در فرهنگ فارسیِ عمید
[نیاز] ،، یعنی احتیاج
یعنی دلیلی برای خواستن
و انتظار کشیدن.
یعنی میل و خواهش
به وجودِ کسی یا چیزی
و من، پُر از نیازِ با تو بودنم.
نقابِ روی صورتم از وانمود کردن خسته شده
من هروقت میخواستم برم بین آدما نقاب زدم
اون کمکم میکرد
کمک میکرد ظاهرم آشوب درونمو پیش آدما لو نده
راستش خودمم خسته شدم
از خودم نبودن پیش آدما خسته شدم
ولی باز ترجیحم زدن اون نقابه
یه روز یکی بهم گفت تو زندگی وقتی میبازی
که به دیگران نقطه ضعف هاتو نشون بدی
نقطه ضعف من پشت اون نقاب پنهون شده
من حالم خوش نیست
دلیلشم نمیدونم
نمیدونم چرا غمگینم
نمیدونم چرا بی حوصلهام
نمیدونم چرا زود عصبی میشم
فقط میدونم نیاز دارم یکی کنارم بشینه
نه من حرفی بزنم
نه اون
اون بغلم کنه
و من گریه
⋆꙳⊹ باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد
آنقدر که یکی از این شبهای لعنتی
آغوشش را برای من
و یک دنیا خستگیم بگشاید
هیچ نگوید و هیچ نپرسد
فقط مرا در آغوشش بگیرد...
_نزار قبانی
من اون شباییرو که نیاز داشتم یکی باشه که پا به پام غصه بخوره و به این دنیا لعنت بفرستیم، تنها گذروندم، از این به بعدم تنها میگذرونم؛ اگه تا الان نیومدی دیگه نمیخواد بیای.
Erfan Tahmasbi - Khodahafez (320).mp3
8.35M
⊹✧ ͦ•
تو رفتی و دگر ماه و ایینه خداحافظ
بغض تو سینه خداحافظ
گمشد در قلبت عشق بی ثمرم
ولی من اینو فهمیدم که هرچقدر بیشتر عاشق یکی باشی اون زودتر تنهات میزاره و میره .