💧 قصه آب گراش به روایت حاج محمدعلی زارعی
🎙گفتگو از مسعود غفوری
◼️حاج محمدعلی زارعی را میتوان اولین بازنشسته رسمی ادارات گراش دانست که از اداره آبفا بازنشسته شد. او در سالهای جنگ نیز یکی از سالخوردهترین رزمندگان گراشی بود. سالهای دراز عمر باعث شده بود گنجینهای از خاطرات و یادها باشد.
🔆 در یک روز تابستان ۱۳۹۰ با امین نوبهار و مرتضی زارعی پای صحبتهای حاج محمدعلی زارعی نشستیم. حاصل این گفتگو سال ۱۳۹۰ در پنج شماره نشریه حمایت گراش منتشر شد که هر قسمت به موضوعی اختصاص داشت.
▪️امروز ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ که خبر درگذشت حاج محدلی منتشر شد فرصتی است که یک بار دیگر پای نقل او از آب، مکتبخانه، رسوم و گذشته گراش بنشینیم.
🔻متن کامل این گفتگو را در هفتبرکه بخوانید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/132268
💬الهقلیخان، که خدا رحمتاش کند آدم درست و خیلی خوبی بود، مسئول زدن چاه شد. آب هم پیدا شد. بعد هر سهم ۲۵ تومان را کردند ۱۵۰۰ تومن. تقریبا ۶۰ تا سهم وجود داشت.
💬 همینطور لولهکشی میکردیم و این کار را هم رضا علیپور و محمد علیپور و غلامعباس حافظ که از لار بود و فرج تمیز انجام میدادند.
⚠️ بعداً انقلاب شد. الهقلیخان را به شیراز طلبیدند. الهقلیخان که حقیقتاش دشمن داشت. از خود گراش دشمن داشت تا لار.
💬 بعد که الهقلیخان به گراش برگشت، چاه آبیاری را از او گرفتند. شهرداری گرفت. ما گفتیم نه شهرداری میتواند آب برای مردم برسانند نه دولت؛ فقط مردم خودشان میتوانند. مردم باید پول روی هم بگذارند و چاهها را زیاد کنند. گفتند نخیر و از الهقلیخان گرفتند.
💬بعضیها مثل من که دو سهم داشتم و خیلیهای دیگر، گفتیم نمیفروشیم. گفتند دولت مصادره میکند. گفتیم مصادره کنید. خلاصه آب گراش را مصادره کردند و بردند. هیچ استفاده و سودی هم گیرشان نیامده و نمیآید.
💬ولی خدا میخواهد اینطور باشد که توی گراش هر جا چاه زدند آب شیرین پیدا شد.
💬 البته گراشیها نقص هم دارند. یکی این که قدردان نیستند، و یکی اینکه کمی حسادت در وجودشان است.
💬 بچه مکتبخانه میرفتند تا زمانی که میتوانستند خط بنویسند و خط بخوانند. آن وقت میگفتند: «بسه. بسه که دیگه خوندن و نوشتن بلده.» بعدش آنها را از کُتاب میآوردند بیرون؛ و یا میرفتند دریا، یا کار عملگی میکردند، یا کوه میرفتند، یا لار میرفتند و جنس میبردند و میآوردند؛ کارشان همین بود.
💬 خیلی از گراشیها در زمان قدیم، یعنی تقریبا ۱۰۰ یا ۱۲۰ سال قبل از این، در لار مغازه داشتند. ولی کاسبی در لار از سالی که خانهای گراش را همراه ۷۲ تن کشتند، ول شد. دیگر کسی برنگشت به لار که دکان برپا کند. پدربزرگ من هم.
💬 در کشف حجاب دو تا زن بودند، که حالا اسمشان را نمیبرم، ولی آنها اگر میدیدند که زنی چادر پوشیده است، میدویدند و چادر را از روی سرشان برمیداشتند و پاره میکردند.
💬رضاشاه مسجد را تعطیل کرد و روضه خوندن را تعطیل کرد؛ ولی روضهخوانی در گراش بند نشد. سینهزنی هم بند نشد.
💬 چند نفری هم از لاریها، تقریبا شصت هفتاد نفر افراد عاقل (مسن) و بیست تایی هم جوان ۲۰ ساله، بعداز ظهرها از لار بلند میشدند و شب میرسیدند گراش برای سینهزنی.
🔻متن کامل این گفتگو را در هفتبرکه بخوانید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/13226
#گفتگو #گپتریا #تاریخ #آب
▪️▪️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🎭 از مدرسه ابدی تا عمارت نوفللوشاتو
🔻گفتگو با محمدامین رحیمی بازیگر تئاتر
▫️بین سیل مشتاقان بازیگری در گراش در سالهای اخیر «محمدامین رحیمی» کسی است که جدیتر از بقیه به دنبال آرزویش رفته و حالا روی صحنههای تئاتر تهران حضور دارند.
▫️محمدامین فرزند علیاکبر، ۲۸ ساله است. گراشی است و سالهای پیش دانشآموز مدارس شاهد و ابدی بوده است، این روزها خانوادهاش ساکن شیراز هستند و خودش به خاطر تحصیل و علاقه به تئاتر ساکن تهران است.
▫️بازیگری در تئاتر رومئو و ژولیت با کارگردانی سیما تیرانداز تازهترین اجرای صحنهای محمد امین رحیمی در تهران است. نمایشی که نزدیک به سه هزار نفر در طول یک ماه به دیدن آن در تماشاخانه عمارت نوفللوشاتو رفتهاند.
🔻متن کامل گفتگو با او را در هفتبرکه بخوانید:
7berkeh.ir/archives/135366
#گفتگو #فرهنگوارشاد #نمایش
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
💈 #گپتریا: نخهای رنگی زندگی گلآقا
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
💈 گلآقا، پیرمرد خوشروی خیاط، را خیلیها میشناسند. حداقل در بین کسبهی بازار شناخته شده است. پیرمرد خوشاخلاق و سادهپوش، نشسته در پشت چرخ خیاطیاش، کوتاه و مختصر حرف میزند و دوست دارد پارسی صحبت کند. او حرفهایش را با بسمالله شروع میکند. جزییات زیادی از خود، زندگی و کارش نمیگوید و چهل سال زندگی در گراش و ۶۳ سال عمرش را در تصویرهایی کوتاه خلاصه میکند.
🔻 گلآقا و مهاجرت به ایران
▫️ گلآقا انوری متولد ۱۳۴۰ در افغانستان است. داستان مهاجرت او به ایران مثل بسیاری از اتباع دیگر، ناشی از نابسامانیِ زندگی در افغانستان و کوچ اجباری است و در نقطهای در مرز دو کشور آغاز میشود. او در بیست و سه سالگی، در جستجوی جایی برای ثبات و آرامش و گذران آرام و بیدغدغهتر زندگی، جانش را برمیدارد و راهی ایران میشود. آنها اول از افغانستان به اردوگاه مرزی میروند و از آنجا به آنها نامه میدهند که به گراش بیاید و از آن زمان اینجا خانه و کاشانهی دوم آنها میشود. خانه و کاشانهای را رها کردن به امید ساختن خانهای دیگر در کشوری که به هر حال موطن او نیست، کار آسانی نبوده است اما حکایت گلآقا هم حکایت پرملال زندگی آدمیزاد در نبرد با ناامیدی و یافتن راهی به زندگیآباد است.
▫️ او هفت فرزند دارد؛ چهار دختر و سه پسر که همگی متولد گراش هستند. میگوید فقط یکی از بچههایش که به او مهندس محمد میگویند حرفهی او را ادامه داده است و در کنار او کار میکند، اگرچه باقی هم بلد هستند خیاطی کنند اما ازدواج کردهاند و هر یک راه زندگی خودشان را رفتهاند. او چهل سال است ساکن گراش است، در مراسمهای مختلف شرکت میکند و دیگر همشهری ماست.
🔻 گلآقا و شاگردهای او
▫️ میگوید در ابتدا وقتی به گراش میآید، فقط یک خیاطی در طبقهی بالای ملک آقای راستی بود که آن مرد اهل باغستان بود و فقط کت و شلوار میدوخت و هیچ خیاطی دیگری در گراش نبود. گلآقا کارش را شروع میکند و کمکم خیاطیهای دیگر که خیلیها شاگردهای خود او هستند شروع به کار میکنند.
▫️هنر گلآقا برای خیلیهای دیگر هم برکت داشته و نانی به سفرهشان آورده است. شاگردهای زیادی از گراش و شهرهای اطراف داشته که حالا برای خودشان استادی شدهاند و کسب و کاری راه انداختهاند و خیاطی دارند.
▫️اول خیاطیاش روبهروی بانک ملی بود به نام خیاطی مد روز. بعد در ملک حاجی محمود فرسوده شروع به کار میکند. و حالا ابتدای بلوار معلم به سمت شهرداری، سمت چپ، در خیاطیاش مشغول به کار است. شاگردش میگوید: «۲۵ سال میشود ما را به خیاطی گلآقا میشناسند.» مردانهدوز هستند و کت و شلوار و پیراهن میدوزند. پروانهی کسب او مثل مشاغل اتباع دیگر به اسم یک ایرانی است.
🔻دو وطن در یک قلب
▫️هنوز و بعد از ۴۰ سال زیستن در آب و خاک ایران، رشتههای پیوند قلبی گلآقا با افغانستان، زادگاه خود و اجدادش، نگسسته است و برای دیدار عزیزانش سالی یک بار به وطنش برمیگردد. زندگی او بین این دو خانه همچنان در جریان است. میگوید سالی یک مرتبه به افغانستان سر میزند، برادرها و اقوامش آنجا هستند و خودشان هم خانه و زندگی دارند.
▫️برش و دوخت زندگی گلآقا هم مثل خیاطی کردنش، فراز و نشیبهای زیادی داشته است؛ گاهی کوکهایی با دست، گاهی آسانتر با چرخ خیاطی، گاهی سوزنی که شکسته است، نخ قرقرهای که تمام میشود و یکی دیگر جایش را میگیرد و دوختن از نو؛ تا زندگی او به قواره و طرح اکنونش رسیده است. گلآقا همیشه خیاط است. خودش میگوید: «از اول خیاط بودهام و هنوز هم خیاطم.»
🔻 #گفتگو در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/146839
#آدمها
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌿 #گپتریا: شفاخانهی عطرآگین آقای مدرسی
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
🎋 وارد مغازه که میشوی، بوی خوش ادویهجات و داروهای گیاهی مشامت را پر میکند. در یک فضای کوچک، از جلوی در مغازه تا روی قفسهها، زمین و پیشخوان، همه چیز با نظم چیده شده است. اینجا همه چیز پیدا میشود، از سنبلالطیب و عسل کوهی تا داروهای بستهبندیشدهی گیاهی. اسم عطاری آقای حاج محمدعلی مدرسی، «شفا» است؛ باغ کوچکی از گل و گیاهان خشکشدهای که شاید شفای دردی باشد.
📌 ما میهمان یکی دیگر از بزرگترهای شهرمان هستیم تا از زندگی و کارش بگوید.
🔻 از تجارت در بحرین ...
▫️ رایحهی رنگارنگ و دوستداشتنی مغازه در حرفهای آقای مدرسی میپیچد و او داستان کوتاه زندگیاش را به گویش گراشی برایمان تعریف میکند.
▫️ حاج محمدعلی متولد سال ۱۳۲۹ است و هفتاد و چهار سال سن دارد. پنج دختر و یک پسر دارد که همگی ازدواج کردهاند. پسر و پدر در یک خانه با هم زندگی میکنند و پسرش به کار دیگری مشغول است.
▫️ حاج محمدعلی از قدیمیهای کار و تجارت در بحرین است و اینجا خاطراتش بوی دریا و صدای امواج و داغی آفتاب جِنگ تابستان را میگیرد و ما را با خودش به جوانیهایش میبرد و سالهایی که با امکانات کم، کار و رفت و آمد در غربت بسیار سخت بوده است. میگوید مدت چهل سال با حاجتقی حسینی در بحرین کار میکرده است. تجارت میکردند و همه چیز خوب پیش میرفت. تا اینکه اوضاع بحرین سخت شد و مجبور میشود مغازه را جمع کند و با ضرر مالی زیاد به ایران برگردد. حاج محمدعلی میگوید: «از ایران مبلغ هنگفتی پول به بحرین فرستادیم و بدهکاری کل بازار را دادیم. چکی که از طرفمان داشتیم هم وصول نشد و به ایران برگشتیم.»
▫️ قبل از انقلاب با شرکت مینو ایران کار میکرد و تنقلاتی مثل چیپس و پفک میخریدند و بعد از انقلاب به خاطر سختگیریهایی که دولت بحرین برای رابطه با ایران داشته، با سنگاپور تجارت میکنند. تا آن مشکل مالی اتفاق میافتد و حاجمحمدعلی به ایران برمیگردد و کار تازهای را شروع میکند.
🔻 تا عطاری در گراش
🌿 او سررشتهای برای شروع کار عطاری نداشته است، اما مثل بسیاری از گپتریا که از بیکاری بیزار هستند و دوست دارند همیشه وقتشان با کار و تلاشی بگذرد، مغازهی عطاری را راه میاندازد. سیزده سال است عطاری شفا را دارد و مشتریهای متنوعی میآیند و میروند. مغازهی کوچک او در خیابان امام، روبهروی پاساژ صادق قرار دارد.
✔️ حاج محمدعلی میگوید: «بیکاری مریضی است و به خاطر سن بالا و بیکار نبودن، این مغازه را میگردانم. عطاریام کوچک است اما به خاطر سن بالا بیشتر از این از ما برنمیآید.»
▫️ ساعات کار مغازه طولانی است. صبحها مغازه را از ساعت هشت و عصرها از ساعت چهار باز میکند. مسجد رفتن از کارهای روزانهی او است و در برنامههای انقلابی، هر جا در گراش برگزار شود، شرکت میکند.
💠 حاج محمدعلی هم در انجام کار خیر سهمی دارد و برای کار خیر از سود زیاد برای خودش چشمپوشی میکند. او عضو هیئت امنای موسسهی امام علیابن ابیطالب (ع) و جزو خیرین گراش است. کار خیر در گراش به هزار طرح و رنگ است و ثمرهی سالهای دراز کار و زندگی در آن سوی آبها. او هم معتمد چند نفر از خیرین گراشی است که از کشورهای حوزهی خلیج فارس برای انجام این کار نیک برایش پول میفرستند. او وسایل و مواد غذایی ضروری برای نیازمندان بومی را از بین اجناس مغازهی خودش با سود کمتر نسبت به بازار بستهبندی میکند و به آقای مهیایی، عضو دیگر این موسسهی خیریه، میسپرد تا در بین آنها توزیع کند.
▫️ گفتگوی ما با همراهی یکی از دوستان آقای مدرسی که مهمان او است به پایان میرسد. از مغازه که بیرون میآییم انگار لباسمان هم بوی باغ کوچک او را گرفته است و عطر عطاری شفا برای ما به یادگار میماند.
🔻 #گفتگو و عکسهای بیشتر در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/147623
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
▶️ هدایت تحصیلی : گزینههای پیشروی دانشآموزان کلاس نهم ⭕️ امشب در لایو اینستاگرام هفتبرکه ببینی
🌀 کلاس نهمیها سر چندراهیِ انتخاب رشته
⁉️ انتخاب رشته دانشآموزان مقطع متوسطه که از سال نهم به دهم انجام میشود و این سالها با عنوان «هدایت تحصیلی» خوانده میشود، یکی از مسائل بحثبرانگیز و ابهامآمیز در سالهای اخیر، هم برای دانشآموزان و هم خانوادهها، بوده است.
🎤 سعی کردیم بخشی از این سوالات را در برنامه زنده اینستاگرامی «#هفتاگرام ۲۹» از محمدصادق نوروزی، مشاور آموزشی و کارشناس هدایت تحصیلی، بپرسیم.
📹 فیلم کامل این گفتگوی زنده:
🆔 www.instagram.com/reel/C8Z5oIQtW8f/?igsh=MTV4YW5jaGp5dGQ5Mw==
🔻 خلاصهای از این گفتگوی ۴۳ دقیقهای:
☑️ هفتبرکه: هدایت تحصیلی چیست و چه ضرورتی دارد؟
▫️ محمدصادق نوروزی: قبلا میگفتند «انتخاب رشته»، و دانشآموزان از اول دبیرستان، با توجه به علاقهشان، رشتهای را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب میکردند. معیار خاصی هم وجود نداشت که مثلا دانشآموزی از یک رشته منع شود.
اما در نظام ۶ – ۳ -۳ که نظام جدید آموزش است، دانشآموران در سال نهم باید برای تحصیل در مقطع متوسطه دوم انتخاب رشته کنند. این یک فرآیند سامانهای است نه شهرستانی.
اما چرا مهم است؟ چون در سال های اخیر بین رشتهها ترازی وجود نداشت. استقبال از تجربی خیلی زیاد بود ولی ریاضی و فیزیک رو به تعطیلی رفته بود. وزارتخانه تصمیم گرفت که دانشآموزان بر مبنای استعدادها و سیاستهای خودشان، به صورت هماهنگ هدایت شوند.
☑️ هفتبرکه: تعیین این ظرفیت چطوری است؟
▫️ نوروزی: یک فرآیند کلی دارد. از وزارتخانه تعیین میشود.
☑️ چه معیارهایی وجود دارد؟ تاثیر هر کدام چقدر است؟
▫️ دو معیار وجود دارد: مشاروهای و نمرهای.
1️⃣ در بحث مشاورهای، فقط در سال نهم انجام میشود که شامل ۴ فرم نظرخواهی است: از دانشآموزان، والدین، دبیران پایه نهم و مشاور تحصیلی. علاوه بر این، دو آزمون رغبت و آزمون توانایی و استعداد هم هست که انجام میشود و نتیجهاش با تحلیل روی سایت قرار میگیرد.
2️⃣ اما مهمتر از آن، معیار نمرهای است. تمام فرآیند به نمره بستگی دارد. از سال هفتم که دانشآموز وارد میشود، تمام نمراتش ثبت میشود.
☑️ به جز نمره آیا معیارهای دیگری هم وجود دارد؟ مثل سهمیههای خانواده شهید و..
▫️ در انتخاب رشته نه.
☑️ چرا در سال گذشته، اعتراضات این قدر زیاد بود؟
▫️ یکی از دلایل این بود که ظرفیتها یکهو کاهش پیدا کرد و این برنامهی خیلیها را به هم ریخت.
▫️ ولی نکتهی دومی که وجود دارد و در گراش هم پررنگ است، این است که این معیارها و محدودیتها برای مدارس دولتی اعمال میشود. در شهرهای دیگر مثل لار و شیراز و... اگر در مدارس دولتی ظرفیت نبود، دانشآموز میرود مدرسه خصوصی. ولی ما هنوز در گراش مدرسه خصوصی.
▫️ مشکل ما هم فقط در رشته تجربی است. در رشته انسانی تا حدودی مشکل خاصی نبود. برای رشته ریاضی که حتی تشویقی هم داشتیم.
☑️ تمایل به رشتههای فنی و حرفهای و کار دانش کم است؟
▫️ اتفاقا هم در بخش پسرانه و هم دخترانه، کلاسهای هنرستانها زودتر از رشتههای نظری پر شد.
☑️ وقتی هدایت تحصیلی در سال نهم انجام شد، آیا تغییر رشته هم ممکن است؟
▫️ ما سه شاخه داریم: فنی و حرفه ای؛ کاردانش و نظری. در سال دهم، تغییر رشته در درون شاخه امکانپذیر است، مثلا از مکانیک به کامپیوتر. ولی تغییر شاخه امکانپذیر نیست.
☑️ الآن ۵۰ درصد کنکور بر اساس امتحان نهایی است. اگر کسی در کنکور در رشته غیر دیپلمش شرکت کند، چه اتفاقی میافتد؟
▫️ قانونا اشکالی ندارد. ولی سابقهی تحصیلی ندارد و از آخرین نفری که در همان رشته ثبت نام کرده هم عقبتر میشود. برای همین، ترمیم سابقه و ایجاد سابقه گذاشتهاند که باید برای سه سال جبران شود.
📌 به همین خاطر است که بحث هدایت تحصیلی هم مهمتر شده است. الان وزارتخانه از نتیجه راضی است. چون با این سیاست، مدارس اهمیت خودشان را به دست آوردهاند.
☑️ فرآیند هدایت تحصیلی از کی شروع میشود و کی به اتمام میرسد؟
▫️ از آذرماه فرآیند شروع میشود و آزمون و مشاوره گرفته میشود. تا میرسد به الآن که امتحانات تمام شده است. زمانی برای اعتراضات و ... هم میگذارند. تا ۱۱ تیر مهلت نهایی نمرات است. نیمه دوم تیر کارنامه و برگه هدایت تحصیلی صادر میشود. هرچند سابقه داشته که تا مردادماه هم طول بکشد. بعد هم، اول گروه الف میتوانند ثبت نام کنند و دو هفته بعد، گروه ب.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/148193
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌻 حاجی «مهرعلی» مردی که با آفتاب طلوع میکند
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
🧮 فروشگاه خیبر که دیگر تابلوی آن رنگ و رویی ندارد، بخشی از شناسنامه و تاریخ اصناف در گراش است و چند نسل از گراش و شهرهای همسایه مشتری آن هستند. «دکون حاجی مهرعلی» آنقدر پابرجا مانده که یکی از نشانهای آدرسدهی گراش است. روز گراش وقتی شروع میشود که قفل فروشگاه خیبر باز شود و آبپاشی جلو مغازه، نسیم خنک را از آسفالت به مشام رهگذران برساند. ساعت ۵ صبح، خیلی پیشتر از کارمندان خسته و دانشآموزان بازیگوش، درهای دکان حاج مهرعلی رو به مهر گشوده شده است.
🎋 حاجی مهرعلی مثل بسیاری دیگر از نسل کهنسال، بخشی از تاریخ شفاهی گراش هم است که شیرین و شمرده شمرده از خاطرات کارش در قطر و گراش نقل میکند. مهر صحبتهای حاجی مهرعلی در حرفها و صدای خشدارش، که در میان ظروف سفالی و فلزی و شیشهای نشسته است، گذر زمان را از یاد ما میبرد.
⛰ کودکی در کوه و صحرای گراش، جوانی و میانسالی در قطر
▫️حاجی مهرعلی تاریخ تولدش را به خاطر ندارد و پسرش میگوید متولد ۱۳۱۱ است. حاجی میگوید شناسنامهاش را کوچکتر گرفتهاند و در اصل ۹۵ ساله است و ۷۷ سال است مغازهداری میکند. او هم مثل بسیاری از همنسلانش تجربهی کار در دشت و کوه و صحراهای گراش را دارد.
▫️در نوجوانی از کوه هیمه، عسل، پونه و مرو تلخ و انواع گیاهان دیگر میآورده و بعد از هجده سالگی و پایان سربازی، راهی قطر میشود. او بیش از بیست سال در قطر کار و زندگی میکند و معتمد بازار بوده است. سه مغازه در قطر داشته و با وجود بیسوادیاش، مثل خیلی از قدیمیهای دیگر، به لطف حافظهی خوبش آنها را میگردانده است.
💈 بازگشت به ایران و دلبستگی به کار
▫️او به ایران بر میگردد و اسم حاجی مهرعلی سند سجلد این مغازه میشود. مغازه را ۷۰ سال است دارد و ۴۰ – ۵۰ سال اخیر، ساعت ۵ صبح درِ دکانش باز میشود. سالهای گذشته مغازه یکسره از صبح تا اوایل شب باز بود، اما الان دو شیفت است و پسرش مختار مغازهدار اصلی است. حالا فقط روزهای جمعه به صحرا میرود. کار زیاد و کارگر کمکار و کسی به دلسوزی صاحبی که برای مال زحمت کشیده، نیست.
🏠 باغِ آبادِ خانوادهی حاجی مهر علی
▫️ باغِ حاجی مهرعلی آباد است. او ده فرزند دارد؛ دو دختر و هشت پسر حاصل زندگی مشترک او با همسرش دختربخت (فاطمه) شمسی است. عروسهایش را «فرشته» توصیف میکند که به او و همسرش به خاطر ناتوانی جسمی به نوبت رسیدگی میکنند. دخترهایش مریم و مرضیه نام دارند؛ و پسرهایش به ترتیب امیرحمزه و حاج ابراهیم، اساتید بازنشستهی دانشگاه هستند و در گراش به دلیل فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نامهایی شناخته شدهاند؛ یعقوب کارگاه درب و پنجرهسازی دارد، مختار در مغازهی پدرش کار میکند، خلیل معاون مدیر کل بانک سینا در تهران است، مهدی معاون مدیر کل بانک سپه در جنوب استان فارس است، سلمان از مدیران اداره کل راه و شهرسازی لارستان است و محمد ارشد معماری دارد و طراحی ساختمان انجام میدهد. حاجی مهرعلی ۳۵ نوه دارد و نبیره و نتیجههایش هم پر برکت است.
🎈 به یاد کِزِ براتی و دلتنگ دوستان قدیم
▫️او با بغضی که نشان از دلتنگی است از دوستانش هم یادی میکند. همیشه وقت اذان سر سجاده نشسته و آدمهای زیادی از مقام دولتی تا یک کارگر ساده هم به دیدارش بروند به همه یکسان احترام میگذارد چون مرامش بر اصل انسانیت است.
🇮🇷 اخراج از قطر به خاطر حمایت از ایران
▫️حاجی مهرعلی در زمان انقلاب قطر بوده و در مبارزات نقش داشته است. پسرش حاج ابراهیم میگوید زمان انقلاب شخصی داشته از ایران بدگویی میکرده و پدرم به همین خاطر با او درگیر و برای همین اخراج میشود و اجبارا مغازهاش را به یکبیستم قیمت میفروشد و راهی ایران میشود.
🌻 خستگیناپذیر و راضی به رضای خدا
▫️حاجی مهرعلی میگوید: «۹۵ ساله هستم اما هنوز از مغازهداری سیر نشدهام. هنوز عمرم را با نشستن در جلوی مغازه سر میکنم و همین که میآیم چهار تا دوست و برادر را میبینم برایم بس است.»
▫️دلِ پیرمرد به بودن بین مردم و بسته نبودن مغازهاش خوش است و میگوید: «جلوی مغازه مینشینم اما کاری ازم برنمیآید، فقط برای آبادی.» حاجی مهرعلی میگوید راضی به رضای خدا است و ما را با دعای «سلامتی» بدرقه میکند.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/148242
#گپتریا
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🔥 #گپتریا: حاج احمد فیروزی، برند آشپزی گراش
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
👌 اینجا حکایت یکی دیگر از گپتریای گراش را میخوانید که واقعا دستی بر آتش دارد و قصهاش عطر هیزم و پلو میدهد. حاج احمد فیروزی را به حلوای مسقطی، پلوهای اعلا و چربوچیلی و هلیم و هریسهی خوشپختش میشناسیم. حاج احمد فیروزی نامی است که در گراش در مجالس عیش و عزا یک برند پذیرایی است و با آشپزخانه و هنر آشپزی او، خیال میزبان از سفرهی پذیرایی راحت است.
🔻 چهل سال کار در طباخ حسینیه اعظم
▫️ حاج احمد فیروزی فرزند رحمتالله متولد ۱۳۳۵ است. او چهار پسر و سه دختر دارد. چیزی حدود ۴۵ سال پدرش در گراش مغازهدار بوده است و او نیز در کنار پدرش هم کار میکرده و هم به مدرسه رفته است. در سن ۱۵ یا ۱۷سالگی به دبی میرود و در سبخه دبی مشغول به کار میشود و بعد از انقلاب به گراش برمیگردد.
▫️ در گراش کورهی گچی حاجی میرزا پاکروان را اجاره و کار را شروع میکند. گچ و بلوک و آهک و آجر سیمانی و خاکی تولید میکردهاند. بعد از ۱۶ سال کار در کوره، در کنار آن کارهای ساختمانی را هم به صورت پیمانکاری انجام میداده است و در کنار آن آشپزی پای ثابت کار و کسب او بوده است.
🕌 قبل از اینکه آشپزخانهی حسینیه اعظم احداث شود، در یک محیط باز غذا میپختند. بعدها حاج شیخ احمد انصاری حسینیه را با آشپزخانه میسازد و چیزی حدود ۴۰ سال از عمر حاج احمد در کنار انجام دیگر کارها، در ایام مذهبی و برای کسانی که از مشهد و حج و کربلا برمیگشتند، به پختوپز سپری میشود. بعد در یک زمین که متعلق به آقای فانیلاری بوده، آشپزخانهای را احداث میکنند. بعدترها هم در زمینی در بلوار شیخ احمد انصاری، آشپزخانه خودشان را احداث میکنند و با برادرزادهها مشغول به کار میشوند.
🔻 گراش یک طباخ بزرگ برای عزاداران حسین (ع)
🚩 حاج احمد: «آن موقع که در آشپزخانهی حسینیه بودیم مثلا برای عاشورا ۱۸۰ دیگ پخت داشتیم. ۳۰ تا دیگ بزرگ خورشت بود. الان خیلی جاها هستند که پخت دارند. در مدت دو روز تاسوعا و عاشورا در گراش چیزی حدود ۸۰۰ تا ۹۰۰ دیگ پخت کردهاند و امیدواریم خدا به خیرین خیر و به مالشان برکت بدهد.»
🔻 عطر و طعم غذای روی هیزم چیز دیگری است
🔥 حاج احمد: «در اصل، آتش روی دیگ مهم است و میتوانید در صحرا و خانه دیگ بار بگذارید و با کمی هیزم همان مزهی پلو آشپزخانه را خواهد گرفت. وقتی آتش از بالا و پایین باشد، طعم بهتری پیدا میکند. همهجا دیگر به جای هیزم از گاز استفاده میکنند. اما برای ما فرقی نمیکند. هر جور سفارش بدهند، ما همانطور پخت میکنیم.»
🔻 حاج احمد و پسرانش
▫️ حاج احمد به همراه هفت نفر دیگر آشپزخانهاش را میگرداند و عطر و طعمهای متفاوتی خلق میکند. آنها به غیر از انواع برنج و خورشت، حلوا مسقطی، در ماههای سرد سال ارده و کنجد و حلوا ارده، هلیم، هریسه و به گفتهی خودش هر چیزی که با آتش درست شود، میپزند.
▫️ مشتریهای حاج احمد فقط از گراش نیستند. رایحه و طعم غذاهای او در شهرهای اطراف هم طرفداران زیادی دارد.
▫️ از پسرهایش صفر، حیدر، مهدی و مصطفی کمکحال پدرشان هستند و نعمت با یکی از نوهها مشغول به کار است.
🔻 یاد و خاطرهی آشپزهای قدیم گراش
▫️ حاج احمد از اساتیدش هم یاد میکند و نامها و خاطرهها زنده میشود.
🔻 آشپزی برای زائران کربلا
🏴 حاج احمد چند سال است برای زائران کربلا در عراق هم پخت میکند. میگوید: «سال اول که رفتیم کربلا به موکب آیتالله تبریزی شماره ۲۹۹ رفتیم. امکانات کار محدودی داشتند و از اینجا وسایل و مواد غذایی و هیزم بردیم و سه سال آنجا بودیم. بعد موکب ثارالله گراش که تشکیل شد، چون هنوز روش کار را نمیدانستند، به ما پیشنهاد کار دادند و قبول کردیم و تقسیم شدیم و چند نفر رفتند موکب ۲۹۹ و چند نفر اینجا. هیئت ثارالله سال سوم است.»
🔻 شوقِ کار در همهی فصول
▫️حاج احمد خیال بازنشستگی ندارد و میگوید: «امسال هم خدا توفیق بدهد میخواهیم در خود کربلا در خدمت زوار باشیم. کار مشکل است مخصوصا در تابستان، ولی خدا به هر کسی برای کاری شوقی میدهد. کار کار است، زمستان بگویی سرد و تابستان بگویی گرم است و پای آتش کار نمیکنم، درست نیست. کار سرما و گرما دارد و خیلی خوشحالم و به خدا التماس میکنم که توفیق بدهد و بتوانم بروم و کار را آنجا انجام دهم.»
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/149445
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🚩 از بحرین تا صبح عاشورای گراش با نوحههای حاج غلامعباس راهپیما
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
#گپتریا
🎤 پای داستان زندگی و حرفهی یکی از نوحهخوانهای شهر مینشینیم که نوای «یا حسین یا حسین» او در صبح عاشورای گراش، زنگ بیدارباش عزاداران حسین در همراهی با تراژدی حماسی کربلا است.
🔻 مرثیهخوانی، دستاورد یک عمر
▫️ حاج غلامعباس راهپیما، فرزند آهنعلی غلامعباس، متولد ۱۳۲۷ و پدر ۵ فرزند، سه پسر و دو دختر است که به قول گراشیها همه را سرانجام داده است. میگوید شغلش دامداری است و اجدادش هم همین شغل را داشتهاند.
▫️ مرثیهخوان مجالس عزاداری اهلبیت است و مردم صدای نوحههای او را شنیدهاند. معلمی نداشته اما شوق عجیبش برای این کار او را به این راه کشانده است.
«چیزی نمیدانستم که بخوانم و بنویسم و همه را از حفظ کردهام. بعضی نوحهها آنقدر قدیمی است که در هیچ کتابی نیست. بیشتر آنها را از بحرین آوردهام.»
▫️ او بیش از ۴۷ سال بحرین بوده، مثل بسیاری از همنسلانش. او از کودکی و حدود ۱۲سالگی راهی این کشور برای آغاز راه طولانی زندگی شده است. نوشتن و خواندن نمیدانسته است و هر چه میخواند را مدیون حافظهاش میداند. اشعارش از شاعر زبردست گراشی قهرمانخان است. میگوید: «اشعار حکاکیشده بر ضریح چوبی قدیمی بقعهی شیخ عبدالله، همه سرودهی قهرمانخان است و مردم این را نمیدانند.»
🔻 مرثیهسرایی ثمرهی دلبستگی به اهل بیت
▫️ بعد از دوازده سال اقامت در بحرین و بعد برای اولین بار در ۱۷ سالگی در حسینیه برق روز که تازه برای بازسازی تخریب شده بوده نوحه میخواند. گراش آن زمان نوحهخوانهای انگشتشماری داشته است. طرف ناساگ حاجی رضا سبزواری و عباس رحمتی و سمت بلئلز حاج عباس خوشاب و آقای شریفی و آقا عباس سیدرسول میخواندند. وقتی حاجی غلامعباس نوحهخوانی را شروع میکند کسی حتی نمیدانسته او گراشی است چون سالها بحرین بوده است و حتی والدینش از استعدادش بیخبر بودهاند.
🔻 نوحهخوانی که طبعش کلاسیک است و هنرش همهپسند
▫️ حاجی غلامعباس یکی از نوحهخوانان ثابت هیات سینهزنی حسینیه چهارده معصوم است. اما صدای خوب را همه دوست دارند و برای همین گاهی نیم ساعت هم که شده جای دیگری برای هیئت و تکیه و مسجد دیگری نوحه میخواند. هم واحد میخواند و هم سینهزنی و روضه؛ و روضهخوانی خانگی هم تنها برای آشنایان و فامیل.
▫️ در سالهای جنگ شیخ و روحانی اجازه ورود به بحرین را نداشته است و از روز ظهر هشتم محرم که آنجا بازارها تعطیل است، او آن سالها در حسینیه بحرین هم روضهخوان، هم آشپز، هم قصاب و هم نوحهخوان بوده و بالای ۷۰ نوار کاست یادگار آن روزها برای او مانده است.
🔻 نوحه را باید مناسب وقت و مقام خواند
▫️بچههایش عبدالواحد، یونس و عبدالرسول هم نوحهخوانِ هیات سینهزنی و زنجیرزنی هستند. حاجی میگوید: «به آنها میگویم نوحه را مناسب وقت بخوانند. مثلا نوحهی شب اول محرم را شب هفتم نخوانند و اشعار بیمحتوا و چرت نخوانند. نوحه جدید هم میخوانند اما بیشتر نوحههای خودم است. الان نوحهها سبک است و وزنی ندارد. نوحه با محتوا و ضرباهنگ ترانه، مناسب عزا و مصیبت نیست. هر شخصیت کربلا مناسب حال و سن و مقامش باید با او و از او سخن گفت و برایش شعر خواند. باید شخصیت را در نظر گرفت.»
🔻حاج غلامعباس، نوحهخوان صبح عاشورای گراش
▫️حاج غلامعباس الان با دامداری و خرید و فروش چند راس گوسفند به امرار معاش مشغول است. قلیان میکشد و زیاد اهل چای نیست اما یک لیوان شیر صبح و شب نوشیدنی موردعلاقهاش است و داروهای بومی را به شکل دمنوش زمستانی دوست دارد.
▫️ مرثیهی آشنای «یا حسین یا حسین» صبح روز عاشورا با آن نوای حزین و آرام را هر ساله با رفیقش حاج غلامعباس عالمی و نوحهخوانهای دیگر همخوانی میکند و میگوید: «حاج غلامعباس هم گاهی نمیتواند و من هم مثل اوایل نیستم. منتها من کمی از حاج عباس زرنگترم. نفر دوم حاج علی اصغر عزیز است و نفر سوم حاج رضا یحییپور و شاعر آن شخصی به نام رجایی است. امسال سه بار با حاج رضا رفتهام. بعضی الان برای قدرت صدا قرص مصرف میکنند، اما من فقط داروهای قدیمی؛ و اینکه هر قدر بیشتر بخوانم، قدرت صدایم بیشتر و روانتر میشود.»
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
7berkeh.ir/archives/149552
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌊 استاد کاووس همچنان برکه میسازد
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
☀️ آبانبار یا همان برکهی ما جنوبیها، قلب تپنده و خنک جنوب در دشتها و بیابانهای داغ آن و حافظ اندک آبی است که بارانِ تابستانه به دل آن ریخته است تا آن را از تابش خورشید در امان نگه دارد. برکه نماد خستگیناپذیری مردمان جنوب برای حفظ حیات در سختترین شرایط است و آفرینندگان آن زندگیبخش هستند.
⛏ در این شماره از هشتگ #گپتریا، به سراغ خالق برکهها رفتهایم. کاووس آراسته هم مراحل ساخت برکه را توضیح میدهد و هم از خودش برایمان میگوید. اًسا کاووس خالق برکهها و شاید از آخرین افرادی است که در این حرفه در گراش مشغول به کار است.
🍙 ساخت برکه، مخروطیهای صبورِ دوستداشتنی
▫️ اُسا کاووس آراسته متولد ۱۳۳۱ است و تقریبا هفتاد و سه سال سن دارد و برای ساخت برکهها مو سفید کرده است. میگوید از سن هفده یا هجده سالگی کار بنایی را شروع کرده و استادش پدر زنش، حاج حسینعلی حاجیزادگان، بوده است. بخشی از کار او ساخت برکه است و بخشی هم ساخت ساختمان، استخر و بادگیر. او حدود ۳۰ سال در منطقهی صحرای باغ بوده است. میگوید اوایل کار، ساختوساز بیشتر با دست بود اما الان حدود ۵۰ سالی هست که لودر و بیل کار را آسانتر کرده است.
▫️ داستان ساخت برکهها را برای اولین بار است که میشنویم و اسا کاووس مراحلی از آن را با دقت و علاقه برای ما توضیح میدهد.
🔻 برکههایی به سپیدی موی اُسا کاووس
▫️ او بزرگترین و کوچکترین برکه را در روستای گلار اوز ساخته و جایجای منطقهی جنوب، برکههای او بر دامنهی دشت و صحرایی آرمیده است.
💬 استاد آراسته میگوید:
▫️ «یکی از بزرگترین برکهها را در شهرستان جناح ساختهام که ۲۵ متر عرض و ۱۲ متر عمق دارد. چون آنجا دریا است خیلی نمیشود عمق داشته باشد. یک برکهی کوچک در قلعهی گلار در روستای گلار هم ساختم که سه متر عمق دارد و یک متر و سی سانت عرض آن است. بزرگترین برکهای که ساختهام هم در روستای گلار قرار دارد با ۱۴ متر عمق و ۲۴ متر قطر. در صحرای باغ، فاریاب، کوره، خنج، خلور، ارد، آشنا، لباشکن، کرمستج، درز و سایهبان، تنگآب و جاهای دیگر برکههای زیادی ساختهام که اسمم هم روی آن نوشتهام. فقط در لار برکه نساختهام. حدود ۳۷۰ یا ۳۸۰ برکه بیرون از گراش درست کردهام، در گراش و اطراف اینجا ۶۰ یا ۷۰ برکه بیشتر نیست.»
📌 برکهها هم مثل آدمها، شناسنامهی کوچکی دارند که نام سازندهی آن و زمان ساخت و اطلاعات دیگرش معمولا بالای سر در اصلی بر لوحی سنگی یا گچی نوشته و نصب شده است. برکهها همین قدر زندهاند!
🔻 برکه و بادگیر، عاشقانههای زندگی اسا کاووس
▫️ استاد کاووس بادگیرساز هم است و بادگیر مجموعهی حاتم را او ساخته است. او نمیتواند از ساختن بادگیر و برکهها دل بکند و میگوید: «با اینکه سنم بالا است به این کارها علاقه دارم. برکه و بادگیر هر دو را علاقه دارم. اما در گراش علاقه به ساختن برکهی بزرگ دارد پایان مییابد.»
💬 او از اساتید قدیم هم نام میبرد و میگوید شاگردان زیادی داشته اما برکهسازی صبر و علاقهی قلبی میخواهد چون آسان نیست:
✔️ از اساتید قدیم یکی حاج علینقی که سمت بلئلز بود. بعد حاجی ابول محمدحاجی، دیگری حاجی محمد حسینعلی حاجیزادگان، قبل از آن حاجی تقی مهرابی و یا امید خدایار هستند. اوز و طرف گرمسیر هنوز استاد خوب هست اما گراش دیگر استاد برای ساخت برکههای بزرگ نیست. شاگرد خیلی داشتهام اما یاد نگرفتند.
🔻 عمر برکهها جاودانه باد
▫️ او عمر برکهها را دراز میداند: «برکه قدیمی است و باید باشد و لازم است و آب را نگه میدارد. یک برکهی کوچک الان ۴۰۰ میلیون تومان هزینه دارد.»
📌 قصهی دو پیربرکهی گراش: برکهی کل و حاج اسدالله
▫️ او دربارهی برکهی حاج اسدالله و برکهی کل، دو برکهی پرآوازهی گراش، هم توضیحاتی میدهد. اُسا کاووس برکهی حاج اسدالله را به دقت بررسی کرده و میگوید تنها راه علاج آن کوبیدن و از نو ساختن است چون زخمش کاری است.
🔆 استاد کاووس ده فرزند دارد. هفت پسر و سه دختر. فقط پسرش عسکر کارش را ادامه داده است. پسر استاد کاووس، شاید آخرین بازماندهی نسل برکهسازهای گراش باشد، در حرفهای سخت که دیگر نیاز به آن کمتر احساس میشود و فاصلهای با آرشیو خاطرات جنوب ندارد.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/151465
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
💠 خیرین به جای کمکهای موردی، موقوفه بسازند
🎤 مصاحبه با امرالله مولایی
▫️ رییس اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان گراش
📌 به مناسبت ۳۱ شهریور، روز وقف، و هفته وقف ۱۴۰۳
▫️ اداره اوقاف ادارهای نسبتا آرام است؛ اما هر جایی که با زمین مرتبط باشد، قطعا در گراش اداره مهمی است. در سالهای اخیر هم وضعیت اسناد زمینهای اوقافی و به ویژه واگذاری برکهها از حواشی این اداره بوده است. رییس اداره اوقاف میگوید این اداره درآمد زیادی ندارد و بخش اصلی درآمد برای نگهداری خود موقوفات هزینه میشود.
▫️ امرالله مولایی سال ۱۳۸۴ در اداره اوقاف گراش استخدام شد. او که اهل اشکنان لامرد است، در سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۶ به لامرد منتقل شد و پس از مدتی دوباره به گراش آمد و از سال ۱۳۹۷ تاکنون رییس اداره اوقاف گراش است.
🔻 وضعیت پرسنلی اداره اوقاف
▪️ هفتبرکه: اداره اوقاف چه تعداد کارمند دارد؟
▫️ مولایی: طبق چارت سازمانی، تعداد کارکنان اوقاف شش نفر تعریف شده است. تنها سالی که گراش شش نیرو داشت سال ۹۶ بود و بعد یکی یکی کم شد. الان دو نفر هستیم، من و آقای امینا.
▪️ هفتبرکه: تصمیمی برای استخدام نیروی جدید ندارید؟
▫️ مولایی: در کل کشور و به خصوص در استان فارس، خیلی از نیروهای اوقاف بازنشسته شدند اما به جای آنها حتی یک نفر هم استخدام نشد.
🔻 عملکرد و درآمدهای اوقاف
▪️ هفتبرکه: در چه موقوفاتی بیشترین سند را گرفتید؟
▫️ مولایی: پارسال ما دویست سند موقوفات داشتیم؛ و امسال در همین شش ماه، برای موقوفات حدود صد و خردهای سند گرفتیم. به نوعی میتوان گفت که گراش جور استان را هم میکشد.
▪️ هفتبرکه: میزان درآمد اوقاف چقدر است ؟
▫️ مولایی: الان درآمد اوقاف حول و حوش یک میلیارد تومان است. پارسال یک میلیارد و خردهای بود و امسال تاکنون چهارصد، پانصد میلیون تومان. برای ما تعیین میکنند که گراش باید دو میلیارد درآمد داشته باشد؛ یا مثلا لار ۷ میلیارد، مهر یک میلیارد و …
▪️ هفتبرکه: همه درآمدهایی که در شهرستان کسب میشود، همین جا خرج میشود؟ با چه روندی؟
▫️ مولایی: بخش عمده این بودجه را میگذارد برای حفظ خود موقوفات و ۵۰ درصد درآمد موقوفات میرود آنجا و ذخیره میشود، برای این که کار ثبتی انجام شود، سندی گرفته شود یا پرونده دعاوی و حقوقی چیزی پیش بیاید، نگهداری میکنیم.
▪️ هفتبرکه: عمده درآمدهای اوقاف گراش از چه طریق است؟
▫️ مولایی: درآمد ما بیشتر روی نقل و انتقالها و خرید و فروشها است. مثلا کسی بخواهد خانهاش را بفروشد.
▪️ هفتبرکه: پیشنهادی برای ایجاد درآمد برای اوقاف دارید؟
▫️ مولایی: واگذاری به صورت سرمایهگذاری مشارکتی میتواند درآمد خوبی برای اوقاف داشته باشد. یعنی مثلا از طریق موقوفات، چند شهرستان بیایند شراکت کنند و یک مجتمع بسازند. نمونهاش بازار بزرگ لار.
🔻 بحث برکهها: از واگذاری تا تعیین حریم آبخیز آنها
▪️ هفتبرکه: در مورد واگذاری برکهها و حریم آبخیز آنها هم همیشه حرف و حدیث وجود دارد. درآمد حاصل از این صرف چه چیزهایی میشود؟
▫️مولایی: در مورد برکهها ما بحث فروش برکهها را نداریم. ما اصلا کاری به خود برکه نداریم. زمینی را که به عنوان حریم آبخیز برکه در نظر میگیرند، از قدیم باب بوده است و سندش را داریم. ما این زمین را در قالب سرمایهگذاری برای کاشت درخت نخل و زیتون استفاده میکنیم. این در واقع یک نوع سرمایهگذاری است و به نفع مردم است....
▪️ هفتبرکه: آیا قانون و یا فرمول خاصی برای محاسبهی حریم آبخیز یا همان پیزاب هر برکه وجود دارد؟
▫️مولایی: این بحث را ما از قدیم داشتیم. در اوقاف، ساز و کار خاصی ندارد که بگویند این آبانبار یک هکتار پیزاب دارد و یا ۵ هکتار. کارشناس امور آب باید بیاید و بررسی کند و میزان پیزاب را تعیین کند.
🔻 پیشنهاد به خیرین برای وقف
▪️ هفتبرکه: چه کمبودهایی در زمینه وقف در گراش وجود دارد؟
▫️ مولایی: ما اطعام داریم، روضهخوانی داریم، آبرسانی داریم، اما موقوفات قرانی کم است. اگر موقوفانی در زمینه جهیزیه و ایتام و تحت پوشش بهزیستی و… ایجاد شود خیلی خوب است.
▪️ هفتبرکه: چه پیشنهادی در این زمینه دارید؟
▫️ مولایی: پیشنهادی برای خیرین دارم: خیر میآید یکدفعه پول کلانی را هزینه میکند که مثلا جهیزیه خریداری شود. یا خیر میآید و میگوید من ۷۰۰ میلیون امسال میدهم و بروید ویلچر بخرید برای بهزیستی. پیشنهاد ما این است که این ۷۰۰ میلیون را به مسئول اوقاف بدهد تا ۴ مغازه در شیراز خریداری کند. در این صورت شاید امسال ویلچر خریداری نشد، ولی بعد از آن، سالیانه از درآمد مغازهها میتوانیم برایشان ویلچر بخریم.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/151133
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
💠 خیرین به جای کمکهای موردی، موقوفه بسازند 🎤 مصاحبه با امرالله مولایی ▫️ رییس اداره اوقاف و امور خی
💠 همکاری اوقاف با شهرداری به نفع مردم
🎡 پارک محلهای درمانگاه
🅿️ و پارکینگ بازار طلا
🎤 در مصاحبه با امرالله مولایی
▫️ رییس اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان گراش
▪️ هفتبرکه: چرا اداره اوقاف به جای این که مثل سالهای قبل با شهرداری همکاری کند، با افراد به صورت شخصی کار میکند؟ نمونه موفق این همکاری حمام دهباشی است که متعلق به اوقاف بود و اوقاف به شهرداری واگذار کرد و با اقداماتی که شهرداری انجام داد باعث شد که حمام حفظ شود. یا برخی از فضای پارکها مثل پارک لاله که موقوفه است با اجاره دادن به شهرداری مدیریت این پارک با شهرداری است و کارهای خوبی انجام میشود.
❓ اما به تازگی خبری منتشر شد که زمین پارکی که در خیابان درمانگاه قرار دارد، از شهرداری پس گرفته شده و به فردی واگذار شده است.
▫️ مولایی: این خبر دقیق نبود و از طرف ما صحبتی در آن نیامده بود. قضیه این است که از قدیم این زمین یک مستاجر داشته که زمین خانهاش و زمین این پارک که کنار هم قرار دارد، جزو قرارداد اجارهاش است. اما چون این شخص از آن استفاده نکرده است شهرداری آمده و این زمین را تبدیل به پارک کرده است و این بنده خدا هم چون از این زمین برای پارک استفاده شده، هیچی نگفته است و ما اطلاع نداشتیم که مال مستاجرمان است.
▫️ تا این که آن شخص مراجعه کرد اوقاف و گفت که این ۲۸۵ متر زمین اوقافی برای ماست. از آنجایی که کل موقوفات باید تعیین و تکلیف شود و زمینهایی اوقافی که با اوقاف قرارداد اجاره ندارند ما به عنوان متصرف میشناسیم و پیگیری میکنیم که فلان زمین موقوفی را، آقای ایکس یا فلان ارگان، متصرف شده به آنها اخطاریه و یا نامه میدهیم.
▫️ وقتی آن شخص مراجعه کرد و گفت اینجا زمین ماست، ما هم به شهرداری نامه زدیم که اجارهی این فضای سبز را که به عنوان پارک استفاده میکند، پرداخت کند.
▫️ شهرداری در جواب به ما گفت: آنجا چون محل رفت و آمد محمدآباد و سلطانآباد است، باید یک تعریض خیابان انجام شود و زمین خیلی کم میشود و به درد پارک نمیخورد. خودشان پیشنهاد دادند که ما به آنها نامه بزنیم که زمین موقوفه است که بعد آنها نیز وسایل را جمعآوری کنند. چون تا جایی که خبر دارم، خیری قرار است یک پارک بزرگتری در آن منطقه بزند.
▫️ کل جریان این است که زمین اصلی مال مستاجر است و اگر حقی باشد مال مستاجر است. الان هم دارد ساخت و ساز میکند و اگر قرار است جلو ساخت و سازش گرفته شود شهرداری نباید پروانه بدهد و ما نمیتوانیم جلو کارش را بگیریم چون اجارهنامه دارد و زمین خودش است.
▫️ در مورد عقبنشینی هم هزینه به شهرداری پرداخت شده است. یعنی همان مقداری که شهرداری وارد مسیر خیابان شده، باید پولی به آن شخص و اوقاف بدهد که آن هم کوتاه آمدیم و گفتیم نمیخواهد.
❓ هفتبرکه: زمین کنار حسینیه چهارده معصوم(ع) که تسطیح شده است هم موقوفه است؟ از این نظر مهم است که اگر آنجا ساختوساز شود، مسیر پارکینگ بازار طلا گرفته میشود.
▫️ مولایی: بله. آنجا هم موقوفه است و در اجارهی مستاجری است که یک خانمی بود و آن خانم آن را فروخت به یک شخص دیگر. اداره ثبت هم موقوفه است و در اجارهی شهرداری است. آنجا هم مستاجرش یک شخص است و قرار است تبدیل به پارکینگ و یا یک پروژهی عامالمنفعه دیگر شود.
▫️ قرار بود آن مجموعه تخریب شود و تبدیل شود به پارکینگ برای بازار طلا. اگر پارکینگ شود بین شهرداری و اوقاف و مستاجر یک توافق سهجانبه صورت میگیرد که هم حقوق مستاجر رعایت شود هم اوقاف و شهرداری.
▫️ خلاصه آنجا مستاجر دارد و دست ما نیست. اگر دست ما بود با شهرداری کنار میآمدیم و توافق میکردیم. شهرداری باید جلو مستاجر را بگیرد و با او به توافق برسد.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/151133
#ادارات
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
✅ افزایش همزمان درجهی ۹ دهیاری شهرستان گراش
🔻مهندس محمد کاظم جعفری معاون برنامهریزی و امور عمرانی فرمانداری گراش
💬 با تلاش و پیگیریهای بخشداران مرکزی گراش و ارد همچنین دهیاران عزیز، موضوع ارتقا درجه دهیاریهای شهرستان به نتیجه رسید و تمامی ۹ دهیاری فعال شهرستان بین ۱ تا ۳ درجه ارتقا پیدا کردند.
💬 ده روستا گراش دارای دهیاری هستند که دهیاری فداغ نیز از قبل دارای درجه ۶ بود.
💬 با ارتقا دهیاری، چارت دهیاری گسترش پیدا میکند و امکان استفاده از نیروی بیشتر در دهیاری به وجود میآید. همچنین این موضوع در جذب و اختصاص اعتبارات دولتی نیز نقش موثری دارد.
🔘 به گزارش هفتبرکه سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور، دهیاریها را بر اساس سه شاخص جمعیت، درآمد و مساحت از ۱ تا ۶ درجهبندی میکند.
⬆️ بیشترین ارتقا درجه در روستای زینلآباد از ۲ به ۵ بود.
🎖 در حال حاضر روستاهای فداغ و خلیلی با درجه ۶ بالاترین درجه دهیاری را دارند.
🔻بخش ارد:
▫️زینلآباد : از ۲ به ۵
▫️ آغصه: از ۲ به ۴
🔻بخش مرکزی گراش:
▫️خلیلی : از ۵ به ۶
▫️لباشکن : از ۳ به ۴
▫️محمدزینا : از ۳ به ۴
▫️حسینآباد: از ۲ به ۴
▫️کنگ و ریشه: از ۲ به ۳
▫️بشیرآباد: از ۱ به ۳
▫️کنار زیارت: از ۱ به ۳
🔘 در بازنگری درجه دهیاریهای شهرستان گراش درجه ۲ دهیاری در دهستان سبزپوش بخش ارد، ۴ دهیاری در دهستان خلیلی بخش مرکزی و ۳ دهیاری در دهستان فداغ بخش مرکزی افزایش پیدا کرد.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ https://7berkeh.ir/archives/151483
#ارتقا
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🍱 #گپتریا: میر صالح، بانی چند رستوران در گراش و اوز
📸 مجید افشار
✍️ محمد خواجهپور، نوریه بلبل
🍢 سید میر عبدالله حسینی را خیلیها در گراش و اوز به نام میرصالح میشناسند. موسس رستوران صالح، نامش با بسیاری از رستورانها و کبابیها پیوند خورده است. در یک شب سرد در زمستانخانهی اقامتگاه نریمان اوز با او صحبت کردیم. خواهرزادهاش حاج عزیز نوبهار، مدیر فعلی رستوران صالح، هر جا که لازم باشد صحبتها را تکمیل میکند تا مروری بر آغاز رستورانداری و کبابی در گراش داشته باشیم.
📌 میر عبدالله با زبانی شیرین، خاطراتش را از مهاجرتش در کودکی به دبی و کویت برای کار هم مرور میکند. خاطرات او مثل یک فیلم تلخ و شیرینِ سیاه و سفید است که برای بسیاری از گپتریا آشناست و برای نسل جدیدتر، لذتبخش و عبرتآموز. حیفمان آمد که خاطرات میرصالح را با خوانندگان به اشتراک نگذاریم. به همین دلیل است که این بار مطلب گپتریا بلندتر از حد معمول است. پایان خوش یک ساعت گفتگوی ما هم یک سینی از انواع کباب است.
🌊 از ۱۲سالگی به دبی رفتم
▫️ میر عبدالله متولد ۱۳۳۴ است و مثل خیلی از گراشیها در کودکی، زمانی که ۱۲ساله بوده، برای کار راهی دبی شده است.
💥 فرار از بچهداری همان و سیلی خوردن همان!
🌊 بعد از سربازی رفتم کویت؛ بعد هم بندرعباس
🍔 از سال ۱۳۷۱ به کار اغذیهفروشی مشغول شدم
▫️ سال ۱۳۷۱ مرحوم سیفالله صالحی گفت که یک ساندویچی میخواهم بزنم. من گفتم که خب یک مغازه است. با قاسم نوروزی صحبت کردیم و آن مغازه را اجاره کردیم. اولش به اسم من اجاره کردند برای سیفالله، بعد سیفالله گفت که اینجا نمیشود و بَرِ بیابان است و اینها. تا اینکه رفتیم توی خیابان ساندویچی زد و بعد ما هم یک استخارهای زدیم که دیدیم خوب آمد و همان مغازه را نگه داشتیم. اسم مغازه صالح شد، چون من اسم کوچکم صالح است و تابلویی که برداشتیم به اسم کبابی صالح بود.
📖 استخاره کردم و خوب آمد و رستوران را خریدم
▫️ من مغازه را خریدم. چون به ایران برگشته بودم و باید کاری انجام میدادم. پول هم نداشتم. مرحوم عبدالحسین نوبهار، خدا رحمتش کند، گفت چی شده؟ من گفتم که اینطور شده. توی خیابان رد میشدیم که یک ماشین داشت رد میشد. خال عبدل دست تکان داد و ماشین نگه داشت. نوبهار به طرف گفت: یک تومن به من بده. او هم دفترچکاش را بیرون آورد و گفت: نوبهار بیشتر میخواهی؟ گفت: نه. چک را به ما داد. حالا من نمیدانستم که اصلا طرف کی است! ولی آن شخص نوبهار را کامل میشناخت. یک تومن که به ما داد، ما رفتیم بانک و پول را ردیف کردیم و پول کاشیها و استاد بنا و اینها را دادیم.
🥩 اولین نان داغ کباب داغ را زدیم
🎊 مشتریهایمان کارگرهای ساختمانی بودند و عروسیها
💼 مهاجرت به ستاره و پاتریس اوز
▫️بعد از اینکه مغازه را به عزیز نوبهار و خدا بیامرز سیفالله صالحی واگذار کردم، یک مدتی دلم میخواست گلفروشی بزنم که موفق نشدم. آمدم به ستاره اوز و آنجا را تحویل گرفتم. ۴ سال آنجا بودم. آنجا را خودم راه انداختم و خودم را هم از کار انداخت!
بعد از تمدید نکردن قرارداد با ستاره، یک نفر به من زنگ زد. دیدم مسئول پاتریس است. آقای مولوی. رستورانش را ما راه انداختیم. من و آقای پیشداد. دو سال پاتریس بودم.
📌 مراجعت به گراش و سالن سعادت
▫️ بعد برگشتیم گراش و سالن سعادت را تحویل گرفتیم. سه سال هم آنجا بودم.
🧳 مهاجرت به شهرک گلستان شیراز
▫️ بعد از سالن سعادت رفتم شیراز، شهرک گلستان، یک کبابی بود برای آقای مسلمانی. آن را خریدم. کبابی خاص گراش. ۴ - ۵ سال با پسرها آنجا بودیم، مهدی و محسن و مرتضی.
🏠برگشت به گراش و بعد اوز، خانه نریمان
▫️ میر عبدالله میگوید سرانجام کارش دوباره به گراش و اوز ختم میشود: «از آنجا هم بیرونبر حسینیه حضرت ابوالفضل که دو سال بودم.»
🍛 بعد هم از هتل نریمان سر در آورده است. میر عبدالله در مورد کارش در هتل نریمان اوز میگوید: «غذایمان مثل گراش است. اوز هم غذاهای روی آتش را بیشتر میپسندند. خورشت قیمهی گراشی را هم خیلی میپسندند. از کباب ماستی گراشی هم اینجا مشتریها استقبال میکنند، ولی برای عروسی نه. غذای اصلی ما شبها بیشتر کباب است.»
💚 آقای حسینی از اخلاق و منش مردم اوز هم حسابی تعریف میکند: «اوزیها خیلی زیاد احترام میگذارند. از شرایط کار در اوز راضیام.»
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/141876
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh
🌻 اسد شادی به دنبال آرامش بازنشستگی
📸 مجید افشار
✍️ راحله بهادر
#گپتریا
🥣 مغازهاش در بازارچه مرکزی، اجناس زیادی ندارد و صدا در آن میپیچد. ظروف، وسایل آشپزخانه و ضروریات منزل، عمدهی اجناس مغازهی او روی قفسهها، میز و انبار است. حالا در آستانه هشتادسالگی، بعد از عمری دوندگی، میخواهد باقی عمر را در خانه، با آرامش و دور از دردسرها و نگرانیها از حساب و کتاب سر کند.
👳♂️ 👵 حاج اسد شادی فرزند مشهدی نوشاد متولد ۱۳۲۴ است. او شش فرزند دارد، چهار پسر و دو دختر که همه ازدواج کردهاند. پسرهایش ابراهیم، عباس، احمد و یوسف هستند و گراش کار میکنند. میگوید: «حالا خودم و پیرزن ماندهایم!»
📖 آقای شادی پرانرژی حرف میزند و نقلهایش دلپذیر است. نامها، خاطرهها، آدمها و تاریخها را خوب به یاد میآورد و گذر زمان گردی بر حافظهی او نگذاشته است. او میگوید: «اگر بخواهم داستان زندگی را بگویم، کتابها میشود!»
⛵️ سوار بر لنجِ خاطرات آقای شادی به سوی خلیج فارس
▫️ داستان کسبوکار آقای شادی هم مثل مردهای کهنسال این شهر، از آن سوی آبها در کودکی شروع میشود و ما سوار بر لنج خاطراتش با او همراه میشویم. وقتی در ششسالگی مادرش را از دست میدهد، یک سال بعد پدرش دوباره ازدواج میکند و او در هفتسالگی راهی دبی میشود.
🖌 در تذکره مینوشتند: از این بندرعباس به بندر دیگر ایران
▫️ او تا نهسالگی در دبی مشغول به کار بوده است و بعد به گراش برمیگردد. آقای شادی میگوید آن روزها کاغذی بوده به نام علم و خبر یا تذکره که لیست و عکس مسافران در آن نوشته میشد. او میگوید: «در آن نوشته بود: از این بندرعباس به بندر دیگر ایران. نمیگفتند کشور عربی. یعنی جزو خودمان حساب میکردند.» و از دوران شکوه ایران یاد میکند.
✔️ خاطرهای از زیرکی آقای شادی در کودکی و یادی از شیخ رحمانی
▫️ کاسب خوشصحبتِ قصهی ما بعدش با حاج محمد نجفی به دبی و سپس به بحرین میرود. دو سال با او به مبلغ دستمزد ۱۳۵۰ تومان میماند. یک سال هم شریکی با او کار میکند و بعد از سه سال به دبی و بعد به ایران برمیگردد.
💍 دامادی و شادی دنیا و ادامهی زندگی
▫️ او در هجدهسالگی به گراش بر میگردد و ازدواج میکند. آقای شادی میخندد و بیتی هم از نسیم شمال میخواند: «لذت دنیا زن و دندان بود / بی زن و دندان جهان زندان بود.»
🚬 هشت سر قلیان یا دو پاکت سیگار
▫️ بعد از هشت سال کار در دبی با برادرش و گذراندن این فراز و نشیبها، ملک و خانه و زندگیاش را به قیمت ارزان آن زمان چهل و پنج هزار روپیه میفروشد و نوزده سال قبل برای همیشه به ایران برمیگردد تا حرفهای را که از کودکی آموخته است اینجا ادامه دهد؛ کاسبی.
📌 اولین مغازهاش در گراش، در خیابان دروازه، کنار مسجد صاحبالزمان بوده است و ظروف معدنی میفروخته است با اجارهی ارزان چهل تومان. به خاطر کثیف بودن کوچه، مغازه را جمع میکند. اما خانهنشینی با او نمیسازد و میگوید: «دست از کار کشیدم و یک سال خانه ماندم. دیدم شدنی نیست و آدم در خانه بیشتر خسته میشود. قبل از آن روزی هشت سر قلیان یا دو پاکت سیگار میکشیدم و ترک کرده بودم و اینطوری برایم بیکاری سختتر شده بود.»
▫️ این بار پشت کلات، مغازهی محمد شادرام را اجاره میکند و بعد از سه سال صاحب مغازه آن را میفروشد و مبلغ اجاره بالا میرود.
🌻 غمی پنهان در خندهی آقای شادی
▫️ حاج اسد در این مغازه در بازار مرکزی از سال ۱۳۹۹ کاسبی میکند و میگوید: «فقط میخواهم مغازه را کنسل کنم و خودم را بازنشسته کنم.»
✔️ آقای شادی حافظهاش مثل ساعت کار میکند. به عکاس هفتبرکه آقای افشار میگوید: «در دورهی کرونا هم آمدی و عکسم را گرفتی و یادم مانده. کت آمریکایی هم پوشیده بودم.» میخندد و قصهی یکی دیگر از گپتریای شهر ما آمیخته در تلخی و شیرینیهای روزگار با عمر بلندشان ادامه خواهد داشت.
🔻 #گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️ 7berkeh.ir/archives/152531
▪️▫️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh