✅ داستان بهانه ی حرفهای مهم
_ از مکر خدا پروا کنید. از آنچه به تدریج رخ می دهد بترسید؛ فاصله های تدریجی، لرزش های تدریجی، سستی های تدریجی، "شدن" های تدریجی! از تدریج بیشتر از شوک بهراسید.
📝 اولش خیلی به دل نمینشیند. دوست داری کتاب را رها کنی و بروی. شاید بعدا بخوانی یا اصلا نخوانی و به کتابهای کتابخوانه ات اضافه کنی که مگر کی وقت گیر بیاوری و فرصت کنی که نگاهش بیندازی. اما اگر ادامه دهی، نثرش تو را میگیرد، انگار که ذهنت دلباخته ی الفاظ میشود.
نویسنده داستان را بهانه کرده تا حرف های مگوی دلش را با مخاطب بزند. اصلا خودت میفهمی که داستان بهانه ای بیش نیست تا به عمق جملاتش برسی. گاهی آنقدر عمیق که مجبوری کنار داستان آن را زندگی کنی تا بفهمی چه گفته است.
ایده داستان، ایده ی جالبی بود!
واژه ها به جا بودند.
توانستید #بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/927269071Cdc5cc29912