35.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #قسمت_دوم
#عاشقانه_های_رحیم_و_سکینه
.
💢 این روایتی متفاوت از مین دزد خمینی ( سردار شهید محمدرحیم بردبار فرمانده تخریب لشکر ویژه ۲۵ کربلاست) ...کسی که وقتی بشهادت رسید رادیو بیگانه اعلام کرد :
رحیم بردبار به درک واصل شد...
.
▪️آری رحیم را دشمن شناخت ؛ اما هنوز
بعد سی و اندی سال در شهر و دیار خود
غریب است و ما او را نشناختیم...
.
#رحیم_بردبار
#همسران_شهدا
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🆔 @hafttapeh
24.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️مستند از بهروز تا حاج جعفر...( قسمت دوم)
.
▪️روایتی متفاوت از همرزمان ، دوستان ، و همسر سردار شهید حاج جعفر شیرسوار ( انتشار بمناسبت سالروز شهادت ....🌷)
.
#قسمت_دوم
#هفت_تپه_ی_گمنام
#خورشید_هفت_تپه
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
.
💠 @hafttapeh
💢 #ماجرای_هنده_همسر_یزید
#قسمت_دوم
.
▪️شبی هنده داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت دید صدای گریه از خرابه می آید. صدا زد: یزید! چه خبر است؟ یزید گفت: یک عده خارجی بر ما خروج کردند، مردهایشان را کشتیم. حالا هم زن و بچه هایشان در خرابه هستند. صدا زد: یزید! اجازه می دهی بروم اینها را تماشا بکنم؟ گفت: برو اما به طور رسمی برو! سی چهل تا از این کلفتها و کنیزها جلوی هنده چراغ به دست گرفتند، دارند می روند تا اسرا را تماشا کنند. در خرابه چراغ نبود. زن و بچه امام حسین(ع) در خرابه، فرش نداشتند. زنها دور هم نشسته بودند. یک وقت دیدند یک عده چراغ به دست دارند می آیند. بی بی زینب (س) فرمود: چه خبر است؟ گفتند: خانم! هنده که یک روز کلفت شما بود و حالا عیال یزید شده، می خواهد به تماشای اسرا بیاید. ای خدا! هیچ عزیزی را گرفتار نکن! خیلی سخت است.خانم زینب (س) خودش را میان بچه ها مخفی کرد. هنده میان خرابه آمد. گفت: بزرگتر این زنها چه کسی است؟ زینب (س) رانشان دادند. آمد جلو دید بی بی روی خاکها نشسته است. هنده با همان پیراهن قیمتی روی خاکها نشست. صدا زد: بی بی جان! شما اهل کجایید؟ وای! وای!
▪️فرمود: ما اهل مدینه ایم. گفت: بی بی جان! کدام مدینه؟ فرمود: مدینه رسوا الله، مدینه پیغمبر(ص) صدا زد: بی بی جان! نگاه به حالایم نکنید، من مدتی در شهر پیغمبر(ص) در یکی از محله های آنجا کلفت بودم. الان هم به آن کلفتی افتخار می کنم. بی بی جان! شما که می گویید اهل مدینه پیغمبرم اگر راست می گویی، اهل کدام محله هستید؟ فرمود: ما اهل محله بنی هاشم هستیم. صدا زد: بی بی جان! من در آن محله چند آشنا دارم، آیا شما آنها را می شناسی؟ آماده اید بگویم؟ صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو ببینم آیا آقایم حسین(ع) را می شناسی؟ همه بگویید: حسین! حسین! حسین!...
▪️یک دفعه صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو بدانم آیا خانمم زینب(س) را می شناسی؟ یک وقت بی بی بنا کرد های های گریه کردن، صدا زد: بی بی جان! آیا خدایی نکرده طوری شده است؟ من سراغ زینبم را می گیرم شما گریه می کنید؟یک وقت سرش را بلند کرد صدا زد: آی هنده آخه من زینبم.
اگر تو زینبی پس کو حسینم
ضیاء چشم زهرا نور عینم
یک وقت صدا زد: آی هنده! حسینم را کشتند. آی حسین! حسین!...اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله!
.
💠 @hafttapeh