شهید رئیسی عزیز🥺
شب یلدای ۱۴۰۰:
در جمع ایتام و کودکان معلول
شب یلدای ۱۴۰۱:
در منزل شهید آرمان علیوردی
شب یلدای ۱۴۰۲:
در جمع سربازان گلستانی
#شهید
#سوریه
#وعده_صادق
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
⭕️ مادرش ازبقالی برای پسرش بستنی خرید،اونم بستنی رو تو آستینش قایم کردولی وقتی رسید خونه،بستنیش آب شده بود
شهیدغلامعلی پیچک به مامانش میگه: بستنیم آب شد ولی دل بچه های توکوچه آب نشد
شهید#غلامعلی_پیچک❤️
#شهید
#سوریه
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🌱 ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها.
یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا سلام اله کرد.
ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا سلام اله بخوانم.
شهید ابراهیم هادی❤️
#شهید
#سوریه
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
مادر به فرزند افتخار میکند
یا فرزند به مادر ..؟!
#مادر_شهید
#اعزام_به_جبهه
#شهید_باباعلی_آقاجانزاده
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
∘ سعیددوستیصمیمیبهنام
∘ "شهید ابوالفضل_راه_چمنی "داشت.
∘ ازبچگیباهمبودند
∘ وَهمهجاحتیسوریهنیزباهمبودند.
∘ وقتیکهدوستشدرسوریهشهیدشد،
∘ میگفتتاسالِاونشده،
∘ بایدمنمشهیدبشوم!
∘ منبهاومیگفتم:پسرم!
∘ هرکسییکقسمتیدارد!
∘ چرااینحرفرامیزنی؟
∘ امادقیقاًخواستهیسعیدمحقّقشد
∘ وَبهسالگردشهیدراهچمنینرسیده،
∘ خودشهمدرسوریهشهیدشد
∘ وَبهکاروانِشهدایمدافعحرمپیوست!
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 روایتگری
🎥 صحنهی جالب روبرو شدنِ شهید زینالدین با سرهنگ عراقی که به او سیلی زده بود
یکی از زیباترین کلیپهایی که برا شهدا تولید شده؛ قطعاً همینه.
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🍂
•
مادر جان!
من متنفر بودم و هستم
از انسانهایِ سازش کار و بی تفاوت
و متاسفانه جوانانی که
شناخت کافی از اسلام ندارند و
نمیدانند برای چه زندگی میکنند،
و چه هدفی دارند و
اصلا چه میگویند بسیارند؛
ای کاش به خود میآمدند،
از طرف من به جوانان بگویید:
چشم شهیدان و تبلور خونشان
به شما دوخته است!
به پا خیزید!
و اسلام و خود را دریابید...
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
#بسم_رب_الشهدا
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_چهل_دوم
کلاس صالحین که تموم شد مسئول پایگاه اومد تو حلقه گفت :خواهرای که عضو گردان هستن
هفته بعد پنجشنبه برنامه داریم
لیلا :حنانه بریم ثبت نام؟
-حالا میریم
غافل از آینده که این دیدار دومین اتفاقی که زندگیمو عوض میکنه
لیلا: حنانه فردا اعلام نتایج حوزه است
بیا خونه ما
-إه لیلا همش من بیام خونتون
خب توام یه بار بیا
لیلا: حنانه جان خانواده ات از تیپ من خوششون نمیاد
نمیخام اذیت بشن
تو ناهار بیا
-نه مزاحمت نمیشم
لیلا: پاشو جمع کن تعارف معارف رو
ناهار بیا دیگه
مهدی خونه نیست منم تنهام
-خوب خجالت میکشم
لیلا: برو بابا
منتظرتما
-باشه باشه نزن
لیلا : نزدم خخخخ
سر میز شام به خانواده ام گفتم: فردا جواب آزمون حوزه علمیه میاد
بابا: از دستت خل میشیم
امل بازی هات داره شدیدتر میشه
من فقط سکوت کردم
بعداز نماز صبح تا ساعت ۹خوابیدم
بعداز صبحونه حاضر شدم رفتم خونه لیلا
دیگ دیگ
لیلا: بیا بالا
-ن پس میمومدم این پایین
رفتم بالا با چادر بودم
لیلا: حنانه چادرتو دربیار من برم لب تاپ بیارم
مهدی جان رفته سرکار
-مهدی جان 😁😁😁
لیلا رفت لب تاپ آورد
مشخصاتمونو وارد کردیم
وای جیغ جیغ
هردو قبول شده بودیم
تا عصر پیش لیلا بودم
خیلی خوش گذشت
#ادامه_دارد..
#شهید
#سوریه
#وعده_صادق
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_چهل_سوم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
توراه خونه بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه که کردم دیدم لیلاست
-الو جانم لیلا، چیزی شده ؟
لیلا:آره حنانه برای ثبت نام حضوری باید تا چهارشنبه بریم
و مدارک تحصیلی هم لازمه
-هااااا😳😳😳
مدرک تحصیلی ؟
لیلا: نه پس مدرک غیرتحصیلی
-لیلا من چطوری برم مدارکمو بگیرم
لیلا: هیچی سوار یه وسیله نقلیه اعم از اتوبوس یا تاکسی میشی
مقصدتو میگی
به مقصد که رسیدی پیاده میشی نازنینم
-یوخ بابا 😐😐😐
نادان میگم من اون موقعه خیلی بی حجاب بودم
لیلا: حنانه بس کن
من ب شخصه بهت افتخار میکنم
حال تو مهمه نه گذشته ات
-روم نمیشه بخدا
لیلا: بس کن
پرونده تو گرفتی زنگ بزن میام دنبالت
-باشه
توکلت علی الله
لیلا:آفرین خانم گل
منتظرتم فردا
خیلی استرس دارم فردا باید برم مدرسه
خجالت میکشم
ساعت ده صبح پاشدم حاضر شدم
کارت ملی برداشتم
نیم ساعت -یک ساعت بعد رسیدم مدرسه
پام گذشتم داخل
بسم الله الرحمن الرحیم گفتم
رفتم داخل
فضای داخلی دبیرستان تغییر نکرده بود
در دفتر مدیریت دبیرستانو زدم رفتم داخل
مدیر: بفرمایید خانم
-سلام خانم
مدیر: سلام بفرمایید درخدمتم
-خانم اومدم پرونده تحصیلیمو بگیرم
مدیر: فامیلی شریفتون ؟
-معروفی
مدیر با تعجب سرشو بلند کرد گفت حنانه معروفی😳
سرم انداختم پایین گفتم بله
مدیر :وای چقدر خوشحالم تغییر کردی
اینم پروندت دخترم
برای کجا میخای؟
-خانم حوزه شرکت کردم
مدیر: موفق باشی عزیزم
خداحافظ
#ادامه_دارد
#شهید
#سوریه
#وعده_صادق
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🔴این مرد بزرگ با انقلابش دنیا رو تکون داد
🔷 اما در جواب عروسشون که میگه خوش بحال شما کارهای بزرگی برای اسلام کردید...
✅میگن: من حاضرم همه اون کارهای بزرگ رو بدم به شما در عوض ثواب دو ساعت بچه داریتو بدی به من...
اینه جایگاه #زن و #مادر در اسلام.
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
📝』حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟
می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود.
فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی.
گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی.
گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده.
گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی.
دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من/فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من
دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم/مدال افتخار نوکری از او بگیرم
وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود.
دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم/ شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم
وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا.
🗣❥راوی:حسین یکتا و علی مالکی
📚❥کتاب مربع های قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا
#شهید
#مادر
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🩸 شهادت غریبانهی امام جماعت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها و کارمند محلی سفارت ایران در دمشق
🔘 سخنگوی وزارت خارجه ایران:
▫️ شهادت سید داود بیطرف، کارمند محلی سفارت ایران در دمشق که ۲۵ آذر بر اثر تیراندازی عناصر تروریست به خودرویش در دمشق به شهادت رسید را به خانواده او و مردم ایران تبریک و تسلیت عرض نموده و این اقدام جنایتکارانه را شدیدا محکوم میکنیم.
🏷 #سوریه
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🔺قلههای مقدس ظهور
سپهبد قاسم سلیمانی: من معتقد هستم امام زمان (عج) كه ظهور بكنند، حكومتی که ايجاد ميكنند، قلّهی آن حکومت، آن دورهای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخشها و حالاتش اتفاق افتاد.
مهرماه ۱۳۹۵
#شهید
#وعده_صادق
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شب یلدا به سبک خادم ملت شهید رئیسی…
#شهید_جمهور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#شهید
#سوریه
#وعده_صادق
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
امشب ۱ دقیقه بیشتر دلتنگتانیم... 💔
#شهید
#سوریه
#وعده_صادق
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه كار داري؟
📌من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم، و راهي خانه شدم.
🔸حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم. پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
🔹من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم.
▪️وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم.
▫️سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
🔻ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#شهید
#مادر
#شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت مرد عاشقی که به معشوق رسید...
🔹️بسیـجی مجـروح بـا ناراحـتی و با چشمـانی پُـراز اشــک و صدایـی کـه هــرلحـظـه ضعیـف و ضعیف تر می شـد گفـت:
«چـرا سرم را بلند کردید؟! چرا نگذاشتید سرم همانجا باشد؟! سرم روی پای عزیز فاطمه(س) بود؛ سـرم روی پـای آقـام سیدالـشهدا(ع) بود. چـرا نگذاشتید همانجـا بمـانم؟»
🔹اشک در چشـم بچـه ها حلقـه زده بود و همه بی اختیار گریه میکردند و آقـا را صدا می زدند؛ هیچ کس حرفی برای گفتن نداشت.
🔹️بسیجی این را گـفت و در حالی که زبان خـود را برای سـلام بر حضـرت به زحمت حـرکت می داد به لقاء الله پیوست. چشمـانش نیمـه بـاز و برلبـان خونینش تبسمی شیرین نقش بسته بـود.
#شهید
#مادر
#روز_مادر
#شهادت
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
حجاب بالاتر از مقام شهید
شهید احمد رحیمی حاجی آبادی:
ای خواهر؛ اول حجابت را رعایت کن و بعد حمایت از اسلام و قرآن که حجاب تو بالاتر از مقام من شهید است.
#شهید | #احمد_رحیمی_حاجی_آبادی
#یادشهداصلوات ✨🌹
🌧 هرموقع که به منزل جدیدی میرفت، آسمان برایش برف شادی میپاشید
❄️ جملیه حسنارودی، مادر شهید صیادی در کاشان بیان میکند: ابراهیم که به دنیا آمد برف میبارید، بهقدری که جادهها بسته شد و من نتوانستم تا یک هفته از منزل بیرون برم.
📖 در دوره نوزادی نام ابراهیم را از میان قرآن انتخاب کردیم، آن زمان بوسههای ماما را بهصورت ابراهیم از یاد نمیبرم که مدام صورت گرد او را میبوسید و میگفت: ماشاءالله چقدر خوشگل است".
👶 ابراهیم همیشه بیشتر از سنش متوجه میشد بهطوری که در ۴ سالگی انگار بچه ۷ بود، او زود رشد میکرد، احساس مرد بودن داشت و مثل یک مرد کارهایش را انجام میداد.
🤲 مادر شهید، ابراهیم کمکحال من در کارهای منزل و خانواده بود ، از سیزدهسالگی هم نمازش را میخواند و هم روزه میگرفت.
دست ابراهیم پربرکت بود ، همیشه سعی میکرد همه خرابیها را خودش درست کند، از سفیدکاری گرفته تا بنایی، حتی اگر کفش پارهای داشت خودش میدوخت.
📝 ابراهیم از ۱۷ سالگی سال خمساش را مشخص کرده بود، ریزودرشت داراییهایش را نوشته بود و طبق آن مالش را میپرداخت.
🚙 گاهی که از روستایمان، نشلج به کاشان میرفتیم، در پیچ محله میایستاد تا اگر مسافری باشد سوار کند، کرایه هم نمیگرفت و میگفت:"صلوات بفرستید که این ماشین برای من خیروبرکت داشته باشد".
💍 روز عروسی ابراهیم هم مانند روز تولدش برف سنگینی میبارید و حتی روز تشییع پیکرش نیز بارش برف زیاد بود، انگار وقتی ابراهیم به خانه جدیدی میرفت آسمان برایش برف شادی میپاشید.❄️🌨❄️
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_چهل_هفتم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
چشمام گرم شد انگار وارد یه دشت سرسبز شدم نزدیکم حاج ابراهیم همت و یه آقای که کنارش رو ویلچر بود نشسته
یهو ماشین از روی یه دست انداز پرید و من سرم خورد به شیشه ماشین 😐😐😐
بعداز چند ثانیه که هوشیار شدم به طرف سمیه برگشتم و گفتم :سمیه کاغذو خودکار پیشت هست
سمیه :آره
کاغذ و خودکار از سمیه گرفتم و خوابمو نوشتم دادم به پاسداری که همراهمون بود و گفتم بده به اقارضا
همون جانباز سوم که قطع نخاع از کمر بود
تو نامه ازشون خواسته بودم بامن تماس بگیرن
روزها از پس هم میگذشت
روزها به هفته ها و هفته ها به ماه تبدیل شدن
منم درگیر درس حوزه،بسیج و....بودم
اما همچنان منتظر زنگ آقارضا بودم
شش ماه شد و الان دو هفته مونده سال ۹۰جاشو به سال ۹۱بده
منم مثل هرسال امسال هم میرم جنوب
اما همه فکرم درگیر اون جانباز بود
و همچنان منتظر زنگش
فردا باید بریم جنوب
داستان زندگیمو شهدا نوشته بودن
#ادامه_دارد
#شهید
#مادر
#شهادت
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌خاطره باورنکردنی از شهیدی که بعداز ۱۸ سال اسارت به کشور باز گشت .
🔹آخرین شهیدی که به ایران بازگشت .
♦️شهیدبزرگواری که بهش میگن سیدالاسرا
#شهید_سید_الاسرا
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🔘نخستین پایه شهید بودن،
هجرت از خود است ...
که تا رخ ندهد،
هجرت از وطن، مال، مقام
و مابقی اتصالات دنیوی
اتفاق نمیافتد!
🌴شهید #قاسم_سلیمانی
#شهید
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫