جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد...
_سعدی
آدما نیاز دارن
به دیده شدن، درک شدن،
نیاز دارن احساساتشونو حس کنی.
میدونی ما آدما گاهی اونی ک باید
ببینم رو نمیبینیم، حسش نمیکنیم،
شاید از رو عمد باشه، شایدم نه.
اما درکل باعث میشه همون آدم روز
به روز بی حس تر شه، سرد میشه.
آدما باید باشن تا نیازِ همدیگه رو
برطرف کنن، اگ این نیاز برطرف نشه،
برای همیشه میره.
اونجاس که میفمیش، نبودنشو حس
میکنی، دقیقا همون حسی که تو
با ندیدنت به اون منتقل کردی
رسید به خودت.
تو این دوره زمونه هرچقدر که دایره ارتباطاتت
کوچیک تر باشه زندگیت آروم تره
آدما موجودات عجیبی هستن
نزدیک شدن بهشون یعنی از دست دادن روحو روان ، از دست دادنِ آرامش و از دست دادنِ یه زندگی بی دغدغه...
چشم انتظار بودن
سخت ترین تجربه ی زندگیه هر عاشقیست.
عاشق، تمام تنهایی اش را با فکر بهمعشوقش
میگذراند. در افکار او امید و آرزوهاییست
که با مدادی سیاه، رنگ آمیزی میشوند.
او چشم انتظار معشوق میماند تا روزیکه
که افکار و آرزوهایش، خفه اش کنند.
فکر نکنی هنوز مثل قدیما دیوونتم که پیشتم
نه
من دیگه اون دیوونهی خل و چل که با دیدنت
خودشو گم میکرد نیستم
اگه هنوز اینجام صرفا به خاطر اینه که نمیتونم برم
کجا برم آخه؟
کجارو دارم برم؟
بابا من خونه زندگیمو گره زده بودم به خونه زندگی تو
حالا خونه زندگیم هیچی
قلبم هنوز گره خورده به قلبت
تو هی داری سعی میکنی این گره رو باز کنی
من هی دارم سعی میکنم این گره رو سفت کنم
اگه هنوز اینجام برای اینه که هنوز دوست دارم
تو چی ؟
میتونی مثل قبل سعی کنی منو دوست داشته باشی؟
یه چیزی که فهمیدم اینه که یه روز تهِ همهی خوبی کردنا میشه یه جمله:
مگه من ازت خواسته بودم؟
همین یه جمله کافیه برای پایان دادن به همه محبتا
، مهربونیا ، دلسوزی ها ، کمک کردنا...
نمیتونم بهت قول بدم که همه مشکلاتتو حل میکنم اما بهت قول میدم قرار نیست تنهایی باهاشون رو به رو بشی .
فروغ فرخزاد یه جا برای معشوقش مینویسه:« اما همین کافی بود، همین که میدانستم؛ تنم درد تنت را دارد! نه میل تنت را..»
یه نقطهای از دوست داشتن هست که فرا تر از میل و جسمته دیگه بند بند وجودت و ذره ذره قلب و روحت بهش احتیاج داره؛ اون دوست داشتن واقعیه.
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه مینالید
دوستش دارم نمیدانی.
_فروغفرخزاد
⊹◦ برای من نامه بنویس ،
شاید این نامهها اندکی از
بار رنج و غم من بکاهد
این بهترین وسیلهای است که ما
میتوانیم به واسطهی آن
رازهای قلبیمان را آشکار سازیم.
_فروغ فرخزاد / نامه به پرویز شاپور