eitaa logo
افسران جنگ نرم
489 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
8.5هزار ویدیو
99 فایل
🌹مباحث مهدویت وسیره اهل بیت «ع» 🍁 خبرهای سیاسی؛ فرهنگی؛ ورزشی 🌹حکایات و داستانهای آموزنده 🌹 پرسش و پاسخ دینی و مذهبی 🌹 سیره علما 🌹مباحث اخلاقی 🌹احکام مورد نیاز 🌹شایعات وشبهات 🌹قرآن؛ نهج البلاغه؛ صحیفه سجادیه 🌟 @hafezyounesi61
مشاهده در ایتا
دانلود
💢چرا دوام نیاورد؟ سال ۵۷ اولین باری نبود که رژیم پهلوی مورد اعتراض مردم قرار میگرفت. نخستین باری هم‌نبود که شاه از کشور فرار میکرد. پیشتر او در سال ۳۲ وقتی خبر شکست مرحله اول را شنید به بغداد و از آنجا به ایتالیا پناه برد تا جایی که سفیر مصدقی ایران به استقبال او نیامد. یک دهه بعد در دوره نخست وزیری علی امینی در بحران بین و نخست وزیر، محمدرضا به بهانه سفر از مهلکه به فرار کرد. اما شاه پس از جایگاه با تاسیس ، گسترش ، افزایش درآمد نفتی و جلب حمایت آمریکا تمامی رقیبان خود را کنار زد و به شاهنشاه قدر قدرت پهلوی شهرت یافت که خود را با اساطیر ایرانی مقایسه میکرد. در سال ۵۷ قدرت و گسترش ارتش بیش از سال ۳۲ بود. در اوج تسلط بر جامعه قرار داشت در حالیکه سال ۳۲ اساسا هنوز تاسیس نشده بود. شاه بی سابقه ترین دوره خود را گذرانده بود و شاه را رهبرعالی و عامل ثبات ایران معرفی میکرد. حال مجددا را تکرار میکنم: چرا شاهنشاهِ قدرقدرتِ پهلوی در سال ۵۷ دوام نیاورد در صورتی که قدرت اش از دو دهه قبل بیشتر بود؟ @hafezyounesi61
حقیقتا باورکردنی نیست ♦️ویراست و توئیت و نقل داستانی از قساوت قلب شاه ایران منصور رفیع‌زاده رئيس پايگاه ساواك در نيويورك و مأمور سيا در کتابWitness"شاهد"در ص216و217 داستان هولناکی از نقل می کند: دربین فعالان ضد شاه،یک معلم تبریزی بود که در صحبت‌های عمومی‌اش،مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت می‌داد.به همین خاطر،توسط بازداشت شد،اما حتی بعد از ضرب و جرح‌های شدید، کوتاه نیامد،لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد،در آنجا هم با وجود شکنجه،به نطق‌های آتشین خود علیه شاه ادامه داد. هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.» یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند.تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد،فریاد زد: «خون‌خوار،مستبد،قصاب!»ناظرین که شوکه شده بودند، گوش‌های خودشان را گرفتند تا حرف‌های بد مرد زندانی را نشنوند.شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن،آن‌ها مرد را به داخل پرتاب کردند.شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند. شاه فریاد زد:«تو بودی که جرأت می‌کردی به ما فحش بدهی؟!» هنگامی که شاه به اندازه‌ی کافی لذت بصری برد،در حال رفتن،رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت:«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید» دریافت کامل کتاب ♨️آخرین مواضع و مطالب مهم را در ویراستی(توئیتر ایرانی)دنبال کنید