eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
516 دنبال‌کننده
393 عکس
86 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ادبخانه
۱۱ ۱ زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود زِنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت ای آفتابِ خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟ کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت @adabkhane
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم.mp3
1.05M
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم به قدم چو آفتابم به خرابه‌ها بتابم بگریزم از عمارت سخن خراب گویم من اگر چه سیب شیبم ز درخت بس بلندم من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم چو دلم ز خاک کویش بکشیده است بویش خجلم ز خاک کویش که حدیث آب گویم بگشا نقاب از رخ که رخ تو است فرخ تو روا مبین که با تو ز پس نقاب گویم چو دلت چو سنگ باشد پر از آتشم چو آهن تو چو لطف شیشه گیری قدح و شراب گویم چو ز آفتاب زادم به خدا که کیقبادم نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم @hafez_adabiyat
شب فراق که داندکه تاسحرچنداست.mp3
1.1M
غزل شمارهٔ ۶۰ شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو کان هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن دل هنوز دیده به دیدارت آرزومند است خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است @hafez_adabiyat
ازچمن تاانجمن جوشش بهاررحمت است.mp3
1.23M
از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است ذره‌ها در آتش وهم عقوبت پر زنند باد عفوم این‌قدر تفسیر عار رحمت است دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است ننگ خشکی خندد ازکشت امیدکس چرا شرم آن روی عرقناک آبیاررحمت است قدردان غفلت خودگر نباشی جرم کیست آنچه عصیان‌خوانده‌ای‌آیینه‌دار رحمت است کو دماغ آنکه ما از ناخدا منت‌کشیم کشتی بی‌دست و پاییها کنار رحمت است نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی گردش‌رنگی‌که من دارم حصار رحمت است سبحهٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست تا نفس باقی‌ست هستی در شمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است نه فلک تا خاک آسوده‌ست در آغوش عرش صورت رحمان همان بی‌اختیار رحمت است شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است @hafez_adabiyat
آقا سلام بر تو وشام غریب تو.mp3
489.2K
علیه‌السلام آقا سلام بر تو و شام غریب تو آقا سلام بر دل غربت نصیب تو از راه دور با دل رنجور آمدی مرهم به غیر صبر ندارد طبیب تو باغ از صدای زمزمه، از عطر گل تهی‌ست جا مانده در خرابه مگر عندلیب تو؟ تصویر کربلاست که همواره روشن است در چشمۀ زلال نگاه نجیب تو رفتی و قرن‌هاست که تکرار می‌شود نجوای عاشقانۀ امنّ یجیب تو @hafez_adabiyat