eitaa logo
هفت برکه گراش - گریشنا
1.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
465 ویدیو
29 فایل
پایگاه خبری هفت برکه گراش پایگاه خبری برتر شهرستان‌های استان فارس در طرح رتبه‌بندی
مشاهده در ایتا
دانلود
🖕 ۷: بده تا گوریت واگرم ✍🏼 مریم مالدار 😱 بعد از داداملاکه جمله:« اشبیا تا گوریش واگرم» از ترسناک‌ترین جمله‌های بچگی ما بود. آن هم از زبان فردی میانسال یا کهنسال که بر تشک زری کرگی سوز و پیازی تکیه داده بود. دستان حنایی‌اش را بر دوش قلیان گذاشته و هر چه نفس داشت در نی قلیان می‌دمید تا صدای کوکِ قل قل در اتاق غوغا کند.
🐅 ۸: کنج پلنگ و خرکه وابلده ✍️ مریم مالدار ▫️ احتمالا در میان کائت‌های قدیمی اسم «اُسا محدلی عبدالجبار» به گوشتان خورده باشد. حرف از برخی کائت‌های قدیمی که می‌شود، ناخودآگاه رعشه به جان شنونده می‌افتد، مثلا این جمله: «بده تا ات‌ببرم پش اسامحدلی، تا خُرِکِت بِبُلِه» (بیا ببرمت پیش طبیب محلی تا خروسکت را ببرد). آدم در هر سنی که باشد فعل بِبُلِ (بریدن) را که می‌شنود، رنگ از رخسارش می‌پرد و خون، چاقو، قیچی و درد به ذهنش متبادر می‌شود. اما تفاوت این بریدن با آن بریدن‌ از زمین تا آسمان است. 😨 حال تصور کنید که چنین جمله‌ای را به یک کودک بگویند! کودک با علامت گرفتگی صدا یا به تلفظ ما گراشی‌ها با صدای «غُرُمبِنَه» را نزد اسا محدلی نورانی می‌بردند. 🫥 استامحدلی با کمک دُخ (دوک) و نخ گوسفندی که مشغول ریسندگی بود و همچنین قیچی آهنی بزرگی که اعتقاد راسخی داشت به اینکه با همان قیچی پلنگ کشته‌اند، عملیات را برای بچه‌‌ای که با دیدن این وسایل بارها رنگ به رنگ می‌شد شروع می‌کرد. ابتدا نخ را درست به اندازه قد و بالای بچه از نوک پا تا سر بچه از دوک خارج می‌کرد و به آرامی دور گردن بچه می‌آورد. در مرحله بعد، نخ را همانجا دور گردن کودک گره می‌زد. بعد از چند بار جلو و عقب کردن و اندازه گرفتن نخ و چرخاندن قیچی جلوی چشم کودکِ بهت‌زده، با همان قیچی آهنی گره را پاره می‌کرد. 🐯 بعد از اتمام این مرحله، استامحدلی به همراهِ بچه، نسخه‌ آب رویِ کِنج (چنگ) پلنگ می‌داد، برای اینکه سه دفعه آبِ رویِ کِنج پلنگ را به بچه بخورانند تا بچه شفا یابد. ✂️ در ستایش و ارزشمندی قیچی کذایی باید اضافه کنم علت بهبود همان است که قیچی با خون پلنگ آغشته شده بود پس با قیچی‌های معمولی نمی‌شد کار را پیش برد! 🎭 در واقع تمام اینها شگردی بود برای وارد کردن یک شوک به کودکی که دچار بیماری خُرِکِه یا همان خروسک شده بود، چون شوک عصبی باعث می‌شود برای مدتی، نشانه‌های این بیماری ویروسی مانند سرفه و صدای گرفته از بین برود. امروزه با دو تا شربت دارویی و حداکثر یک تزریق کوچک، این بیماری را درمان می‌کنند. ▫️ انتهای نسخه‌های درمانی و شمِ خواص قدیمی‌ها می‌رسد به این بیت: «ای درد اشبه ای درمون / واگوتون رِزگارون» 📌 با تشکر از دکتر محمود سرخی برای همکاریشان، باید یادآوری کرد که بازنشر این سخنان صرفا برای واگوتون روزگارانی است که مردمانش دیگر نیستند. فاتحه‌ای برای شادی روح استاد محمدعلی نورانی و همه‌ی رفتگانی که تنها خاطره‌هایشان باقی است بخوانید. و شما هم برای ما از این نقل بنویسید. 🔻 در هفت‌برکه: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/140806 ▪️🐅▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🪔 ۹ – زیباترین صندوقچه‌ی دنیای من ✍️ فرشته صدیقی ▫️ سال‌ها پیش «ماندگاری و یادگاری» خیلی از جزئیات زندگی را شامل می‌شد، از یاد و خاطرات اشخاص گرفته تا ظروف حاوی خوراکی و مواد دیگر. در همه‌ی منازل، وجود آلبوم‌های قطور پر از عکس رفتگان و ماندگان و همچنین قوطی‌ها و بطری‌های خالی از سالیان گذشته، مؤید همین مسئله بود. ▫️ جعبه‌ها و قوطی‌‌هایی که با خودت خاطراتی را به همراه دارند، هنوز هم با ما هستند حتی اگر کهنه و رنگ‌‌ورورفته شده باشند. معروف‌ترین‌شان قوطی «مَکَنتوش» (شکلات مَکینتاش) و قوطی شیر نیدو است و شیشه‌ی ویمتو. گذشته از کاربرد تک‌تک ظروفی که نام برده شد، خاطراتی که برای صاحبان‌شان تداعی می‌کنند، جالب‌تر و جذاب‌ترند. 📌 من از تمام این‌ها یک صندوقچه دارم که بی‌بی، نیل و توتیا و سورمه‌ی سیسمونی‌ام را در آن گذاشته است. زیرش یک برچسب دارد که نشان می‌دهد جای «حلویات توفی» بوده است و سال ۱۹۸۰ میلادی تولید شده است؛ یعنی ۵۳ سال پیش! این قوطی بیش از نیم قرن در دنیا چرخیده و از زمانی که بی‌بی آن را به من داده، یکی از وسایل باارزش زندگی‌ام به حساب می‌آید. دوستش دارم. از نظرم زیباترین صندوقچه‌ی دنیاست چون به آن تعلق خاطر دارم. تا مدت‌ها وسایل باارزشم را در آن می‌گذاشتم و درش را قفلی کوچک زده بودم! ▫️ هر کدام‌مان وسایلی از گذشته در کنار خود داریم که حاضر نیستیم آن را دور بیندازیم یا فراموششان کنیم. چون برای‌مان دوست‌داشتنی هستند. به قول استاد رحمانی: «اشیاء و وسایل از آدم‌ها وفادارترند!» کاش خاطرات خوبی را که از اشخاص اطراف‌مان داریم، همانطور مصرّانه کنج گنجه‌ی ذهن‌مان حفظ کنیم، جوری که هیچ حس و خاطره‌ی دلنشینی را توان فراموشی نباشد. 🔻 یادداشت در هفت‌برکه: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/141026 ▪️🪔▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🪔 ۱۰: با چُنگه شه خِر آده! ✍️ مریم مالدار ❗️ «اچم چُنگه زارم اَ.» این شاید یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها برای نوزادان و بچه‌های سه -چهارساله است که به هیچ صراطی حاضر به خوردن دَک‌ودَوای خودمونی و یا حتی شربت‌های امروزی نیستند. ▫️ شاید خیلی‌ها خاطره‌ی دور و درازی با چنگه داشته باشند، اما برای اقوام ما، به خصوص برای مادرم، چنگه یک ابزار روزمره است. اصلا برای اهل فامیل، دو وسیله همیشه یادآور مادرِ گرامی بنده است: یکی کیسه و سفیدآب است و دیگری چنگه! محال است بچه‌های فامیل ما از دستان شفابخش مادرم، با ضجه‌ و خَرس، جرعه‌جرعه معجون مروِ تئر یا زنیون پیا را نخورده باشند. 📌 چنگه یک وسیله برنجی تقریبا سنگین است که برای خوراندن دارو به کودکان استفاده می‌شد. امروز سرنگ جای چنگه را گرفته است، اما در بعضی خانواده‌ها همچنان چنگه حرف اول را می‌زند. از جمله خانواده ما! ▫️ برای خوراندن دارو به بچه‌های دو تا چهارساله، مجبور بودیم کل خانواده را اسیر کنیم که یک نفر پای بچه ‌را بگیرد، دیگری دو دستش را‌ و نفر سوم سر بچه را آنقدر محکم بگیرد که مبادا قطره‌‌ای هدر رود. سپس مادر با یک دستش چنگه‌ی حاوی دوا را و با دست دیگرش فک بچه را می‌گرفت تا بچه دهان باز کند و راهی جز سرازیر شدن دارو به معده‌اش باقی نماند. ▫️ حالا شما فکر کنید یک نفر کم دارید. تکلیف برای مادر همیشه مشخص است: پایش را روی سینه بچه می‌گذاشت تا حرکت دستانش را مهار کند. ✔️ اینچنین بود که چنگه برای مادران نه تنها یک وسیله‌ی شفابخش که گاهی ابزاری برای تهدید به شمار می‌رفت: «اگه ات‌که، اگه ات‌نخه یا… تبرم پش عمه یا خاله ... که مرو تئر تادت». و بچه‌ی مظلوم همیشه از مادرم فراری بود تا زمانی که خودشناس بشود. 🔻 در هفت‌برکه: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/141197 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
💟 عاشقانه با کاغذ، کتاب و کتابخانه ✍🏼 - صادق رحمانی ▫️ورق‌زدن کتاب و مجله و سرزدن به کتابخانه می‌تواند یکی از سرگرمی‌های زندگی به شمار بیاید. تا جایی که به یاد دارم با قلم و کاغذ و کتاب انس و الفت داشتم. اولین مواجهه من با این موجودات دوست‌داشتنی و بی‌زبان از هفت هشت سالگی بود. ▫️در اتاق مجلسی دو قفسه از کتاب‌های قدیمی بود که پناهگاهم بود. کتاب‌های کهنه که بعضی‌هاشون یادگار پدربزرگ بود، بوی خاصی می‌داد. او با دست‌خط خودش بر کتاب‌های مختلف حاشیه زده است. کتاب‌های خطی و سنگی که مربوط به دوران قاجاری بود. تمایل من به کتاب‌های تاریخ و شعر بود‌. به یاد دارم دیوان جیحون یزدی را که غزل‌ها و قصائد خوب و محکمی داشت، می‌خواندم. همچنین کتاب دیوان صحبت لاری که به کوشش حسین معرفت در شیراز منتشر شده بود. در مقدمه‌ی کتاب این دو بیت آمده بود: خود از دشتی‌ام لیک اگر واثقی نه از فاسخندی نه از عاشقی قبیله به بیرم گروه‌ها گروه وطن کرده در دیه و صحرا و کوه 📚 و دو کتاب فرهنگ لارستانی و لارستان کهن از احمد اقتداری. اول کتاب لارستان کهن بیتی از عادل‌شاه لاری آخرین حاکم دوره پیشاصفوی در لارستان قدیم نقش بسته بود: ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است ▫️که آن موقع معنی‌اش را نمی‌دانستم، هنوز هم نمی‌دانم! ▫️و دو جلد کتاب تفسیر عارفانه از قرآن کریم که آقای شیخ‌فتح‌الله انصاری به ایشان هدیه کردبود. ▫️و دیگر، کتاب‌های چاپ سنگی دوره قاجاریه، مربوط به علوم حوزوی بود از صرف و نحو گرفته تا فقه و اصول و تفسیر. ▫️فرم نوشتن متن کتاب‌های سنگی هم جالب بوده؛ یعنی یک متن اصلی داشت که گاهی با فرم‌های مختلف مثل درخت، گلدان و سرو نوشته می‌شد. یک حاشیه هم داشت که به صورت مورب نگاشته می‌شد. نمونه‌اش را در تصویرها می‌توانید ببینید. 📚 در مسجد صاحب‌الزمان کتابخانه‌ای بود که مرحوم آقای سیدحبیب‌الله افقهی آن را با همکاری هیئت امنا تهیه کرده بود و آقای سیدعباس جهانبانی متصدی آن بود، غالب اوقات به کتابخانه می‌رفتم، اما همیشه قبل از ورود من غلامحسین واحدی در آنجا حضور داشت، سرگرمی ما هر دو تندخوانی و تورق و تصفح کتاب‌ها بود. در اوایل انقلاب دوستان مسئول آن‌روزها خیلی از کتاب‌ها را تصفیه کردند و آن کتابخانه را از تپش انداختند. ✍🏼 قلم و کاغذهایی که پدرم برای نوشتن قباله استفاده می‌کرد، خاص بود. قلمش نوک فلزی داشت، از آن نوع قلم‌های قدیمی انگلیسی که برای نوشتن، آن را در دوات می‌زد. یک کیف چرمی قدیمی هم داشت به‌ارث‌رسیده از پدرش مرحوم حاج‌ملا‌علی‌نقی جویمی که ویژه دبیران و کاتبان بود. نوع امضای پدرم قابل تقلید نبود. در گراش همچنان معروف است که شیخ‌علی‌اصغر رحمانی پای سندهای مشکوک و اوقافی را امضا نمی‌کند. الان همه سندهایی که امضای آقای رحمانی دارد، معتبر است. این جزو رویه‌اش بود. گاهی اوقات، مراجعان را به دیگری حواله می‌داد. مثلا مشتری‌ها را برای توجه و روزی‌رسانی به آقای رحیمی که سند‌نویس بود و نام کوچکش را از یاد برده‌ام، حوالت می‌داد. ▫️در دی‌ماه سال ۱۳۵۸ که پدرم به‌دلیل دیابت در بیمارستان اوز فوت کرد، چندین گونی کاغذ‌نوشته که به نظر برخی فرزندان غیرقابل استفاده بود، دور ریخته شد. الان که بازنگری می‌کنم، در می‌یابم که هر کدام از آن کاغذها خود حکایتی داشته‌اند که ما به آنان بی‌وفایی کرده‌ایم. ▫️مادرم قصد داشت کتاب‌های پدرم را به کتابخانه آقای آیت‌اللهی در لار ارسال کند. آن را در چند صندوق فلزي قدیمی گذاشته بود ولی من از او خواهش کردم که همچنان در گراش بماند. سالها در خانه بود تا این که در سال ۱۳۹۰ به موسسه هفت‌برکه گراش منتقل شد. ▫️آخر شنیده بودم که وقتی میرمرتضی سعادت که اهل علم و زهد بود، از دنیا رفت و در قبرستان‌ شیخ‌عبدالله انصاری گراش مدفون شد، کتاب‌هایش را از گراش خارج کردند و برای فامیل و دوستدارانش حسرت همیشگی باقی ماند. ▫️در سال‌های دهه شصت همیشه دوست داشتم در چاپخانه کار کنم. بوی مرکب و سیاه‌شدن کاغذها برایم هیجان داشت. در سال ۷۵ مجوز نشر همسایه را با شماره ۱۹۰۹ دریافت کردم و بیش از ۱۶۰ عنوان کتاب تاریخی، ادبی و مذهبی را منتشر کردم. سرنوشت من با کاغذ و قلم رقم خورده است. به زندگی پدر و پدربزرگم که نگاه می‌کنم، در همین فضا نفس کشیده‌‌اند. به هر روی هر کسی داستانی دارد. 🔻با بیتی از محتشم کاشانی این گفتار را به پایان می‌برم: کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ سرشک من نگذارد مداد بر کاغذ صادق رحمانی، گراش اسفند ۱۴۰۲ https://7berkeh.ir/archives/144239 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🫀 ۱۳: یک درمان عجیب برای دل‌آوری! ✍️ مریم مالدار 💬 «دل شه پس شَنَه بزه، تا دل شه تک بیا» (دل بزن پشت شونه‌اش تا دلش قرص بشه). ❗️ فکر کردم دارد شوخی می‌کند. نیمچه لبخندی زدم و منتظر بودم تلفن را قطع کند تا بپرسم کیست و چه می‌گوید. 🫀اما فرد پشت خط هنوز منتظر بود تا مادر به عنوان کسی که در فامیل تجربه‌اش بیشتر است، نسخه را کامل با تمام جزییات پشت خط تلفن بگوید: «قلب کهره یا گوسفند تازه را پس از آنکه تمیز شستی، شکاف بده و داخلش چند دانه هل و کمی زعفران، یک تکه دارچین و اگر دم دستت بود میخک بگذار. بعد، از آرد گندم و آب خمیر بساز و دل را با خمیر بپوشان. حالا آن ‌را داخل فویل بپیچ و در فر بگذار تا آرام‌آرام بپزد.» ▫️مادر به شکل آنلاین و خیلی دقیق به کسی که پشت خط بود دستور پخت می‌داد. اما غافلگیری هنوز در راه بود. مادر گفت: «وقتی دل پخته شد، آن ‌را به شکل ناگهانی به پشت کمر و یا شانه بیمار بزن تا غافلگیر شود و هوش و حواسش برگردد! مقداری از قلب پخته شده را هم حتما به او بخوران… خواهش می‌کنم، خیر است ان‌شاالله.» ▫️و بعد هم خداحافظی، که من بی‌صبرانه منتظرش بودم. دوباره همان نیمچه لبخند روی لبانم نقش بست، مثل بیماری که آخرین قطره‌ی سرمش تمام شده باشد. شدت کنجکاوی‌ از چشمانم هویداست. مادر بدون آنکه منتظر پرسش من باشد، جریان را تعریف می‌کند: ▫️ «زمان‌های قدیم اگر کسی از چیزی، صدایی یا اتفاقی می‌ترسید و از ترس، لب از سخن گفتن و حتی خوراک خوردن می‌بست، یکی از راه‌هایش همان بود که پشت تلفن شنیدی! البته آن زمان فر و ماکروویو و این‌جور چیز‌ها نبوده.‌ همه ‌را داخل تنور و یا داخل منقل و ذغال می‌پختند.» ❓پرسیدم: «ترس از صدا…؟» ▫️ گفت: «بله. آن زمان‌ در اکثر خانه‌ها دام و طیور را در اتاقی که معروف بود به «جا گله‌ای» نگهداری می‌کردند. خیلی وقت‌ها بچه‌ها چه در بیداری و چه در خواب از صدای بی‌موقع بانگ خروس و یا عرعر الاغ می‌ترسیدند و بیدار می‌شدند. البته شدت این‌ موارد زمانی بود که بچه‌‌ای تب و لرز داشت و صدای ناگهانی و بلند حیوان باعث سِرَخِزَه بچه می‌شد.» ▫️ «سرخزه» برای ما گراشی‌ها یک فعل آشنا و در عین حال هشدارگونه است که بیشتر مراقب بچه‌ها بخصوص هنگام تولد باشیم. شاید در فارسی بشود گفت ترسی که با لرز و شوک همراه باشد. 👶 مادر ادامه می‌دهد: «گاهی حتی نوزاد از تب و ترس، چشمانش حالت کاچی (لوچ شدن) می‌گرفت و مادر بچه سریع انگشتانش را در پودر زغال فرو می‌کرد و به زیر چشمان نوزاد می‌کشید تا با این کار مانع از لوچی فرزندش شود. واقعا هم همه‌ی این‌ها برای ما و بچه‌های آن زمان دوا بود. حالا اما همه چیز شیمیایی شده و بچه‌ها تا دکتر نروند و قرص و دارو نخورند خوب نمی‌شوند.» ▫️ مادر برمی‌گردد به داستان دل گوسفند: «خیلی سن و سال فرقی نمی‌کرد برای این‌ روش‌ها. حتی برای بزرگسالان هم این کار‌ها را انجام می‌دادند، بزرگ‌ترهایی که با دیدن اتفاقی تلخ و ناگوار شوکه می‌شدند. حالا ممکن بود این‌ترس‌ها از دنیای واقعی باشد و گاه حتی برای بچه‌ها در دنیای خواب و کابوس…» 🔥 مادر روش دومی را هم برایم تعریف می‌کند: «یا به جای دل، یک تکه آهن را می‌گذاشتند داخل آتش که خوب قرمز و گداخته شود و سپس پشت سر فردی که ترسیده طوری که خودش متوجه نشود آهن داغ را داخل تشت آب می‌گذاشتند تا صدای حاصل از آب و آتش به فرد ترسیده شوک وارد کند و هوش و حواسش برگردد یا به قول خودمان دلش سر جای خودش برگردد!» 💥 مادر می‌گوید: «حالا که داری همه‌ی این‌ها را می‌نویسی، تا یادم نرفته این‌ روش سومی را هم بگو: گاهی اوقات هم به جای دل و آهن گداخته، فرد بیمار را میان جمع می‌آوردیم و مشغول گفت‌وگو می‌شدیم و طوری که حواسش نباشد، کوزه‌ی آبی را که کنارمان بود، با شدت به زمین می‌کوبیدیم تا صدای شکستن کوزه و ریختن آب بتواند حالِ فردِ ترسیده را خوب کند.» ❗️ شاید همه‌ی روش‌های بالا برای دنیای امروز دیگر کاربرد نداشته باشد و به قول مادر همان بهتر که با قرص و دارو و دکتر رفع می‌شود اما آدمی که از درد مستاصل مانده، به هر روشی چنگ می‌زند برای درمان. ❓ به نظر شما هنوز هم روش‌های درمان قدیمی کاربرد دارد؟ 🔻 در هفت‌برکه بخوانید: ☑️ 7berkeh.ir/archives/149748 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
هفت برکه گراش - گریشنا
💡 بازگشت پرخاطره بادزن و برساتی 😡قطع هر روزه برق چاره‌ای به جز رفتن به سمت راه حل‌ها و فناوری‌های
🔅 چراغ برساتی از کجا آمده است؟ ✍️ احمد نوروزی، فرهنگی بازنشسته‌ ⛈ یک فصل بارندگی در جنوب هند، در آن قسمتی که کاملا به اقیانوس هند وصل است، تقریبا همزمان با همین چهل پسین خودمان وجود دارد که البته گاهی طول زمانی آن بیشتر است و گاهی می‌گویند تا چهار ماه هم طول می‌کشد اما آنجا پرباران‌تر است. اصولا به دلیل رطوبتی که از اقیانوس هند بلند می‌شود، باران فراوان و سیل‌آسایی می‌آید. 📖 کلمه‌ی «برسات» یک کلمه‌ی هندی یا اردو است و شاید هم ریشه‌ی سانسکریت داشته باشد. فکر می‌کنم «برسات» همان بارشات خودمان باشد و دقیقا از همین کلمه‌ی باران و بارش گرفته شده است و یا کلمه‌ی بارش و باران خودمان از آن گرفته شده است. اگر زبان سانسکریت را مادر زبان‌های هند و اروپایی بدانیم، قطعا ممکن است کلمه‌ی بارش از همان برسات گرفته شده باشد. کلمه‌ی برسات را بارها از هندی‌هایی که در دبی بودم شنیده‌ام که می‌گفتند الان فصل برسات یا بارشات است. کلمه‌ی برسات یا بارشات و حتی کلمه‌ی «بَرَنِش» را که فارسی است از آن گرفته‌ایم و به معنای چیزی است که پخش و ریخته و توزیع می‌شود. ⛈ به طور طبیعی، این چراغ‌هایی که خودمان به آن برساتی می‌گوییم، چراغی که منسوب به باران و بارش است. اگر نگاه کنیم، چراغ‌های قدیم‌تر از برساتی، حفاظ و کاسه نداشت و فقط یک مخزن، یک لوله و یک فتیله از وسط آن لوله در می‌آمد. تهِ آن فتیله در نفت یا روغن بود و از آن تغدیه می‌شد. این چراغ در معرض باد هیچ استقامتی نداشت و با کمترین باد یا فوت خاموش می‌شد. ولی حُسن چراغ برساتی این بود که می‌توانستند حتی در باد و باران در فضای باز استفاده کنند و شعله‌اش هم به حدی بود که کاسه‌اش هم خیلی داغ نمی‌شد که در اثر بارش شدید، کاسه خرد شود. می‌شود گفت حتی‌الامکان در مقابل باد حفاظ خوبی بود و در دست می‌گرفتند و در معرض باد و باران می‌بردند. به همین خاطر به آن می‌گفتند چراغ برساتی. 🏞 از طرفی، شهری به اسم برسات یا باراسات Barasat نیز در هند، در شرق کلکته، وجود دارد که یکی از مراکز تجاری برای برنج و حبوبات و شکر و اقلامی شبیه به اینهاست. در قدیم، اسم دو شهر از هند، کلکته و بمبئی (که در منطقه خودمان می‌گفتند بمبائی) بیشتر در زبان مردم منطقه خودمان بود. ارتباطات با کلکته هم زیاد بوده است، بخصوص از طرف شهرهایی مثل بستک. کاملا منطقی است که نام این شهر، هم به بارش و هم به ساخت این نوع چراغ ربط داشته باشد. 🚢 در قدیم، چون تجارت بین منطقه ما و هند زیاد بوده، به احتمال زیاد این کلمه و این چراغ توسط همشهری‌ها و گذشتگان خودمان که خلیج بودند و با هندی‌ها ارتباط داشتند وارد این منطقه شده باشد. اولین تجارت حوزه خلیج فارس تا جایی که من اطلاع دارم، هم به دلیل نزدیکی و هم اینکه دریانوردان ایرانی و عرب و هندی با هم از نظر نژادی و زبانی خویشاوندی داشته‌اند، بیشتر با هند بوده است. این مراودات و ارتباطات باعث شده اولین چراغ‌ها از هند وارد حوزه خلیج فارس شود و از خلیج وارد این منطقه شده است. 💡 اینجا چراغ برساتی یکی از لوازمات زندگی بود و در هر خانه‌ای شاید بیش از یکی وجود داشت و تنها چراغی بود که قابل استفاده بود. حداقل این بود که مثل چراغ‌های فتیله‌ای قدیمی دود نداشت و به خاطر کاسه‌ای که داشت، روشنایی بیشتری هم داشت. البته تا جایی که من یادم می‌آید از نفت تغذیه می‌شد و مخزنی داشت که در آن نفت می‌ریختند و چرخانکی هم داشت که با آن فتیله را بالا و پایین می‌کردند و کاسه را می‌توانستند در بیاورند و تمیز کنند و سرجای خودش بگذارند تا نور بیشتری داشته باشد. ▫️این چراغ در منطقه‌ی خودمان و بعدها شاید در ایران هم به حد فراوان بود، که البته من ندیده‌ام این چراغ‌ها ساخت ایران باشد، عموما یا هندی و یا چینی بود که از آن سوی آب، مثلا از طریق تجارت وارد ایران می‌شد. به اشکال مختلفی هم بود، و البته بیشتر رنگ آبی و استیل‌مانند بود و رنگ‌های دیگر دیده نمی‌شد، مگر اینکه بعدها برای تزیین به رنگ‌های مختلف هم شاید وجود داشت. 🔻 یادداشت در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/150213 ▫️ ۱۴ ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🔴 شیشه ویمتو، نشان اصالت کالا ✍🏼 ۱۴ : به قلم محمد خواجه‌پور ▫️حکایت شربت ویتمو و خاطره‌سازی‌اش یک قصه جدا و حکایت شیشه ویمتو قصه‌ای دیگری است. شبشه‌ای که گاهی ارزشش کمتر از شربت داخل آن نیست. ▫️شیشه ویمتو را نمی‌توان جزو دوریختنی‌ها حساب کرد و بعید است شما شیشه سالم ویتمو را در سطل زباله پیدا کنید. در این ۱۱۰ سال که از تولید ویمتو می‌گذرذ طراحی شیشه آن تغییری نکرده است و شاید همین پافشاری باعث شده است که جنوبی‌ها هم پای شیشه ویمتو بایستند و اصیل‌ترین خوراکی خودشان یعنی مهوه را در شیشه‌های ویمتو نگهداری کنند. 🍯 عسل دیگر خوراکی گران‌بهایی است که محلی بودن آن با شیشه ویتمو پیوند خورده است. آدم‌های کوه‌رو محصول‌شان را در شیشه ویمتو عرضه می‌کنند تا نشان دهند که این عسل کوهی اصل است و برای مشتریان هم شیشه ویمتو نقش کندو و موم همراه عسل را در تایید اصالت و طبیعی بودن ایفا می‌کند. ▫️شیشه ویتمو به جز عسل و مهوه برای نگهداری دیشاب (شیره خرما)، سکنجبین (شیره قند)، آبغوره، روغن حیوانی و ... هم به کار می‌رود. گاهی هم این شیشه سال‌ها در یخچال با آب خنگ خالی و پر می‌شود و به این شکل وظیفه حال آوردن جگر در تابستان را ادامه می‌دهد. 🟡 سر طلایی‌رنگ شیشه‌های ویتمو، حکم مهر و موم را برای مهوه و عسل دارد و جنوبی‌ها دیگر با خیال راحت محصول را در گوشه دنج خانه می‌گذارند یا در کنج چمدان مسافرتی به عنوان قوت قلب با خود همراه دارند. ▫️به نظر غالب گراشی‌ها ویمتوهای ایرانی نه آن طعم دلخواه را دارد و نه شیشه‌هایش آن حس اصالت را منتقل می‌کند. شناخت اصالت ویمتو البته یک کار تخصصی است ولی یکی از روش‌ها، سنگینی وزن شیشه ویمتو اصلی است. این سنگینی باعث می‌شود که یک جنوبی خطر خرج اضافه بار هواپیما را بپذیرد اما عسل را در شیشه ویمتو به دبی ببرد. 🎧 اگر حکایت شربت ویمتو و شیشه‌اش برای شما جذاب است. شنیدن قسمت ۱۵ پادکست رادیو کامرس را پیش‌نهاد می‌کنم. پادکستی که در یک ساعت از تاریخچه و به ویژه شیوه‌های تبلیغاتی ویمتو می‌گوید. ♻️ در دی‌ماه ۱۴۰۳ قیمت یک شیشه نوشیدنی ویمتو یا ومتو یا ونتو یا فنتو در بازار گراش ۱۸۰ هزار تومان است و البته اگر ویمتو خریدید مطمئن باشید پس از پایان نوشیدن آن، شیشه ویمتو هم مشتری خاص خودش را دارد. چون شیشه ویمتو خیلی بیشتر از یک شیشه بازیافتی، چیزی در حد نشانه‌ای اصالت کالا و نوعی استاندارد محلی است. [در هشتگ یخدو در هفت‌برکه از اشیا و خاطره‌هایی که گَرد فراموش بر آن‌ها نشسته اما در خاطره جمعی گراشی‌ها هنوز زنده است، می‌نویسیم.] https://7berkeh.ir/archives/153564 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🦚 ۱۵: دیس پل‌طاووسی، مِیدَن جاپان ✍️ مریم مالدار ▫️ در هر شهر و دیاری، چیز‌های منحصربه‌فردی وجود دارد که اهمیتش خاص همانجاست و شاید برای جاهای دیگر اصلا مهم نباشد و به چشم نیاید. اگر بهتر بخواهم بگویم، می‌شود همان مَثَل معروف، «قدر زر زرگر ادو.» از یک سری وسایل و اشیا حرف می‌زنم که قدمتش به عمر من و شما و هر کسی که این مطلب را می‌خواند برمی‌گردد و انگار که تا همیشه قرار است پرچمشان برافراشته بماند. هنوز نمی‌دانم چطور باید بروم سر اصل مطلب تا شما را هم از سردرگمی خلاص کنم. منظورم همان چیزهایی است که هیچ‌وقت پِخِر نمی‌شوند و از نُزل و کُرب (قُرب) نمی‌افتند. و فکر می‌کنم به خاطر همین وابستگی ماست که شرکت‌های تولیدی‌شان از یک‌نواختی تولید یک محصول خاص، مثل برخی‌های دیگر از صفحه‌ی روزگار محو نمی‌شوند. یکی از نمونه‌هایش را آقای خواجه‌پور در شماره قبل مثال زد: «شیشه» شربت ویمتو! یعنی نه فقط خود شربت، که شیشه‌اش هم نزل و قرب دارد. 🦚 و مثال دیگر، «دیس پَل طاووسی»! 🍽 یک دیس گرد یا بیضی‌شکلِ سرمه‌ایِ پررنگ که در مرکز آن طاووسی خرامان با پرهای کشیده و باز طلا‌کوبی شده قرار دارد و در حاشیه آن گل‌های خندانِ صورتی و زرد منظره‌ی زیبایی را آفریده‌اند. ✅ این دیس برای گراشی‌ها یک دیس معمولی نیست، بلکه نماد وقار، زیبایی و سرسنگینی است. شاید برای همین است که در هر مهمانی هزار نقش می‌گیرد: گاهی به عنوان ظرف میوه، گاهی به عنوان ظرف سرو برنج روی میز یا سفره، گاهی برای قرار دادن مرغ بریان و گوشت، و تا همیشه برای کباب! ♨️ علت حضور پررنگ دیس پرطاووسی در مراسم‌ها، جدای از نقش و نگار دلفریب و چشم‌نواز، فرم ساختش است که آن ‌را محبوب دل هر خانه‌دار گراشی کرده است، یعنی همان اندک گودیِ صفحه که باعث شده موقع کشیدن برنج، دانه‌های برنج روی سفره نریزد؛ یا با جابه‌جا کردن دیس هنگام پذیرایی کباب، آب کباب روی فرش ریخته نشود؛ یا انواع میوه‌ها و شیرینی‌های محلی به زیبایی هرچه‌تمام روی هم صف بگیرد؛ و یا هر غذایی که شما فکرش را بکنید. این اختلاف میلی‌متری آنقدر مطابق میل و به‌اندازه طراحی شده که گویا یک بانوی گراشی در خط مقدم تولیدش حضور داشته است! 🔆 برای همین است که وجودِ این دیس منقش‌شده به پرِ طاووس در هر خانه‌‌ای جزو واجبات است. هر چند حالا مثل خیلی از چیزهای دیگر، از دیس‌های «مِیدَن جاپان» (ساخته‌شده در ژاپن) خبری نیست اما شرکت‌های «چینایی» که نبض اقتصاد را در دست گرفته‌اند، دیس پل طاووسی هم می‌سازند؛ یک بار با جوهر پررنگ و بار دیگر جوهر‌ ترسیده! همین است که وقتی وارد یک ظرف‌فروشی می‌شوی، فروشنده می‌گوید: «ممکنه دو رنگش دقیقا مثل هم نباشه‌ها! کار چینه دیگه!» اما این «تاک و نیم‌تاکیِ» رنگ دلیل نمی‌شود که خریدار دل بزند و از خریدِ یک جفت دیس پرطاووسی منصرف شود. 🔍 برای گفتن از قدمت و توجه این دیس‌‌ها در گراش، همین بس که بانوان غیور شهر بدون آنکه حکِ پایینِ دیس را ببینند، از چند فرسنگی، مثل آب خوردن، ژاپنی یا چینی بودنش را تشخیص می‌دهند. چیزی که در آنالیز کردن مهم است، قطعا تجربه است و وزنِ چشمی! اینکه بدون بلند کردن دیس، با دیدن ضخامت و یا ظرافت لبه‌ی دور آن، «اصل و ‌نه‌اصل» را تفکیک می‌کنند و در این مورد اصلا کلاه سرشان نمی‌رود. 🥗 حالا هر چقدر هم از سنگ، چوب، فلز، پلاستیک و اینجور چیزها دیس بسازند، چه ایرانی‌ها و چه ژاپنی‌ها و حتی ایتالیایی‌ها، در گراش هیچ‌وقت ظرف پرطاوسی خاک نمی‌خورد و از قیمت نمی‌افتد. حتی در خانه‌ی‌ جوان‌ترها هم که باشی، موقع پذیرایی و مهمانی‌های شلوغ‌تر، همان دیسِ پرطاووسی است که جلوی شما تعارف می‌شود. 🧿 و البته گفته بودم همیشه و تا ابد برای کباب! اقتدار کباب ماستی در دیس‌های پرطاووسی آنقدر بالاست که اگر در مراسم‌های نامزدی، «و خونه ‌خده» یا دیگر مراسم‌ها، کباب در سینی‌های معمولی باشد، آهنگ پذیرایی ساز نمی‌شود و یار یار نمی‌خواند. 🦚 ظرف پل‌طاووسی کدیمی یک شیء گران‌بهاست که ارزش مادی و معنوی بالایی دارد. فرقی ندارد این دیس مبارک حامل چه چیزی باشد، اما همیشه باید آن‌ را با سلام و صلوات بلند کرد؛ سلامش برای حفظ احترام به دیس، و صلواتش برای حفظ قدرت دست و کمر که بعد از پذیرایی به علت سنگینی، شما را دچار عارضه‌ نکند! ❓با این اوصاف، شما برایمان از تجربه‌هایتان از این دیس بگویید؟ استفاده می‌کنید یا قاب کرده‌اید به دیوار؟! 🔻 در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/154426 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🔥 کِئخِه، گرما در آغوش ✍️ فاطمه یحیی‌پور ☄️ زمستان است و بند و بساط رفتن به باغ و صحراو هم بیشتر فراهم است. ما با سردتر شدن هوا، به سراغ وسایل گرمایشی قدیمی برای گرم کردن خود و اتاق می‌رویم. شب‌های سرد زمستان حتما باید بساط لگن آتش بر پا باشد و مزه‌اش به این است که دود بلند شود و لباس‌هایمان بوی دود بگیرد. البته حتما باید حواسمان باشد که بردن هیمه و زغال به داخل اتاق فوت و فن خودش را دارد و باید مواظب باشیم که دچار خفگی ناشی از دود و گاز این وسایل نشویم. 💡 به همین خاطر به همسرم پیشنهاد دادم که کئخِه سفارش بدهد چون از مادربزرگش شنیده بود که در زمان‌های قدیم، از آن به عنوان اجاق و بخاری استفاده می‌کردند. از بعضی افراد شنیدیم که این وسیله را کیخِه هم می‌نامند. چند سال قبل در همسایگی مش‌رضا شاکری بوده‌اند و شنیده بود که او کیخه می‌سازد. پیگیر می‌شود و بالاخره سفارش را ثبت می‌کند. 📌 کئخه وسیله‌ای است که از یک پیت بزرگ حلبی که می‌تواند جای روغن نرگس شیراز یا پنیر کیلویی باشد و چند قطعه دیگر ورق درست می‌شود. به طوری که یک ورق را به اندازه چند سانتی‌متر پایین‌تر از لبه‌ی پیت به بدنه لحیم می‌کردند و چند سوراخ نسبتا بزرگ داشت تا هوا از پایین پیت که به صورت نیم‌دایره برش می‌دادند رد و بدل شود و به قول قدیمی‌ها آتش خفه نشود. ته پیت را هم به اندازه چند سانتی‌متر گچ می‌ریزند تا حرارت آتش به فرش آسیبی نزند. هر چند برای احتیاط بهتر است زیرش سینی هم بگذارند. ♨️ در زمان‌های قدیم بالای کئخه زغال گُرگرفته آتشی می‌ریختند و با هوایی که از زیرش جریان داشت، همیشه گر گرفته باقی می‌ماند. به لطف این کئخه، سیب‌زمینی، شلغم، هویج تافِ تَش و نان گُرِشی هم پای ثابت دورهمی در صحراست. فقط باز هم یادآوری می‌کنیم که موقع خواب از این وسایل استفاده نکنید چون خطر خفگی ممکن است جانتان را تهدید کند. 🔻 یادداشت در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/154543 ۱۶ ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🍽 ۱۷: ظرف‌های فرانسی و امریکایی، فقط جلوی مهمان استفاده شود! ✍️ مریم مالدار 💎 در بحث ظروف چینی و لوازم آشپزخانه، ما گراشی‌ها تا دلت بخواهد چیزهایی داریم که «از دَسَه نزاوت» و همیشه مثل طلا و ارز، جزو لوازم و سرمایه‌های زندگی است. هر چه قدیمی‌تر بهتر و صدالبته گران‌تر! از جمله این‌ها می‌توان به ظروف آرکوپال با طرح گراشی‌پسندِ گل ویکتوریا و گل آبی، و در ادامه ظروف هفت‌رنگ یا طلاییِ معروف به ظرف زردِ آمریکایی اشاره کرد. 💰 یعنی خیلی عجیب نیست اگر در گیر و دار زندگی، یکی برود ظرف‌فروشی و شش پیاله یا حتی کل سرویس ظرف آرکوپال جهازش را بفروشد؛ چون درست مثل سکه یا درهم یا هر چیز ارزشمندی که روزانه قیمتش سر به فلک می‌کشد، قیمت آرکوپال و ظرف آمریکایی هم صعود می‌کند. ⏳ قدمت این ظروف را حدودا می‌توان با ظروف گل‌سرخِ و گل‌گندمی برابر دانست. در واقع در هر خانه‌ای حداقل دو سری کامل ظرف وجود داشته است، یک سری برای استفاده روزانه؛ و یک سری هم آرکوپال یا ظرف آمریکایی برای پذیرایی از مهمان. ✅ آرکوپال فرانسی 🇫🇷 آرکوپال حدود ۶۰ سال پیش در شمال فرانسه متولد شد و الآن کارخانه‌هایش در چین، امارات و آمریکا هنوز هم آن را تولید می‌کنند. آرکوپال یک خواهر معروف و محبوب هم دارد به نام لومینارک که هر دو محصول خانواده «آرک» فرانسه هستند. 🌀 اما با گذشت این همه سال و ورود طرح و رنگ‌های جدید، این که چطور هنوز این دو برند در گراش به شکل جدی پرچمدار جهیزیه عروسی است جای سوال است و باید به شکل موشکافانه‌ی بررسی کرد. فی‌الحال به همین بسنده می‌کنیم که می‌گویند: ظروف جدید ظرافت آرکوپال را ندارند، یعنی نمی‌توان برای یک مهمانی سی‌نفره، خیلی راحت هر سی‌‌ عدد بشقاب را روی هم گذاشت و جابه‌جا کرد. 🔅 از آنجایی که اکثر گراشی‌ها همیشه دوراندیش‌اند و فکر ریزبه‌ریز خوب و بد دنیا را می‌کنند، می‌گویند: «خب، اگر قرار بر مهمانی‌‌های بزرگ‌تر با تعداد مهمانان بیشتر شد، در یک خانواده یا اقوام همه ظرف آرکوپال دارند و می‌شود برای گذراندن مهمانی، از خاله یا عمه تعدادی ظرف امانت بگیریم تا تمام ظروف ست باشد.» 🎁 این تفکر باعث شده بسیاری از خانم‌های گراشی با شنیدن اولین غَئک نوزاد دختر به فکر خرید سری کامل ظروف بالا باشند و یا حتی به شکل موروثی، خودشان استفاده نکنند و ظرف‌ها را برای دخترشان بگذارند. و این چرخه‌ی باز نکردن طی سالیان سال به شکل متوالی تکرار شود و از همیشه ناب‌تر و اصیل‌تر شود. هنوز نمی‌دانم چه جوهری در مراحل ساخت اولیه‌ی این ظرف‌ها استفاده شده که حتی دسته‌دوم این ظروف هم خریدار دارد و در ویترین برخی‌ فروشگاه‌ها از جمله کاخ بلور خودنمایی می‌کند. ✅ ظرف اِمریکایی 🔆 و اما بگویم از ظرف زرد یا سفید آمریکایی که برای گراشی‌ها نشانه‌ی فخر است و ثروت! این ظرف‌ها با برند fire king محصول شرکت اَنکور-هاکینگ هستند که در سال ۱۹۰۵ در ایالت اوهایو آمریکا تاسیس شد (اینجا). ظاهرا تولید این برند در دهه ۱۹۵۰ میلادی شروع شده است و همین الان در بقیه جاهای دنیا هم به عنوان یک جنس عتیقه vintage دست‌به‌دست می‌شود. ⚠️ اما در گراش، اسم برند و شرکت و محل تولید و همه چی در یک چیز خلاصه شده: ظرف اِمریکایی! هر چند نمونه‌های مکزیکی و مشابه کار هم در بازار وجود دارد (مثلا ظرف مکزیکی وسطش سفید است و دورش زرد) اما ساخت بلاد کفر چیزِ دیگری است! 💛 شاید دلیل محبوبیت این ظرف را بتوان سادگی و رنگ بسیار جذابش دانست: یک ظرف ساده هفت‌رنگ و یا یک نوع طلایی خاص با دورچین کنگره‌ای با فاصله‌ معین. ❓ طرفداران این دو ظرف مثل طرفداران تیم‌های فوتبال که یا آبی‌اند یا قرمز، فقط هوادارِ پر و پا قرص یک نوع‌اند: یا آرکوپال یا ظرف آمریکایی! شما کدام طرفید؟ 🔻 یادداشت کامل در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/154731 ▪️🍽▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🪡 ۱۸: با وئل، از تولد تا عروسی ✍️ مریم مالدار 💈 صنعت مد و لباس واقعا چیز عجیب و غریب و ترسناکی است. اینکه یک بار باید شلوار دم‌پاتنگ بپوشی و روز دیگر شلوار‌‌های دم‌پاگشادی که همین چند سال پیش دمده و قدیمی شده بود! آدم نمی‌داند باید با ساز چه مدی برقصد. اما در گراش خودمان قضیه خیلی روشن‌تر است و آدم می‌تواند با یک پوشش خاص تا ابد به هر سازی برقصد. در ادامه وسایل «نزل و کرب»دار گراشی می‌رسیم به پارچه‌های محبوب و معروف مثل «زری‌کِرگی»، «گل اطلسی» و «وِئل»‌‌های سبز و پیازیِ گل‌خنجری و گل هَشفخ، که هر رنگ و نوعشان کاربرد‌های زیادی دارد. 🔻 وئل، محبوب نسل قدیم و جدید 🧶 در وصف محبوبیت ویل‌ها هر چه بگویم کم است و حقش آنطور که باید ادا نمی‌شود. همین بس که ما گراشی‌ها لای پر قو که نه، اما لای همین ویل‌ها پیچیده و بزرگ می‌شویم. اولین تماس هر نوزادِ تازه‌متولدشده با قنداق و کایه‌ای دوخته‌شده از همین ویل‌ها بوده و اولین نگاهش به جهان هستی نیز دیدن سفیدی یا سبزیِ «پشه‌گئر» دوخته‌شده با همین ویل‌های زیباست. 🍀 قدمت این ویل‌ها را نمی‌توانم تخمین بزنم، یعنی اینکه اولین بار چه کسی آن‌ را دید و پسندید؛ یا این که برای چه نوع پوششی به کار برد. تنوع رنگ ویل‌ها در پالت گراش قدیم می‌شده این: سفید، سرخابی و دو نوع سبزِ سیر و باز با نخ‌های رنگ و وارنگ؛ آن هم با دو طرح مخصوص: گل گرد یا هشفخ، و دیگری گل خنجری یا گل عقربی. ✔️ به زبان عامه مردم قدیمی گراش، وئل گل‌ابریشُمی اصل چند ویژگی منحصر به فرد دارد: ۱. وئل اصلی دارای نخ خالص است، پس چروکیدگی بیشتری دارد؛ ۲. پارچه‌ی اصل، خشکی ملایمی دارد؛ نه آنقدر خشک که تا نشود و نه آنقدر نرم و لطیف که برای دوخت شمد سُر بخورد. 🔻 هنوز طرح‌های قدیمی خاطرخواه دارد ▫️ برای تکمیل یادداشت به سراغ سمیه جعفری رفتم تا به عنوان کسی که چهار سال در حال خرید و فروش ویل‌هاست، تجربه‌هایش را بگوید. جعفری می‌گوید: «هنوز که هنوز است، با خرید طرح‌های جدید، با قاطعیت می‌توانم بگویم همان رنگ و طرح‌های قدیمی خاطرخواه بیشتری دارد؛ سبزِ سیرِ گل‌خنجری و سفید جزو پرفروش‌ترین طرح‌ و رنگ‌هاست، هم برای بزرگ‌ترها و هم جوان‌ها.» ▫️ این چند سال اخیر، جوان‌ها هم می‌آیند سراغ خرید همین ویل‌‌ها برای دوخت شمد، خصوصا برای شب حنابندان در عروسی‌. 💸 در حال حاضر قیمت یک شمد ویل حدود سه میلیون تومان است و با بالا و پایین شدن نرخ درهم مثل خیلی چیزهای دیگر معادلات قیمتی بهم می‌ریزد. 🔻 با وئل، از تولد تا عروسی 👶 هر چه از ویل‌ها بگوییم خوش است و شریک لحظه‌های شاد، از نوزادی گرفته تا عروسی. کایه، لی‌چشِ، قنداق، پشه‌گئر، شمد، لباس‌های محلی، همه و همه چیزهایی است که بی‌چون و چرا نقش و نگار ویل‌ها را به ذهن می‌آورند. حتی گاهی نیازی به دیدن عکس هم نیست. کافی است مراسمی مثل چله‌شوشته (چله شوری) را برایتان توصیف کنند! 🔻 داستان مختصرتر زری‌کرگی ▫️ یک نوع پارچه نرم و خشن که نرمی‌اش را از نخ‌های درشت کاموا گرفته و زبری‌اش را از سیم‌های زر. پارچه‌‌ای از جنس نخ‌های کاموایی با طرح‌ گل‌های ریز و درشت متفاوت که با نخ‌های زبر طلایی حکاکی شده و مهرِ زری در دلش حک شده است. 📌 داستان زری‌کرگی نسب به ویل‌ها کمی مختصر است چون کاربرد گسترده‌ای نداشته است. تنها کاربرد عمده‌ی این پارچه‌ها در زمان قدیم، دوخت تشک و نیالی برای عروس بوده است. تصویر ساده و رنگین یک اتاق سه در چهار را که دور تا دورش نیالی و پشتی‌های رنگ و مرنگ از همین جنس گذاشته‌اند در ذهنتان تصور کنید. از دیگر کاربردهای زری‌کرگی این است که عشایر برای لباس‌های محلی (قمبل) از آن استفاده می‌کردند. 📢 زری‌کرگی در زمان خودش هم نزل داشته هم کرب اما با گذر زمان یواش‌یواش سرخابی و سرمه‌ای‌هایش خاک‌ خورد و به دست فراموشی سپرده شده است. داستان زری‌کرگی زمانی پررنگ شد که علاوه بر صدای آشنای «آهن کهنه، پلاستیک کهنه می‌خریم»، صدای موتوری‌هایی را شنیدیم که در بلند‌گو می‌گفتند: «پاااارچه! پااااارچه!» و با صحنه‌‌ای آشنا مواجه شدیم: پارچه‌های رنگارنگ سبز، نارنجی، سرخابی با نقش‌ و نگارهای بافته شده از زری! همین صدای داخل بلند‌گو بود که همچون شیپور قیامت، زری‌کرگی‌ها را به دنیای جدید بازگرداند. هر که پارچه‌های زری‌کرگی قدیمی داشت، از خانه جمع کرد و به همین افراد فروخت. 🔻 کامل در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/154988 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh