7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
💠 قلبهای کوچک و شجاع (قسمت اول)
💠 موضوع قصه: امید و شجاعت کودکان غزه
#قدس
☘️ستاد مرکزی زیارت جامعه کبیره
https://eitaa.com/hafezankol
https://zil.ink/ziarat.jame.kabire
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
💠 قلبهای کوچک و شجاع (قسمت دوم)
💠 موضوع قصه: امید و شجاعت کودکان غزه
#قدس
☘️ستاد مرکزی زیارت جامعه کبیره
https://eitaa.com/hafezankol
https://zil.ink/ziarat.jame.kabire
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
💠 قصه شب: قلبهای کوچک و شجاع (قسمت سوم)
💠 موضوع قصه: امید و شجاعت کودکان غزه
☘️ستاد مرکزی زیارت جامعه کبیره
https://eitaa.com/hafezankol
https://zil.ink/ziarat.jame.kabire
35.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب✨✨✨
#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
🔶#امام_حسین(ع)
💠داستان های آموزنده عمو رحمان :
📹این قسمت :منو ببخش
#داستان
#امام
☘️ستاد مرکزی زیارت جامعه کبیره
https://eitaa.com/hafezankol
https://zil.ink/ziarat.jame.kabire
╰━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨قصه شب✨✨✨
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️
🌱داستان قشنگ " پرستوی مهربان "
✅ داستان یک پرستوی مهربان که به دنبال طاووس می گردد
#تربیت_نسل_منتظر
#کلیپ🎥
#داستان
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️
🍀ستاد مرکزی زیارت جامعه کبیره
https://eitaa.com/hafezankol
https://zil.ink/ziarat.jame.kabire
🔹 فاطمه خانم و زیارت جامعه🔹
فاطمه، دختر نوجوانی بود که دلش به دنبال آرامش میگشت. دنیای پر هیاهوی نوجوانان، گاهی او را خسته میکرد. یک روز، مادرش او را به کتابخانه برد و کتابی با جلد آبی روشن به او داد. کتابی درباره زیارت جامعه کبیره بود.
فاطمه با کنجکاوی کتاب را ورق زد. کلمات زیبا و عمیقی که در زیارت آمده بود، او را مجذوب خود کرد. هر جمله، دنیایی از معنویت را برایش آشکار میکرد. فاطمه شروع کرد به خواندن زیارت، هر کلمه را با دقت و تأمل تلفظ میکرد.
با خواندن هر جمله، احساس میکرد که قلبش آرامتر میشود و روحش سبکتر. انگار که یک نیروی آرامشبخش به او منتقل میشد. او در این زیارت، عظمت و بزرگی ائمه را درک میکرد و به آنها ارادت قلبی پیدا میکرد.
فاطمه هر روز، زمانی را به خواندن زیارت جامعه اختصاص میداد. او در گوشهای خلوت، با صدای آرام، این زیارت را زمزمه میکرد. گاهی اوقات، اشک شوق از چشمانش جاری میشد. او احساس میکرد که به راز بزرگی پی برده است.
با گذشت زمان، فاطمه تغییراتی را در خود احساس میکرد. او صبورتر شده بود، مهربانتر شده بود و به دیگران بیشتر کمک میکرد. دوستانش متوجه تغییر او شده بودند و از او میپرسیدند که چه چیزی او را اینقدر آرام کرده است. فاطمه به آنها از زیارت جامعه کبیره میگفت و آنها را به خواندن آن دعوت میکرد.
فاطمه فهمیده بود که زیارت جامعه کبیره، تنها یک متن مذهبی نیست، بلکه یک کلید است. کلیدی که درهای دنیای معنویت را به روی او باز کرده بود. او با خواندن این زیارت، به آرامش درونی رسیده بود و به زندگی با امید و نشاط بیشتری نگاه میکرد.
#داستان
#زیارت_جامعه_کبیره
🔹دربند آرامش
🔸در دل تاریکی زندان، جایی که امید گویی در بند دیوارهای سنگی به خواب رفته بود، مردی جوان به نام علی، به دنبال پناهگاهی برای روح آشفتهاش میگشت. روزها در سلول تنگ و تاریکش میگذشت و شبها در آغوش کابوسهایش به صبح میرسید. او که زمانی پر از انرژی و آرزو بود، حالا در بند جرمی که مرتکب شده بود، به موجودی شکسته و افسرده تبدیل شده بود.
🔸روزی، در حالی که بیهدف در سلول قدم میزد، چشمش به کتاب کوچکی افتاد که یکی از همبندیهایش به او داده بود: زیارت جامعه کبیره. علی که تا آن زمان با مفاهیم دینی چندان آشنایی نداشت، با کنجکاوی ورقهای کتاب را ورق زد. کلماتی که میخواند، آرامش عجیبی را در وجودش ایجاد میکرد. جملههای پر از امید و تسلی، گویی به قلب او نفوذ میکردند و روح خستهاش را نوازش میدادند.
🔸از آن روز به بعد، زیارت جامعه کبیره همدم شب و روز علی شد. او هر فرصتی را غنیمت میشمرد تا کلمات آن را زمزمه کند. در سکوت سلول، صدای آرام و دلنشین او با کلمات زیارت در هم میآمیخت و فضایی معنوی را در آن مکان تاریک خلق میکرد.
🔸با گذشت زمان، علی متوجه تغییرات شگفتانگیزی در خود شد. آرامش عجیبی که در دلش حاکم شده بود، باعث میشد تا به جای غرق شدن در افکار منفی، به آینده امیدوار باشد. او شروع کرد به مطالعه کتابهای دیگری در مورد دین و معنویت و هر روز بیشتر از قبل به شناخت خودش و جهان پیرامونش میپرداخت.
🔸همبندیهای علی نیز متوجه تغییر رفتار او شده بودند. مردی که زمانی پرخاشگر و عصبانی بود، حالا به فردی آرام و مهربان تبدیل شده بود. او تجربیات معنوی خود را با دیگران در میان میگذاشت و به آنها کمک میکرد تا امید خود را از دست ندهند.
🔸روزها گذشت و ماهها سپری شد. علی با حفظ زیارت جامعه کبیره، نه تنها به آرامش درونی دست یافت، بلکه توانست به خود و دیگران ثابت کند که حتی در سختترین شرایط نیز میتوان به امید و معنویت دست یافت. او در طول مدت محکومیت خود، به فردی جدید و بهتر تبدیل شده بود. فردی که با وجود تمام سختیها، همچنان به زندگی امیدوار بود و به آیندهای روشن میاندیشید.
🔸هنگامی که روز آزادی علی فرا رسید، او با روحی آرام و قلبی مملو از امید از زندان بیرون آمد. او میدانست که زندگی جدیدی در انتظارش است و با تجربیاتی که در زندان کسب کرده بود، آماده بود تا با قدرت به آن روبرو شود.
🔸داستان علی، داستان مردی است که در تاریکی زندان، نور امید را یافت. او با تکیه بر قدرت معنویت و با حفظ زیارت جامعه کبیره، توانست از چنگال افسردگی و یأس رهایی یابد و به زندگی جدیدی دست یابد. این داستان به ما میآموزد که حتی در سختترین شرایط نیز میتوان با تکیه بر ایمان و امید، به آرامش درونی دست یافت.
#داستان
ستادمرکزی زیارت جامعه کبیره
https://eitaa.com/hafezankol