eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
579 دنبال‌کننده
437 عکس
196 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۷۰ حافظ.mp3
2.83M
غزل شمارهٔ ۲۷۰     درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس سوی من لب چه می‌گزی که مگوی لب لعلی گزیده‌ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده‌ام که مپرس   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۰ حافظ ❇️
بر سر آنم که گر زدست برآید.mp3
4.93M
غزل شمارهٔ ۲۳۲     بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل ،نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر در ارباب بی‌مروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر رهروی که در گذر آید صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و که در نظر آید بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید @hafez_adabiyat
سالها دفتر دل در گرو صهبا بود.mp3
4.82M
غزل شمارهٔ ۲۰۳     سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق میکده در درس و دعای ما بود نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود دفتر دانش ما جمله بشویید به می که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد که معامل به همه عیب نهان بینا بود @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۷۱ حافظ.mp3
4.17M
غزل شمارهٔ ۲۷۱     دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده‌ای، این که مبین آن که مپرس گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس     @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۱ حافظ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعرخوانی علی محمد مودب.mp3
1.39M
هوای تو آزادی و شادی است زمین تو میدان آزادی است تو در سایه سبز عبدالعظیم پری از گل و خنده و یا کریم پر از یاکریمی تو هر پنجره پر از یاکریمی تو هر حنجره تو ما را دل جست‌وجو داده‌ای وزان جست‌وجو آبرو داده‌ای تو آموختی رسم فریاد را تو آتش زدی بیخ بیداد را در آتش چو مشروطه خود سوختی به ما درس آزادی آموختی وطن‌خواهی از تو پرآوازه شد به تو نام ایران زمین تازه شد دماوند تصویر پاینده‌ات بهار و مدرس نماینده‌ات تو سهراب را شهر رویا شدی پناه دل تنگ نیما شدی تو جمع خراسان و گیلان شدی تو آیینه ی حسن ایران شدی لر و و کرد و ترک و عرب جمع شد دماوندت این جمع را شمع شد خمینی چراغ جماران توست امام تو پیر شهیدان توست سلام تو اسلام را زنده کرد امام تو این نام را زنده کرد به جز تو از آن یار دعوت که کرد به سوی امامش قیامت که کرد تو شهر شهیدان جاوید ما تو در آخرین رزم امید ما جهان محو تصویر توفانی ات خداحافظی با سلیمانی ات دل گرم این ملک و کشور تویی تو تهرانی ، امید خاور تویی @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✊ | وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون... 🔺سوره مبارکه شُعرا | آیه ۲۲۷ 🌻|↫‌ ‌ 🆔@Astikernab
کرمان از خانه‌ی عاشقان خبر آوردند با شوق وصال، چشمِ تر آوردند در راه مزار حاج قاسم بودند ناگاه سر از بهشت در آوردند ✍
حکایت پنجم باب دوم گلستان تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. گفتم: از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن، که من در نفس خویش این قدرت و سرعت می‌شناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر. اِنْ لمْ اَکُن راکِب المواشی اَسعی لَکم حامِلَ الغواشی یکی زان میان گفت: از این سخن که شنیدی دل تنگ مدار که در این روزها دزدی -به صورت درویشان برآمده- خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد. چه دانند مردم که در جامه کیست نویسنده داند که در نامه چیست و از آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند و به یاری قبولش کردند. صورت حال عارفان دلق است این قدر بس چو روی در خلق است در عمل کوش و هرچه خواهی پوش تاج بر سر نه و عَلَم بر دوش ترک دنیا و شهوت است و هوس پارسایی، نه ترک جامه و بس در کژاکند مرد باید بود بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟ روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصار خفته که دزد بی‌توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت می‌رود و به غارت می‌رفت. چندان که از نظر درویشان غایب شد به بُرجی بر رفت و دُرجی بدزدید. تا روز روشن شد آن تاریک رای، مبلغی راه رفته بود و رفیقان بی‌گناه خفته. بامدادان همه را به قلعه درآوردند و بزدند و به زندان کردند. از آن تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم. والسَّلامَةُ فی الوَحْده چو از قومی یکی بی‌دانشی کرد نه کِه را منزلت مانَد نه مِه را شنیدستی که گاوی در علف‌خوار بیالاید همه گاوان ده را گفتم: سپاس و منّت خدای را عزوجل که از برکت درویشان محروم نماندم گرچه به صورت از صحبت وحید افتادم. بدین حکایت که گفتی مستفید گشتم و امثال مرا همه عمر این نصیحت به کار آید. به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندان بسی اگر برکه‌ای پر کنند از گلاب سگی در وی افتد کند منجلاب @hafez_adabiyat
شعرخوانی میلادعرفان پور.mp3
1.19M
زمان !‌ به هوش آ ، زمین ! خبردار که صبح برخاست ، صبح دیدار . چه صبح نابی ! چه آفتابی ! چقدر روشن ، چقدر سرشار . قسم به والشمس ‌های قرآن قسم به فانوس‌ های بیدار . قسم به از بند خویش ‌رستن قسم به مردان خویشتن ‌دار . قسم به والعادیات ضبحا قسم به آیات فتح و ایثار . قسم به با مرگ‌ زیستن‌ ها به ایستادن میان رگبار . چه فرق دارد شام و فلسطین عراق و ایران ؟ یکی ‌ست پیکار . بلند بادا همیشه نامت سرت سلامت سلام سردار . به جز تو اینسان ، به جوهر جان که داده پاسخ به این عمّار . اگرچه بالاتری از آنان به سرو می‌ مانی و سپیدار . به یار می ‌مانی و سپاهش به سیصد و سیزده علمدار . خوشا اگر چون تو ، هرچه سرمست خوشا اگر چون تو ، هرچه دیندار . نه دین در شب گریختن ‌ها نه دین دنیا ، نه دین دینار . تو سیف ‌الاسلام روزگاری ولی نه از دین خود طلبکار تو اهل اینجا نه ! از بهشتی تو اهل پروازی و سبکبار . نه اهل آن سجده ‌های سطحی نه اهل آن روزه ‌های شک دار . قسم که ” مَن‌ینتظر… ” توهستی قسم به این زخم‌ های بسیار . بلند بادا همیشه نامت سرت سلامت سلام سردار @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۷۲.mp3
3.65M
غزل شمارهٔ ۲۷۲     بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار که گفتا به توام دل نگران است گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش ای درج محبت به همان مهر و نشان باش تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین گو در نظر آصف جمشید مکان باش   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۷۲ حافظ
Motamedi_360488.mp3
2.67M
آواز بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش @hafez_adabiyat
زهی خجسته زمانی که یار بازآید.mp3
8.25M
غزل شمارهٔ ۲۳۵     زهی خجسته زمانی که یار بازآید به کام غمزدگان غمگسار بازآید به پیش شاه خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار بازآید اگر نه در خم چوگان او رود سر من ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار بازآید دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار بازآید چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به بوی آن که دگر نوبهار بازآید ز نقش بند قضا هست امید آن، حافظ همچو سرو به دستم، نگار بازآید @hafez_adabiyat
سالها پیروی مذهب رندان کردم.mp3
4.83M
غزل شمارهٔ ۳۱۹     سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج مراد که من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبه احزان کردم صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۷۳ حافظ.mp3
4.39M
غزل شمارهٔ ۲۷۳     اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف حجره و گرمابه و گلستان باش شکنج زلف پریشان به دست باد مده مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش گرت هواست که با خضر همنشین باشی نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش طریق خدمت و آیین بندگی کردن خدای را که رها کن به ما و سلطان باش دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار وز آن چه با دل ما کرده‌ای پشیمان باش تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش کمال دلبری و حسن در نظربازیست به شیوه نظر از نادران دوران باش مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی تو را که گفت که در روی خوب حیران باش     @hafez_adabiyat