شایع تو یکی از آهنگش یه نصیحت خیلی خوب میکنه که باید قاب بگیریم بزنیم سَر در زندگیمون، همونجا که میگه: « هرجایی ها رو تحویل نگیر هرجایی نرو شأن داشته باش اهمیت نده از کی حرف میشنوی بی اهمیت به همه شک داشته باش برمیاد همه چی از همه»
دیدین بعضی از ادما به شکل عجیبی تنهاییشونو دوست دارن و نمیخوان هیچ جوره از این تنهایی در بیان؟
اونا فهمیدن که نباید برای احساساتشون بجنگن
یاد گرفتن بین جنگ عقل و قلب باید پشت کدومشون در بیان
یاد گرفتن دنیا خیلی بزرگ تر از اونه که بخوان برای داشتن ی ادم بجنگن خیلی چیز های بزرگ تری از زندگیشون میخوان که باید براشون وقت بزارن
این جور ادما تعریف قشنگ تری از عشق دارن
قشنگ تر عاشق میشن ، واقعی ترن
چون اول خودشون و پیدا کردن
خودشونو ساختن و برای خودشون و تنهاییشون جنگیدن
برای همینه که قدرتمند تر از ادمایین که سریع دل میبازن
و این ادما عشق رو قشنگ تر میکنن
و تنها جایی که حس کنن چیزی ارزش جنگیدن داره
از غار تنهاییشون بیرون میان تا براش بجنگن..
یه فوبیا هست به اسم تلفن هراسی Telphone phobia, ترس یا اکراه و بیمیلی نسبت به جواب دادن یا گرفتن تماسهای تلفنی و ترجیح فرد بر مکالمه های نوشتاری و چت میباشد.
پ. ن:دقیقا خودِ منه.
یهدیالوگی بود تو سریال زخمکاری که میگفت: «اهدافِ مشترک، بیشتر از عشق آدمارو به هم نزدیک میکنه» و ما چقدر دیر میفهمیم بودن با آدمیکه هدفِ زندگیش، نزدیک به طرزِ فکر ما نباشه، اسمش رابطه نیست؛ تیشه به ریشه زدن و خاکسترکردنِ زندگی و رویاهامونه.
قطعاً بهترین توصیفی که از بلاتکلیفی خوندم این نوشته از سیمین دانشور بود که میگفت:
گاهی آدم میماند بین بودن و نبودن،
به رفتن که فکر میکنی اتفاقی میافتد که منصرف میشوی، میخواهی بمانی رفتاری میبینی که انگار باید بروی و این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است :)
یه دوستی دارم، همیشه، تاکید میکنم همیشه موقعی که نیاز به حرف زدن داشته باشم حرفامو میشنوه، موقعی که خوشحالم باهام خوشحالی میکنه، موقعی که ناراحتم باهام همدردی میکنه، طنزمو میگیره، ازم توقع نداره، هروقت احتیاج به تنهایی داشته باشم درکم میکنه و ازم ناراحت نمیشه، خلاصه که ماهه ماه. از همینجا میگم مرسی که هستی.
سلام رفته رو پیغام گیر؟ اشکال نداره امیدوارم بعدا گوش بدی بهش..
میخواستم بگم میشه برگردی؟ میشه بازم بیای زیر تختم و وقتایی که دارم گریه میکنم دستای بزرگتو بیاری بالا اشکامو پاک کنی؟
میشه وقتایی که اتاق تاریکه بیای و بغلم کنی؟
میشه به حرفام گوش بدی دوباره؟
میشه برگردی؟
جات خیلی خالیه درسته یه چند وقت نبودم ولی دلیل نمیشه یادم رفته باشه تورو که.
هیچوقت تورو یادم نمیره تو هیولای منی کسی بودی که منو درک میکردی و بهم گوش میدادی و قضاوت نمیکردی منو.
تو هنوزم هیولای منی)
برگرد
منتظرم.
از اینهمه ضعفم نسبت بهت خسته و کلافه و رنجیدهم. چرا تموم نمیشه این برزخی که واسه خودم ساختم؟ چرا نمیتونم بفهمم اینهمه احساس متناقض، بالاخره عشقه یا نفرت؟
زخمهاى بینظیرى به تن دارم
اما تو مهربانترینشان بودى
عمیقترینشان
عزیزترینشان.
- غادة السمان
من اگر میدانستم
دنیا اینقدر شلوغ است،
نمی آمدم!
صبر میکردم بعدها.
آخر اینهمه راه آمدم
دلم میخواست
تنها تو را ببینم...
دلم میخواست
تو را، تنها ببینم!
- عباس معروفی
مرور کردن پیامها
آن زمان که کسی را
از دست میدهید
یک عادت شیرین و تلخ است!