی به اقلیمی رسانند پس واجب آمد معلم پادشه زاده را در تهذیب اخلاق خداوندزادگان اجتهاد از آن بیش کردن که در حقّ عوام. هر که در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست چوب تر را چنان که خواهی پیچ نشود خشک جز به آتش راست ملک را حسن تدبیر فقیه و تقریر جواب او موافق رای آمد. خلعت و نعمت بخشید و پایه منصب او بلند گردانید. @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۷۷ حافظ.mp3
4.23M
غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزیز است فرومگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۷ حافظ❇️
کنون که برکف گل جام باده صافست.mp3
4.82M
غزل شمارهٔ ۴۴ کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟ به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران همان حکایت زَردوز و بوریاباف است خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است @hafez_adabiyat
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
فراز ملکیان.mp3
1.89M
🔹️🔷️ قطعه صوتی شعرخوانی در 🔷️ مهمان‌پذیر منتخب از دیدگاه او نزدیکی ورودی باب الجواد بود https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1468660191.mp3
3.53M
🌺 (ع) 💐بی روی علی شعر من آرایه ندارد 💐صابرخراسانی
دو خوانش غزل ۲۷۸ حافظ.mp3
4.38M
غزل شمارهٔ ۲۷۸     شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش مگر یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش مذاق حرص و آز ای دل بشوی از تلخ و از شورش بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست سلیمان با همه حشمت نظرها بود با مورش کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ ولیکن خنده می‌آید برین بازوی بی زورش   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۸ حافظ ❇️
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاعر گذاشت قافیه ها را کنار هم مثل کسی که سنگ بنا را کنار هم... حبل المتین عالمیان نام مرتضاست که جمع کرده اهل ولا را کنار هم جز در کنار سفره این خاندان،کسی هرگز ندیده شاه و گدا را کنار هم در لحظه لحظه بندگی اش چون علی کسی در بند کرده خوف و رجا را کنار هم؟ دیدم به گَرد قنبر او هم نمیرسند وقتی گذاشتم خلفا را کنار هم مولا کجا و آن سه نفر؟؟!کِی گذاشته عقل سلیم خاک و طلا را کنار هم " او بنده است یا که خدا؟؟"جمع کرده است این مساله همه علما را کنار هم ما سمت زادگاه علی سجده میکنیم اینگونه بنده ایم خدا را کنار هم ## هنگام حشر زیر عبا جمع می‌کند ما نوکران آل عبا را کنار هم https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست.mp3
4.7M
غزل شمارهٔ ۳۷ بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروشِ عالَمِ غیبم چه مژده‌ها دادست که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست تو را ز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یادست رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد که این عجوز، عروس هزاردامادست نشان عهد و وفا نیست در تبسمِ گل بنال بلبل بی دل که جای فریادست حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ؟ قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست @hafez_adabiyat
ای ازلی مرد برای ابد.mp3
880.1K
اي ازلي مرد براي ابد بي تو زمين سرد براي ابد نام قديمت زلب حادثه نعره برآورد براي ابد پلک تو شد باز و به روي دلم پنجره گسترد براي ابد هر گل سرخي که جدا از تو رست زرد شود زرد ، براي ابد غير دلت لشکر اندوه را کيست هماورد براي ابد یار تو عيار ز روز ازل خصم تو نامرد براي ابد چشم تو در عين تحير شکفت آينه پرورد براي ابد دست تو از روز ازل زد رقم بهر دلم درد، براي ابد مست شد از باده ي روشنگرت اين دل شبگرد براي ابد صبح ازل مهر تو در من گرفت شعله ورم کرد براي ابد @hafez_adabiyat