eitaa logo
افسران جنگ نرم
492 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
8.5هزار ویدیو
99 فایل
🌹مباحث مهدویت وسیره اهل بیت «ع» 🍁 خبرهای سیاسی؛ فرهنگی؛ ورزشی 🌹حکایات و داستانهای آموزنده 🌹 پرسش و پاسخ دینی و مذهبی 🌹 سیره علما 🌹مباحث اخلاقی 🌹احکام مورد نیاز 🌹شایعات وشبهات 🌹قرآن؛ نهج البلاغه؛ صحیفه سجادیه 🌟 @hafezyounesi61
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دل‌نوشت...
3⃣3⃣ سلام خسته نباشید من خانمی ٢٩ ساله هستم که ١٢ ساله ازدواج کردم ویک دختر ١٠ ساله دارم همسرم تا جای امکان تمامی امکانات منزل رو برامون فراهم کرده و دوستدار من ودخترمونه ولی مشکل بزرگی که من تو این ١٢ سال دارم والان بیشتر نگران دخترم هستم اینه که همسرم به شدت به حجاب ومسائل این چنینی واکنش عجیبی نشون میده طوری که من چادر می زارم ولی بدون چادر اگه تو ماشین هم بشینم یه ریز میگه مانتو تو درست کن رو پاتو بپوشون از این قبیل ایشون حتی ٣ ساله که دخترمون رو مانتو می پوشونن ویه ریز به طرز لباس پوشیدنش گیر میده ما تقریبا باهمدیگه بیرون نمیریم چون همش بحث داریم با هیچ خانواده ای رفت وآمد نداریم چون احساس می کنه مردای اونا دارن خانوادشو می بینن اگر هم یک درصد کسی بیاد خونمون ما باید با حجاب کامل باشیم وهمسرم دائم داره دور وبرشو می پاد. ایشون حتی اسم منو تو گوشیشون سیو نمی کنه جای اسم من اسم خودشون رو سیو کرده احساس می کنم می خواد منو تو زندگیش قایم کنه خودشون هیچ دوستی ندارن بنده هم هیچ دوستی ندارم تمام دوستی ما همین خانواده ی سه نفرست در ضمن همسرم تک فرزند خانوادست ووابستگی شدید به خانوادش داره واین ١٢ سال ما با خانواده ی ایشون تو یه خونه زندگی می کنیم اوایل همش به خاطر این طرز رفتارشون دعوا داشتیم ولی الان من عقب نشینی کردم وهر چی می گه گوش می کنم دیگه شدم عین رباط با دست همسرم کنترل میشم واعتماد به نفسم نابود شده تا دخترم ظربه نخوره میشه برای بهبود زندگیم راهنماییم کنید
هدایت شده از دل‌نوشت...
1⃣7⃣ سلام خسته نباشید یک ساله عروسی کردیم ۹ ماه باردارم شوهرم ک پسر عمومه از بچگی عاشق من بود ولی من هیچ حسی نداشتم تا بلاخره با حرفا میشه گفت اجبارات پدرم با پسرعموم ازدواج کردم الان خیلی اذیتم میکنه حتی نمیتونه برا خرجیمونم کار کنه همش تو خونه بیکاره منم فقط کارم گریه ای خسته شدم اصن جلو دیگران بهم احترام نمیذاره همش میگ کاش زن نمیگرفتم واقعا حرفاش اذیتم میکنن افسردگی شدید گرفتم فقط حرفش اینه ک باید بریم خونه پدرم زندگی کنم دو سه ماه اول عروسیمون با باباش اینا زندگی کردم اصن با من نمیساختن منم میگم باش برگرد ولی طلاق میگیرم نمیتونم بیام اونجا زندگی کنم لطفا راهنمایم کنید چیکار کنم
هدایت شده از دل‌نوشت...
3⃣7⃣ سلام من دختری ۱۷ساله ام که دو ساله عقد کردم... نمیدونم چجوری شد که ازدواج کردیم.ما همو نمیشناختیم و ازدواج ما کاملا سنتی بود. اوایل عقدم همه دوستان و فامیل و معلمانم میگفتن که چرا اینقد زود ازدواج کردی و این موضوع خیلی منو ناراحت می کرد. من از وقتی که عقد کردم احساس می کنم افسرده شدم.با کوچکترین چیزی ناراحت میشم و اشکم در میاد.تو اعتقاداتم ضعیف شدمو نمازامو یکی در میون میخونم. همین افسردگی باعث شد که دست به خودکشی بزنم ولی موفق نشدم و چند روز در بیمارستان به دلیل مسمومیت دارویی بستری بودم. من خیلی چاقم و اضافه وزن دارم و همینم باعث شده اعتماد به نفسم بیاد پایین و وقتی دوستام رو میبینم که از من بهترن،کلی غصه میخورم. من اراده خیلی پایینی دارم چون هر وقت تصمیم به لاغری گرفتم نتونستم وزن کم کنم... چجوری افسردگیمو درمان کنم؟؟ تروخدا کمکم کنید... 😔😔😔😔😔😔😔😔
هدایت شده از دل‌نوشت...
4⃣7⃣ با سلام و عرض ادب من ۳۷ساله هستم یک پسر ۱۴ ساله دارم چندین مدت بود به همسرم مشکوک بودم تلفنهای یواشکی پیامکهای مشکوک هروقت سوال میکردم با یه جواب به اصلاح من رو می پیچوند وبه من میگفت تو مشکل داری و شکاکی تا اینکه مدرکی پیدا کردم و دیگه نتونست حرفی بزنه و قول داد دیگه رابطه ای نداشته باشه (البته قبل از رو شدن قضیه اواخر احساس عذاب وجدان رو در ایشون احساس میکردم ) الان به من محبت میکنه و ولی من فک میکنم عادت به ارتباط تلفنی و چت با اون شخص پیداکرده ویه جور وابستگی داره هرچندعذاب وجدان هم داره . سوال من از جنابعالی اینه که چجوری می تونه از دست وابستگی ایجادشده دل بکنه (به زبون نیاورده ولی امروز تو کلاسهای ترک اعتیاد به گوشی و مواد ....شرکت کرده بود ولی میگفت خوب نبود ) من سعی می کنم بیشتر بهش محبت کنم ولی دوباره احساس مخفی کاری میکنم و ایندفعه گوشی دومش رو خیلی از من پنهون میکنه چجوری بهش کمک کنم 😔
هدایت شده از دل‌نوشت...
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 0⃣0⃣1⃣ سلام پسر بزرگم کلاس هشتم است متاسفانه خیلی پرخاشگر شده باپدرش بدصحبت وپرحاشگری می کندهمش عصبیه سرهمه دادمیزنه فحش های بدی میده نمیدونم چیکار کنم که این قدرعصبی نباشه همش گوشی منو میگیره وبازی میکنه درس نمیخونه وقتی بابچه های مجتمع قهرمیکنه اگه من یا پدرش با اون بچه صحبت بکنیم خیلی ناراحت میشه ومیگه شمانبایدبااون صحبت کنید زودبه گریه میشه وهرحرفی از دهنش در میاد البته بعصی اوقات به من یا پدرش میگه به خاطر این کاراش مادرشوهرم منوسرزنش میکنه وبچه های برادرشوهرم رو توی سر مامیزنه توی کودکی خیلی به باباش وابسته بود در اون دوران عمو وشوهرعمه همسرم سربه سرش میگذاشتن ومی گفتن ماباباتو میکشیم وچون پسرم به باباش وابسته بود همش جیغ میزد وگریه میکرد من با این کارشون مخالف بودن وهمش باهاشون برخورد میکردم لطفامنوراهنمایی کنید تا پسرم به تعادل برسه واینقدرعصبی نباشه ممنون