🔸️بسمالله الرحمن الرحیم🔸️
🔅در حکمت ۳۸ نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هشت گنج باارزش را در قالب عبارات بسیار کوتاه و گويا در اختیار ما به برکت امام حسن (عليه السّلام) قرار دادند. هشت گنجی که هر کدام از آن ها در نهجالبلاغه یک منظومه جذاب و کاملی از محتوا دارند.
✨️ اولین گنج عقل است. در نهجالبلاغه مطالب متنوع و زیادی درباره ی عقلانیت چه با تصریح به واژه عقل چه بدون تصریح به واژه عقل وجود دارد تا جایی که به نظر حقیر یکی از اسامی که می شود برای نهجالبلاغه انتخاب کرد کتاب العقل است. این مفاهیم و معارف را بنده در چهار دسته خدمت شما تقدیم می کنم.
⬅️ دسته ی اول مربوط به ارزش و جایگاه بلند عقل و عقلانیت از منظر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغه است. حضرت درباره ی جایگاه و ارزش عقل این نکات کلیدی را فرمودند.
🔸️نکته ی اول: شرط فهم اسلام عقل است. (خطبه ی ۱۰۶)
🔸️نکته ی دوم: شرط موعظه گرفتن از قیامت عقل است. (خطبه ی ۱۹۰)
🔸️نکته ی سوم: اهل بیت قله ی عقلانیت اند. (خطبه ی ۲۳۹)
🔸️نکته ی چهارم: شرط تطبیق دادن امروز به گذشته و عبرت گرفتن از گذشته برای پيمودن صحیح امروز و آینده عقل است. (خطبه ی ۱۵۲)
🔸️نکته ی پنجم: شرط بر حذر ماندن از سم مهلک مار خوش خط و خال دنیا عقل است. (حکمت ۱۱۹)
🔸️نکته ششم: شرط موعظه گرفتن از آداب دیگران عقل است. (نامه ی ۳۱)
🔸️نکته ی هفتم: شرط گواهی دادن به موعظه های رسا توسط موعظه گران عقل است. (نامه ی سوم نهجالبلاغه)
🔸️نکته ی هشتم: رسالت انبیا علیهم السلام بیرون کشیدن گنجینه ی عقل از وجود انسان ها از زیر خروارها خاک غفلت و هوای نفس است. (خطبه ی اول نهجالبلاغه)
🔸️شرح نهجالبلاغه با نهجالبلاغه
🔸️حجتالاسلام مهدوی ارفع
@haffiin
﷽
اصحاب به اباعبدالله گفته بودند تا ما هستیم هیچ یک از اهل بیت شما به میدان نروند!
ما باشیم و خاندان نبوت؟
وقتی همه اصحاب یک به یک شهید شدند،
نوبت به فرزندان و خویشان حسین علیه السلام رسید.
اینطور بود که هریک از اصحاب و خاندان که از مولا اذن میدان میگرفت، حضرت تعلل میکرد، سخت اجازه میداد.
چندبار باید تکرار می کردند تا حضرت رضا بدهد
که اینها بروند به جنگی که بازگشتی ندارد.
نوبت علی اکبر علیه السلام که شد، تا اذن خواست پدر بی درنگ اجازه داد!
حتماً به مصداق آیه «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا ممّا تحبون »...
حسین
بی تعلل،
بی درنگ،
رفتن جان و نفَسش را رخصت داد...
اذن میدان داد اما گفت به خیمه ها برو و با اهل حرم وداع کن.
نمی دانم،
شاید پدر می خواسته چند لحظهای جوانش را بیشتر نظاره کند...
علی به خیمه رفت
عمهها و خواهرها دور او را گرفتند
علی قلب حرم است
علی جان حرم است
علی شبیه ترین مردم به پیغمبر است
علی محبوب حرم است
دور او میگردند
بوسه بارانش میکنند
گریه میکنند
مویه میکنند
دستش را میگیرند، عبایش را چنگ میزنند، به پایش میافتند؛
«علی جان نرو
یا علیُّ اِرحَم غُربَتَنا....
علی به غربت و بی پناهی ما رحم کن علی...»
علی هم لابد می سوزد و اشک می ریزد
معنای «غُربَتَنا» را،
قصه اسارت را،
می داند.
اما چاره چیست؟....
نوبتِ رزم و نقش آفرینی مردان، امروز است
_ فرداها مال زن هاست... _
علی بیرون میآید
پدر نگاهش میکند
آتش از قلبش زبانه میکشد
از جوانش چطور دل بکند؟
لابد دلش می خواهد باز چند لحظهای بیشتر ببیندش؛
_: بیا پسرم کلاهخودت را صاف کنم
بگذار زرهات را محکم کنم
و هی جوانش را نگاه میکند
نگاه میکند و سیر نمیشود
نگاه میکند و ذوب میشود
من که می گویم دلش حتماً یک سر هم میرود به کودکی خودش و جوانیهای پیغمبر.
دارد شبیه ترین مردم به رسول الله را به میدان میفرستد...
دشمن پشت هم هلهله می کند و تکبیر می گوید.
حسین میگوید علی، برو پسرم، جانم، جوانم، ولی آهسته برو علی...
علی نگاهی به خیمهها، نگاهی به میدان، نگاهی به پدر...
وداع می کند و راه میفتد
آهسته آهسته...
حسین هم دل میکَند؛
ثُمَ نَظَرَ الَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ...
نگاهش را به زمین می اندازد
گریه میکند:
اللَّهم اشْهَد فقد برزَ الیهم غلام أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إذا اشْتَقْنَا الی نبیکَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ
فریاد میزند:
يا ابن سعد! قَطَعَ اللَّه رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي!
بعد خودش را آماده میکند که سراسر دشت را علی ببیند،
کنارش از اسب به زمین بیفتد،
به دو زانو خود را به جوانش برساند،
صورت به صورتش بگذارد،
بلند بلند گریه کند
و عَلی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا بگوید...
✍ هـجرتــــــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون