eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆امروز، دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه! پس بلند شو و نهایت استفاده رو از امروزت بکن____صبح بخیر رفیق.🇮🇷🌷 . ▫️This morning will never ever come back in your life again Get up and make the most of it_Good morning 📷 ۱۳۶۴_ #فاو . 💠 @hafttapeh
📕 ؟؟؟ . ▫️ بیش از ۱۰ درصد از شهدای روحانی متعلق به مازندران است . ▫️ ۱۹ تن از شهدای روحانی مازندران از سرداران و فرماندهان دفاع مقدس بودند. ▫️ ۱۰ نفرشان در رسته غواصی ، ۲۴شهید روحانی بیسیمچی بودند، ۲۱ شهید روحانی مازندران تخریبچی بودند. ▫️ ۲۱ شهید روحانی مازندران همچنان مفقود الاثر هستند. ▫️ نخستین زن طلبه شهید کشور به نام شهیده رقیه حسین زاده مازندرانی است . ▫️ سه تن از شهدای ترور کشور نیز از روحانیون مازندران هستند. ▫️ تن از رزمندگان و ایثارگران ، ۲۰ نفر از آزادگان و ۵۷ نفر از جانبازان مازندران نیز روحانی هستند. ▫️ مسن ترین شهید روحانی مازندران با ۴۸ سال سن علی قاسمی سوادکوهی و جوانترین روحانی شهید استان هم احمد علی تقی زاده از آمل بود که هنگام شهادت ۱۴ سال سن داشت. ▫️ نخستین شهید روحانی مدافع حرم کشور نیز محمد مهدی مالامیری از بخش کجور شهرستان نوشهر است. . 📷 عکس : هفت تپه _سال ۱۳۶۵ 💠 @hafttapeh
🔆 زندگی کوتاه است و هر ثانیه آن بسیار با ارزش هر صبح زیباست و این نگرش ماست که آن را خوب یا بد می کند...✨ . life is short And every second of it is very valuable Every morning is beautiful And it is our attitude that makes it good or bad... . 💠 @hafttapeh
📞 حاجییییی آتیش دشمن سنگینه صداتون به گوش ما نمیرسه بگین چیکار کنیم...!!! . 📷 توسط یکی از ۲۵ ۱۳۶۵_ :علی فریدونی... . 💠 @hafttapeh
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_خوشی_باهات_کرده_چرا_قهر_سیدرضا_نریمانی.mp3
زمان: حجم: 3.81M
خوشی باهات کرده چرا قهر روضه‌‌ام اینه تا ابدالدهر یکی ندید تو این همه شهر سوختن تو تو آتیش زهر 🔊 🏴 🎙 💠 @hafttapeh 👈
💢 چه تقدیری بود ،،،، جنگ و هشت سال دفاع مقدس ما چه گلچینی کرد ،،، پاک ترین های شهر و دیار ما را با خودش برد‌‌... . 📷 به جبهه ۱۳۶۱ از راست : پاسدار مجید آزموده - پاسدار مدافع حرم بهمن قنبری - حسن دروازه طوس - یحیی اکبری - یوسف قدیری . 💠 @hafttapeh
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شلمچه ؛ کربلای ۵؛ تو کانال، خط مقدم چقدر قشنگ گفت برادر معینی زاده از فرماندهان توپخانه لشکر ویژه ۲۵ کربلا: فقط امت قدر را می‌داند. . 💠 @hafttapeh
💢 👬 . ⚜اهل ساری بودند و بزرگ شده‌ی تهران.سال ۱۳۴۲ مهدی بدنیا اومد.سال ۴۳ مهرداد.اسم اصلی حسین، «مهرداد» بود؛ اما همیشه دلش می‌خواست اسمش را عوض کند. 19 روز قبل از شهادتش خواب میبینم که خانم حضرت زهرا (ص) میان من و او ایستاده‌اند و رو به من می‌فرمایند که «مادر! اسم این آقا پسر شما «حسین» شده و 19 روز دیگر هم پیش ماست». بعد این خواب دیگه حسین صداش میکردیم. . ⚜مهدی فرمانده توپخانه لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود و حسین فرمانده دیده بانی لشکر ۲۷ محمد رسول الله.آقا مهدی همیشه می‌گفت «خدایا دوست دارم با دستی جدا شده از بدن و فرقی شکافته مثل امیرالمومنین به شهادت برسم» و حسین جان هم می‌گفت «من دوست دارم با اصابت تیری در قلبم به شهادت برسم»همین هم شد. . ⚜اول حسین تو جزیره مجنون سال ۱۳۶۳ تیر به قلبش خورد.سال بعدش سال ۱۳۶۴ مهدی همونطور که دلش می‌خواست بشهادت رسید.حسین جان وصیت کرده بود که مادرم باید مرا غسل دهد، کفن کند و در قبر بگذارد. من هم این کار را برایش کردم. وقتی حسین را در قبر می‌گذاشتم واقعا احساس کردم خداوند به من صبر عجیبی داده است، حتی برادرم گفت سنگ لحد را نگذارید تا مادرش بیشتر او را ببیند، گفتم «نه سنگ رابگذارید تا پسرم زودتر به خدای خودش برسد».  . 💠 @hafttapeh
💢 مادر ملکی نقل میکرد : . ▪️هر وقت مهدی از جبهه می اومد بهم می‌گفت: «مامان وقتی دوستانم شهید می‌شوند گوشم را کنار دهانشان می‌برم ببینم در آخرین لحظات چه می‌گویند»، می‌گفت «آخرین حرفی که دوستان شهیدم زمزمه می‌کردند «حجاب» بود. نمی‌دانم واقعا این زن‌های بی‌حجاب مسلمانند، خدا کند من شهید شوم دیگر این صحنه‌ها را نبینم. طاقت ندارم. . 🇮🇷 بیاد ویژه ۲۵ ، ... . 💠 @hafttapeh
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا . 👨‍👧دخترم لیلا ! عزیزم سلام. لیلا جان! حالت خوبه؟ مادرت را که اذیت نمی کنی؟! حتماً می گویی که نه، من دختر خوبی هستم و حالا که بابایم نیست من مادرم را اذیت نمی کنم. آفرین به تو دختر خوبم. حتماً سوال می کنی بابا کِی به خانه می آیی. دخترم! بابا دیگر به خانه نمی آید. بابا رفت پیش خدا، پیامبر و ائمه اطهار(س). آن جا برای تو و مامانت خانه گرفته و منتظر شما است. زیاد ناراحت نباش. بابایت را می بینی. ولی دخترم! درسته که تو بابایت را ندیدی ولی بابا که تو را دید. حتماً می گویی چه وقت؟! آری دخترم! آن وقت که تو هنوز پنج ماهت تمام نشده بود، بابا تو را بغل می کرد، ناز می داد، با تو بازی می کرد و تو گریه می کردی . دخترم! افتخار کن که در کودکی پدرت را در راه خدا دادی و این سعادت نصیب هر کسی نمی شود.دخترم! باید سعی کنی که دختر نمونه ای باشی و پیام خون پدرت و سایر شهدا را برسانی. . دخترم! نمی توانم به دلیل کمبود وقت، مفصل برایت بنویسم. از همین جا از تو خدا حافظی می کنم و تو را از راه دور می بوسم. دوستت دارم لیلای من!دخترم! بابایت از این که تو را در این دنیا رها کرد و رفت ناراحت و غمگین است و اشک از چشمش در آخرین لحظات حیات جاری می باشد. به امید دیدار در قیامت حق. 🔸فیض الله بابایی 1364/11/13 . ♦️سردار فیض اله بابایی از شهدای ویژه 25 ؛ در والفجر8، پس از 24 ساعت نبرد دلاورانه در 21 ماه سال 1364 در حالی که می ساخت بشهادت رسید . . 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 . ▪️پاسداری از مریوان اومد جنوب.معرفیش کردن گردان امام محمد باقر. سابقه ای زیر برگه اش نوشته بودند نشان می داد قبلاً در غرب فرمانده ی بود. پرسنلی هم تأکید کرد از این رزمنده در جای مناسبی استفاده شود.بلباسی او را خواست. سر صحبت باز شد، بلباسی پرسید:ـشما قبلاً کجا بودید؟گفت: در غرب فرمانده ی محور بودم.بلباسی هم از غرب شناخت داشت. می دانست که فرمانده ی محور بودن در غرب یعنی فرمانده ی دو پاسگاه یا چند ارتفاع و قله که کاملاً با فرماندهی محور در جنوب فرق می کرد. . ▪️پرسید: توی چند تا عملیات بودی؟ ـدو عملیات. چه نوع عملیاتی؟ پاک سازی.- درگیری تان چه جوری بود؟بیش تر با ضد انقلاب ها. پاکسازی روستاها را هم انجام می دادیم.- نه. به من بگو خودت هم توی درگیری ها حضور داشتی؟ تیر از کنار گوش ات رد شد؟ گفت : نه. چون من فرمانده ی محور بودم، خودم تُوی صحنه نبودم.بلباسی سری تکان داد و گفت:ـ شما را خبر می کنم.من می دانستم اگر کسی می خواست توی گردان محمدباقر(ع) فرمانده ی دسته شود می بایست از هفت خوان رستم رد می شد، چه برسد به فرماندهی در رده های بالاتر. . ▪️آقای بلباسی به پرسنلی اطلاع داد که این بنده خدا را فرمانده ی دسته می کند. آن پاسدار که از قضیه مطلع شد، با عجله آمد پیش شهید بلباسی و گله کرد:- آقای بلباسی! من کردستان فرمانده محور بودم. حالا فرمانده دسته؟ دیگران به آدم می خندند.بلباسی هم خیلی رک و راست گفت:- آقای محترم! شما برای کار آمدید یا برای پست گرفتن؟ ( راوی : برادر ابکایی) . 💠 @hafttapeh