🏷 #نقیبی_رمزگشای_عملیات_کربلای_۵
#بیاد_سردار_شهید_سید_مهدی_نقیبی_راد
.
▫️سیدمهدی نقیبی راد در ۲۰ فروردین سال ۱۳۴۴ در رشت به دنیا آمد. در زمان جنگ به دلیل ویژگیهای ممتازش، او را به واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۲۵ کربلا بردند که بعد از مدتی فرمانده محور یک لشکر ۲۵ کربلا در منطقه شد. در همین زمان بود که شهامت و شجاعت، منحصر به فرد سید در کارهای اطلاعاتی، باعث شد که از او دعوت شود تا به قرارگاه نصرت (که یک قرارگاه کاملاً محرمانه اطلاعاتی و مختص به شجاعان عرب خوزستان بود) برود.
.
▫️نقیبی راد را با ماجراهای پیدا کردن رزمنده های گمشده در شناسایی، پیشروی به خط دوم و سوم عراق، نقشه کشیهای دقیق او از مواضع دشمن، عبور دادن گردانها از کنار سنگرهای عراقی، فتح کانالهای نعلی عراق و پیشروی از موانع غیر قابل نفوذ دشمن، طرح تصرف سه راهی امام رضا در خاک عراق و سقوط پایگاه فرماندهی دوعیجی عراق و شلمچه باید شناخت. فرمانده دلاور و بیبدیل لشکر اسلام ، شهید املاکی درباره او چنین گفت: «به طور قطع میتوان گفت که پیروزی ما در عملیات بزرگ کربلای پنج، مرهون رشادتهای سید مهدی نقیبی راد بود.» و سرانجام این فرمانده دلاور سپاه عزت در غروب ۴ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
🏷 #اردشیر_رحمانی_کیست؟
#فرمانده_گردان_مکانیزه_لشکر_۲۵_کربلا
🌷#شهیدی که #نشانی #مزارش را #برای #مادرش #نوشت .
.
◽️مادر شهید : روز تولدش منزل تنها بودم، روز «26» بهمن سال «1340» اردشیر غریبانه بدنیا آمد.آقا مهدی پدر اردشیر، «کبوتر سفید» صدایش میکرد.
پسرمون کلا جبهه بود و مرخصی نمیومد.هر وقت هم که میگفت دارم میام میدونسم مجروح شده.بخواب که می رفت، می نشستم سیر نگاهش میکردم، یک حال دیگری داشت، توی خواب گاهی فریاد میکشید: «گردان حمله!» میگفتم: بخواب پسرم، این جا منزل است، چشم هایش را باز میکرد و میگفت: ببخشید مادر، خواب دیدم که در جبهه هستم. گفتم: پسرم، مگر در جبهه چه مسئولیتی دارید؟گفت: غلام امام حسین هستم مادر.
.
◽️یک روز بهش گفتم اردشیر جان، مادر به فدایت. بیا زن بگیر، خندید و گفت: آدرس میخوای مادر؟ گفتم: بله که آدرس میخوام پسرگلم، یک برگه کاغذ گرفت، نوشت، گفتم بخوان.خواند: «اول خیابان لاهیجان، گلزار شهداء قطعه 255»
.
◽️بهمن ۶۵ تو شلمچه پسرم شهید شد.
مرا به سردخانه رشت بردند، دیدم اردشیر آنجا آرام خوابیده؛ اردشیر 11 سالش که بود، خواب دیدم، داخل اتاقی شدم، سه جوان رعنا در آنجا هستند، یکی لباس سفید داشت با یک شمشیر که برق میزد، چکمهاش تا زانو بود، بلند شد ایستاد، خیلی اهل معرفت بود، به من سلام کرد، دو نفر دیگر آنجا کنارش خوابیده بودند، گفتم آقا، شما کی هستید؟ گفت: شما برای چه کسی نذر میکنید؟ من همیشه برای ابوالفضلالعباس(ع) نذر میکردم، گفتم: شما ابوالفضل العباس(ع) هستید؟من این صحنه را یک بار دیگر در سردخانه دیدم.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
💢 #یا_خودم_میام_یا_میارن_منو
#شهید_علی_اصغر_رستم_زاده_گنجی
#شهادت_۳۰_دی_۱۳۶۵_شلمچه
.
▫️خواهر شهید: علی اصغر بارها به جبهه و جنگ رفته بود من یک روز به او گفتم که بس است دیگر به جبهه نرو .گفت : من باید آن قدر به جبهه بروم تا جبران برادر شهیدم را بکنم . اسلحه او پایین باشد و من در خانه باشم! روزی لباس بسیجی خود را آورد و من برای او اندازه کردم و از او پرسیدم کی به جبهه می روی ؟ گفت : نمی دانم همین روزها . گفتم کی می آیی؟ گفت یا می آیم یا مرا می آورند .
.
#سالروز_شهادت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#شادی_روحش_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
💢 #شهید_طاهر_قزوینی(نوشهر)
#شهادت_۳۰_دی_۱۳۶۵_شلمچه
.
با نظم و انضباط بود.ایشان فرمانده زرهی 1 ذوالفقار بود.تانک ایشان در منطقه نمونه بود بچه ها تعریف می کردند روزی محسن رضایی که فرمانده سپاه بود برای بازدید از تانکها آمدند وقتی تانک ایشان را دید پرسید این تانک برای کیست؟ گفتند: برای طاهر قزوینی.آوردنش پیش آقا محسن و به او گفت : چقدر شما مرتب و تمیز هستی.بعد از تعریف و تمجید آقای رضایی انگشترش را درآورد و به طاهر هدیه داد.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
🎞 #سکانس_آخر
.
قشنگه نه ....!!!
قشنگه سکانس پایانی فیلم
زندگی آدم ، اونم تو اوج جوونی ،
جوری تموم بشه
که با پرچم کشورت با تو
برای آخرین بار وداع کنند و
دم تابوت زیر گوش بهت بگن:
#شهید عزیز شفاعتمون کن.🇮🇷
.
📷 #شهید ۱۶ ساله ی #لشکر #ویژه ۲۵ #کربلا ، سید جواد موسوی ( اهل #روستای #باغدشت #قائمشهر) #شهادت : اسفند ۱۳۶۶ #حلبچه .
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#شادی_روحش_صلوات
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh