هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
,
اللهم ارزقنا کربلا
سلام مابه حسین و به کربلای حسین...
السَّلام عَلیکَ یا سَیّدنا العَطشان
▪️ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَافٰاطِمَةُالْزَهرٰا
▪️السَّلاَمُ عَلَيْكٓ يَااِمٰامْ حَسَنِِ مُجتَبيٰ
▪️صَلَي اللٰهُ عَلَيْكْ يَاكَريٖم آلِ طٰهٰ
▪️صَلَي اللٰهْ عَلَيْكْ یَا أَبَاعَبْدِالٰلهِ الْحٌسَْيْنْ
▪️صَلْي اللٰهُ عَلَيْكْ يَااَبَاْلْفَضْلِ الْعَبٰاس
▪️اَلْسَلٰامُ عَلَي الْحُسَينْ
▪️وَ عَلٰي عَليِٖ بْنِ الْحٌسَيْنْ
▪️وَ عَلٰي أَوْلاَدِ الْحُسَيْنْ
▪️وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن
▪️السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ،
▪️السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه
اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_
🙏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#کربلا #حرم_امام_حسین
هدایت شده از کانال باب الحوائج علی اصغر علیه السلام
نیستانenc_17107003656018664947748.mp3
زمان:
حجم:
2.92M
🎧 با نوای مهدی رسولی
دلبر دلش گرفته دلدار گریه کرده
عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده...
#یا_جلیل_یا_کریم
#مهدی_رسولی
#حسینجانم♥️
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#رمضان
#کربلا
#مداحی
#ماه_رمضان
کربلا آنلاین🎙
الْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ☘الْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
╭┅────────────┅╮
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
🌿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ
♥️خوش آمدید
کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
🌹✨🕊@hafzi_1🌹✨🕊
💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💠
💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💠
╰┅────────────┅
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۲۹ و ۳۰
صدرا فکر کرد :
"معصومه هم اینقدر بیتابی کرد؟
اگر خودش بمیرد، رویا
هم اینگونه بیتابی میکند؟
رها چه؟
رها برایش اشک میریزد؟
یا از آزادیاش غرق لذت میشود و مرگش برای او نجات است؟"
نگاهش روی تابلوی «وَ إِن یَکاد» خانه ماند، خانهای که روزی زندگی در آن جریان داشت و امروز انگار خاک مرده بر آن پاشیدهاند...
صدرا قصد رفتن کرده بود.
با حاج علی خداحافظی کرد و خواست رها را صدا کند.
رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. اینهمه فشار برای کودکش عجیب خطرناک است. حاج علی تقهای به در زد و با صدای بفرمایید رها، آن را گشود.
_پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل اینکه میخواد بره.
دل رها در سینهاش فرو ریخت؛
حتما میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند!
وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع کند . و انتظارش زیاد طولانی نشد:
_من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم. هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت رو بهم بده؛ شمارهی منم داشته باش، اگه اتفاقی افتاد بهم بگو. سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟
لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد.
_چشم حتما...
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد.
صدرا رفت... رها ماند و آیهی شکستهی حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش بیاعتناست. میدانست آیهی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهاییهای آیهاش میسوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی میکرد
آیه در پیچ و تاب مردش بود....
کجایی مرد روزهای تنهاییام؟
کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالیاش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای پرستاری.
سخت بود سختی روزگار او.
سخت بود که مرد شود برای کودکش؛ سخت بود #مادر و #پدر شدن. جواب مادرشوهرش
را چه میداد؟
💭به یاد آورد آن روز را:
فخر السادات: _من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو!
🕊_آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد.
دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش نبود. مردش برای #دین_خدا میجنگید.
مردش گفته بود اگر در #کربلا بودی چه میکردی؟ جزو #زنان_کوفی بودی یا نه؟ مردش گفته بود الان وقت #انتخاب است آیه. آیه سکوت کرد و مردش سکوت علامت رضایت دانست.
حال #مادرت چه میگوید مرد من؟
من #مانعت شوم؟ من #زنجیر پایت شوم؟مگر قول و قرار اول زندگیمان #بال_پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟
زیر لب زمزمه کرد:
" یا زینب کبری (سلاماللهعلیها)..."
مردش زمزمهاش را شنید.
لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت.
دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش #حمایت خواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره!
لبخند مردش عمیقتر شد
"راضی شدی مرد من..!؟ "
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بلایی سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه ها، بیمارستانه؛ به «محمد» گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید.
میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت :
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به خاطر پدرت، به خاطر من، طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد.
نگاهش را به پدر دوخت:
+جانم؟
_تو از پسش بر میای!
+برمیام؛ باید بربیام!
_به خاطر من..به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیهگاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره!
+شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود.
+بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!
_تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم!
رها: _منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش!
آیه لبخندی زد به دخترک شکستهای که تازه سر پا شده بود. دختری که.....
💚ادامه دارد.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
@hafzi_1🍃
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم
enc_16890263172391492084797.mp3
زمان:
حجم:
4.23M
• 🎧 •
-
● یارفیقمنلارفیقله♥️ ●
-
جوادمقدم🎙!
-
#یااباعبداللهالحسین
#کربلا
-
🔺گلچینبهترینمداحیها🔻
🖤🥀🥀🥀
جانم.علی.. 🌸❤️🕊
اللهم عجل لولیک فرج 🌺🕊
┏━🍃🌻🍂━┓
@t_sardar
┗━🍂🌻🍃━┛
کانال تنهاترین سردار منجی موعود
علیه السلام 🌺
هدایت شده از کانال باب الحوائج علی اصغر علیه السلام
نیستانenc_17107003656018664947748.mp3
زمان:
حجم:
2.92M
🎧 با نوای مهدی رسولی
دلبر دلش گرفته دلدار گریه کرده
عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده...
#یا_جلیل_یا_کریم
#مهدی_رسولی
#حسینجانم♥️
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#رمضان
#کربلا
#مداحی
#ماه_رمضان
کربلا آنلاین🎙
الْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ☘الْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
╭┅────────────┅╮
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
🌿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ
♥️خوش آمدید
کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
🌹✨🕊@hafzi_1🌹✨🕊
💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💠
💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💠
╰┅────────────┅
ایستگاه تفکر
می دانم می خواستی #گمنام باشی.
ببخش که عشقت را با رسوایی فریاد زدم.
ابراهیم یعنی مفقود
یعنی جاویـد
یعنی گمنام
یعنی گـمنام ، گمنام
یعنی بی مزار
یعنی مزار خالی
یعنی بی نشـان
مثل مادرش زهرای اطهر (س)
براهیم یعنی فکــه
یعنی کــانال
یعنی کمیـــل
یعنی رمـــل
#رمـــــل یعنی یک قدم جلو سه قدم عقب!
یعنی غربت
یعنی کربـــــلا که کل ارض #کربلا
ابراهیم یعنی ...
متحیرم چه نامم تو را!!!
ابراهیم یعنی #ابراهیم
گریهمیکردواصرارداشتکهبهجبههبرود.
پـدرشگفت:توهنـوزبچـهای!جبهههمجای
بـازینیـستکهتـومیخواهـیبروی.حسـن
گـفت:مگـر#کربلا قاسـمنداشت..؟!منهـم
#قاسم میشوم..❤️🩹!
#شهیدحسنیزدانی
❤️🔥⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟🚀@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
•چرا اسبها که حیوانات نجیب و فهمیدهای هستند روز عاشورا بر بدن امام حسین علیه السلام تاختند⁉️
حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند…آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
وقتى روضه اش تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
?نقل می کند: عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
▫️بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
▪️گفتم:« سلام عليكم» .
▫️گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
▪️گفتم:« بفرماييد».
▫️گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
▪️گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
▫️آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
▪️گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
?مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم.
▫️ باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
▪️گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
▫️گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
▪️گفتم:من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
▫️گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
?آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم.
گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
▪️گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
▫️گفتند:« چى هست؟»
?گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
?آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.» آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست
دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
#کربلا
✍
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفر به نفر کسانی که میرن کربلا انتخاب شده هستند.
بشنوید و لذت ببرید
#کربلا
•┈┈•••✾•🏴•✾•••┈┈•
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَج🤲🏻
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهٰادَتْفِیسَبیلِکْ🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
هدایت شده از شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفر به نفر کسانی که میرن کربلا انتخاب شده هستند.
بشنوید و لذت ببرید
#کربلا
•┈┈•••✾•🏴•✾•••┈┈•
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَج🤲🏻
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهٰادَتْفِیسَبیلِکْ🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آه من الفراق
خودم ایرانم دلم عراق
نگرفتی از من یه سراغ
یه تعارف بهم نکردی آه
#نماهنگ📺
#شب_جمعه🌙
#مرتضی_باب🎙
#28_روز تا #اربعین🏴
#اربعین
#کربلا
#امام_حسین
#وعده_صادق
#مرگ_برآمریکا
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🇮🇷⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟✌️