eitaa logo
کانال حافظان عماریون
105 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
🌱در شـــــام شــــوم خواص کـــ،ــور نـــــور بصیرت عمـــــــــــارم اارزوست🌱 🇮🇷#عمــــــاریون_رهبــــــریم 🆔 @hafezanammareyon #کپی_برداری_از_طراحی_و_تنظیمات_و_کپشن_ها_بدون_اجازه_مجاز‌‌_نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
9⃣1⃣3⃣1⃣🌷 ☘️ ☘️ 🔰ابراهيم در اول سال 1336📅 در محله الله سعيدي حوالي ميدان خراسان ديده به هستي گشود.😍 او فرزند خانواده بشمار ميرفت. با اين حال پدرش، محمد حسين، به اوعلاقه خاصي داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستي شناخته بود. پدري که با بقالي توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد. 🔰ابراهيم نوجوان بودکه تلخ يتيمي را چشيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگي را به پيش برد. دوران دبستان را به مدرسه طالقاني رفت و دبيرستان را نيز در مدارس و کريم خان زند. سال 1355 توانست به دريافت ادبي نائل شود.✅ از همان سالهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را نيز شروع كرد. 🔰حضور در جوانان وحدت اسامي و همراهي و شاگردي استادي نظير علامه تقي جعفري بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزي انقلاب هاي بسياري از خود نشان داد. او همزمان با تحصيل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به و پرورش منتقل شد. 🔰ابراهيم در آن دوران همچون معلمي فداکار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد. او اهل ورزش بود. با پهلوانان يعني ورزش باستاني شروع کرد. در وکشتي بي نظيربود. هرگز در هيچ ميداني پا پس نکشيد و مردانه مي ايستاد.مردانگي او را مي توان در سر به فلک کشيده بازي دراز و گيلان غرب تا دشت هاي سوزان مشاهده کرد. 🔰حماسه هاي او در اين هنوز در اذهان ياران قديمي تداعي مي کند.در مقدماتي پنج روز به همراه بچه هاي 👥 هاي کميل و حنظله درکانالهاي فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند. 🔰سرانجام در 22 سال 1361 بعد از فرستادن بچه هاي باق يمانده به عقب، تنهاي تنها با خدا همراه شد. ديگركسي او را نديد.او هميشه از مي خواست گمنام بماند، چرا كه صفت ياران محبوب خداست. خدا هم دعايش📿 را مستجاب كرد. سال هاست كه و غريب در فكه مانده تا خورشيدي ☀️باشد براي نور.💥 بࢪگࢪفتھ‌ازڪتاب‌سلام‌بࢪابراهیم📚 🌷 🍃🌹🍃🌹 @hafezanammareyon
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─ ✍دوستش چنین نقل می‌کند: یک روز متوجّه شدم، ابراهیم خیلی گرفته و ناراحته و کمتر حرف می‌زنه با تعجّب به سمتش رفتم و گفتم: "داش ابرام چیزی شده ؟ ” ✍گفت: "نه چیز مهمی نیست”، گفتم: "اگر چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم”. ✍کمی سکوت کرد و گفت: "چند وقته یه دختر بدحجاب ، تو این محلّه به من گیر داده و گفته تا تو رو به دست نیارم، ولت نمی‌کنم.” ✍کمی سکوت کردم و بعد یک دفعه خنده‌ام گرفت، ابراهیم با تعجّب سرش را بلند کرد و پرسید: "خنده داره؟” ✍گفتم: "داش ابرام با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتّفاق خیلی عجیب نیست!” گفت: "یعنی چی؟ یعنی به خاطر تیپ و قیافه‌ام این حرف رو زده”. گفتم: "شک نکن.” ✍روز بعد دیدم، ابراهیم با موهای تراشیده و بدون کت و شلوار و با پیراهن بلند به محل کار اومد، فردای آن روز با چهره ای ژولیده‌تر و حتّی با شلوار کُردی و دمپایی به محل کار آمد و این کار را مدّتی ادامه داد، تا اینکه از اون وسوسه‌ی شیطانی رها شد. 🌹
سلام_بر_ابراهیم_1.pdf
3.54M
─┅═༅🍃🌖🍃༅═┅─ 📖✍کتاب ویژه 🆔 @hafezanammareyon ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
─══༅🍃🌖🍃༅═┅─ 🍃مقيد بود هر روز زيارت عاشورا را بخواند. حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند. ❣️دائما ميگفت: "اگر دست جوانان را در دست امام حسين (عليه السلام) بگذاريم،همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده ي لطف به آنها نگاه ميكند. @hafezanammareyon ─══༅𖣔🌺𖣔༅═┅─