#قسمت_دهم
#زندگی_رنگی
+ فرشتهههههههه نیای خودم رفتما.. بدو که بهم برسی😁
الان دیگه یه دو سه ساعتی از وقتی شام خوردیم میگذره..🍲 فرشته رو صدا کردم که باهم بریم اتاق اقاجون.. 🚶🏻♀️اما سرعت منو فرشته متاسفانه یا خوشبختانه مانند سرعت لاکپشت🐢 و خرگوش🐰 میماند
منتظرش بمونم تا برسه و باهم بریم یا برم پیشش باهم بیایم بالا یا چی؟؟؟😕 اخه اقاجون همیشه میگه نباید دست رفیقتو ول کنی.. ☹️باید کمکش کنی که اونم برسه،💪🏻 بار اخری که با اقاجون رفته بودیم کوه من فرشته رو جا گذاشته بودمو خودمو رسونده بودم به دکه بالای کوه و کلی خوراکی خریده بودم.. نشسته بودم ب خیااال خام خودم که من اول رسیدم..😌🥇و هورا و جیغ و دست و اینا🤪🎉 اما اقاجون که اومد بالا بهمون گفت ما یه گروهیم..👨👧👧هر وقت هممون ب قله برسیم برنده ایم.. تنهایی فایده نداره!🚶🏻♀️
تصمیم گرفتم برگردمو با فرشته یکی یکی پله هارو بالا بیام.. 🤝
-فرشته بیا بخاطر من یه کم از اسلموشنی در بیا😬
+ من اصلا فقط ب عشق تو اسلموشنم عزیزم، مردم ازارم خودتی☺️😌
- کمرم...😐 اصلا بد مرزامو جا ب جا کردی کمرم شکست..
+ هی گفتم بذار برم سر کار گفتی نه درس بخون.. الان من نباشم مرزای کشورو کی جا ب جا کنه🤔
خداروشکر که با این حالت اسلموشنی ک داره یه کم شوخ طبعه و الا نمیتومستم سرعتشو تحمل کنمو باز گروه ب قله (ک این دفعه اتاق بالای راه پله بود) نمیرسید..😪
تق تق تق🚪
صدایی از اتاق نمیاد اروم در رو باز میکنم، از لای در ک نگاه میکنم اقاجون رو تخت تشسته و سرش گررم کتابه..📖
+ محکم تر در بزن..💥
به توصیه فرشته گوش میدم
تق تق تق تق🚪🚪
- سلام اقاجون جون🤗
اقاجون که غرق شده بود تو دنیای کتابش با سلام ما به خودش اومد..👴🏻
×سلام به دخترای مهربونم.. حالتون خوبه بابا؟
+ سلااام اقا جون. خداروشکر خوبیم راستششش اومدیم که باهاتون کتاب بخونیم👨👧👦
×خووب موقعی اومدید. تازه شروع کرده بودم..
بیاید تو حالا دم در بده😄
من و فرشته با اشاره اقاجون دویدیم و کنار تختش نشستیم..🚶🏻♀🛏
×خب فرشتع میدونی بررا خوندن این کتاب چی لازمه؟
+ مسلط بودن به یه زبان خاص؟؟🤔
×زبان خاص؟؟🤓خیلی نه... دیگه چی؟🧐
+ دیگه سواد داشتن😁
- چش بسته غیب میگی فرشته؟😕
× خب بابا جان راست میگه سواد هم لازمه. اما خوندن این کتاب یه چیزی لازم داره ک هر کتابی لازم نداره..📚
بابابزرگ از چی حرف میزد؟🤔 چی میتونه لازم باشه برا خوندن یه کتاب؟ ما ک هیچ وقت این مدلی کتاب ندیده بودیم.. اخه تا گوشی هست کی سراغ کتاب میره؟؟...📱
+اقاجون میشه خودتون کمکمون کنید؟ 😕
× دخترا.. این کتاب فقط برای خوندن نیست، برای زندگی کردنه..🏡
من و فرشته ک چیزی سر درنیاوردیم متعجب بهم نگاه کردیم.. ینی جی برا زندگی کردنع؟؟؟!!!😳
چشماتونو اونجوری نکنید یه کم بگذره میفهمید منظورم چیه.. اما اول باید بهم قول بدید که تو طول روز به داستانی ک شب براتون خوندم فکر میکنید.. و سعی میکنید مصداقاشو تو زندگی خودتون پیدا کنید😊
هررر کی زود تر پیدا کرد یه کوه با اقاجون طلبش😉
اینجا بود ک یه لحظه حس،کردم صدای جیغ من و فرشته کل ساختمونو بیدار کرد..💥
دستمونو ب نیت قول گذاشتیم تو دست اقاجون،🤝
اما چند ثانیه بیشتر نگذشت که قصه اقاجون منو فرشته رو میخکوب کرد... باورم نمیشد همچین چیزییی برا یه انسان اتفاق افتاده باشه.. اصلا مگه ممکنه؟؟؟😳
@tarbiatnojavanhaftaseman