تا فرصت هست، گره از كار
ديگران باز كنيم. حتی یک
تبسّم و لبخند به روی ديگران
هم نوشته میشود.
+آیتالله فاطمینیا فرمودن!
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
درست وسط اتاقش یک نخ بسته بود؛ طوریکه وقتی
میخواستی از این طرف اتاق بری اون طرف، باید حتماً
خم میشدی! ازش پرسیدم: "چرا بند رختت رو اینجا
بستی؟!" بهجای جواب بهم میوه تعارف کرد! بعدها
فهمیدم که چون هماتاقیش اهل مشروب خوردنه، با
هم توافق کردن که هر طرف اتاق مخصوص یک نفر
باشه! تازه طرف، عکس هنرپیشههای زن و مرد خارجی
رو هم زده بود به دیوار!از اون به بعد هر بار که برای
تمرین درسها میرفتم اتاقش، میدیدم ارتفاع نخ
بیشتر میشه! تا اینکه یک روز دیگه اثری از نخ نبود.
وقتی از عباس دلیلش رو پرسیدم با خوشحالی به اون
طرف اتاق اشاره کرد، سرم رو چرخوندم و دیدم نه
عکسی روی دیواره و نه بطری مشروبی روی میز!
گفت: "دوستمون هم با ما یکی شده"!
-شهیدعباسبابایی🤍
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
به خواب نیز نمیبینمش!
چه جای وصال؟...
- حافظ
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
از امشب ان شا ٕالله هرشب یک فصل از کتاب مثل ابراهیم داستان خاطرات و زندگینامه شهید مدافع حرم حاج علی خاوری🕊🌷 در گروه بارگذاری میشه ...
منکه از خوندنش سیر نمیشم و چندین بار خوندمش و حتما شما هم عاشق این کتاب میشید 😊
پس هرشب با ما همراه باشید
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهيم
زندگي نامه و خاطرات جانباز مدافع حرم حاج علي خاوري
تقديم به پيشگاه مادر سادات، بانوي بي نشان حضرت زهرا
#کتابخوانی
#جانباز_مدافع_حرم
#حاج_علی_خاوری
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🌟مقدمه🌟
زمانی که مشغول جمعآوری خاطرات کتاب مهمان شام (زندگینامه شهید سید میلاد مصطفوی) بودم، به یک اسم برخوردم؛ #علی_خاوری.
شمارهی #علی رو توی گوشی ذخیره کردم تا سراغ او بروم و خاطرات سید میلاد رو از زبان کسی که خودش ذوب در شخصيت سید میلاد بوده بشنوم، اما نمیدانم چرا این توفیق قسمت من نشد. دفعهی بعد وقتی که داشتم خاطرات شهید مدافع حرم مجید صانعی (کتاب ابوطاها) را جمعآوری میکردم، باز هم به همان اسم برخوردم. باید به سراغش میرفتم. مجيد همان شهیدی است که وقتی قرار بود #علی_خاوری برای آوردن مهمات از ساختمان خارج شود، پیش دستی میکند و یک دقیقه زودتر از #علی بیرون میرود و به همین ترتیب، تقدیر شهادت برای مجید رقم میخورد و درست جلوی چشمان علی، با تیری که بر قلبش اصابت میکند به شهادت می رسد. #علی همیشه حسرت این را داشت که تا شهادت در معرکه، فاصلهای نداشت، اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. از #علی_خاوري شنیده بودند که میگفت: چون به مادرم قول دادم سالم برمیگردم، این قول مانع شهادتم در این عملیات شد. #علی گفته بود: بارها در بحبوحهی عملیات در گوشم نجواهایی میشنیدم که میگفت: " وقت رفتن رسیده، میروی؟! و من با وجود آن قول، جوابم منفی بود!
بهمن ماه سال 1399 بود که خبر تلخی مرا در شوک فرو برد! #جانباز_مدافع_حرم_حاج_علی_خاوری بر اثر جراحات جنگي در دفاع از حرم، در بیمارستان بقیهالله (عج) تهران به یاران شهیدش پیوست😔. با شنیدن این خبر، فهمیدم باز هم از همراهی با یک شهید زنده جا ماندم...😭
چند ماهی از عروج این عاشق گمنام گذشت. در فضای مجازی عکس زیبایی از #علی آقا دیدم. بدون درنگ آن را به اشتراک گذاشتم و ساعتی نگذشته بود که پیام تشکر و چند خاطرهی خوب از طرف خانواده #علی آقا برای من ارسال شد. خاطراتی که بسیار جالب بودند. بعد از معرفی خودم به عنوان عضوی از گروه شهید ابراهیم هادی، درخواست کردم تا اطلاعات بیشتری از زندگی #علی آقا برای من بفرستند.
خانواده #علی آقا با این که هیچ آشنایی با من نداشتند، اما از این درخواست استقبال کرده و خاطرات بیشتری از این مجاهد عزیز برای من ارسال کردند. علاقه و ارتباط عجیب #علی آقا با شهید ابراهیم هادی برای من بسیار جالب توجه بود و در ذهن من این جرقه را زد که دیدن آن عکس، انتشارش در فضای مجازی، ارسال خاطرات #علی آقا توسط خانوادهاش و حالا هم پیشنهاد جمعآوری خاطرات و زندگینامه این عاشق بزرگوار، حتماً از تقدیرات و حکمت الهی است و چه چیزی بهتر و جذابتر از معرفی یکی دیگر از خیل عظیم عاشقان شهید ابراهیم هادی.
چند روزی مشغلهی ذهنی و دغدغهام این شده بود که با توجه به اینکه شهادت #علیآقا به طور قانونی در هیچ جا ثبت نشده (چرا که جهت تشکیل پرونده جانبازیاش اقدام نکرده بود)، آیا امکان تهيه كتاب، برای معرفی این جوان عاشق، به نسل امروز را دارم یا نه؟ مشغول رانندگی بودم و رادیوی اتومبیل روشن بود؛ در افکارم غوطهور بودم که یکدفعه صحبتهای راهگشایی از🌷 رهبر معظم انقلاب اسلامی پخش شد. صدای رادیو را زیاد کردم. 👇
«... ما مگر چقدر در این دنیا عمر داریم؟! دنیا میلیاردها سال قبل و بعد از ما عمر دارد، از این میلیاردها سال یک 50 يا 60 سالش نصیب من و شماست. توی این مدت باید از فرصت استفاده کنیم، خودمون رو برای زندگی واقعی که اِنَ الاخِره لَهِی الحَیَوان..(است) آماده کنیم. در این فاصله بعضی ها مجاهدت میکنند. این مجاهدت اونها رو به مقامات عالی میرساند. هر جوانی که با انگیزهای، با یک ایمان مقدس و پاکی حرکت کرد از خانهی خود، از راحتی خود، از آغوش پدر و مادر خود، از هوای خنک در گرمای تابستان، از محیط گرم و نرم در سرمای زمستان، دل کند و رفت در دل اون حوادث خونین، پر اضطراب، پر وحشت، تن خود و جان خود را کف دست گرفت و برد در برابر تکلیف و وظیفه فدا کند، این یک الگو است...». کلام حضرت آقا، حجت را بر من تمام کرد و دیگر جایی برای اما و اگر باقی نماند.
وظیفه اصلی ما، طبق کلام مقتدا و رهبرم، معرفی این الگوها برای جامعه است. همان طورکه امام خامنه ای عزیز فرمودند: هر شهیدی یک نماد است، این نمادها میشوند الگو برای جوانان ما؛ سعی کنید چهرهی شهدا را آن چنان که هست برای جوانهای امروز روشن کنید، و این به آنجا منتهی بشود که جوانها بتوانند در بین این چهرههایی که معرّفی شدهاند و نشان داده شدهاند، برای خودشان الگو انتخاب کنند، به آنها دل ببندند و راه آنها را دنبال کنند...
#کتابخوانی
#جانباز_مدافع_حرم
#حاج_علی_خاوری
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🌟آغاز راه، سفر به رزن 🌟
برای کسب اجازه راهی شهرستان رزن شدم.)1-رزن شهري مذهبي و ترك نشين در 75 كيلومتري شمال همدان است كه انسان هاي بزرگي نظير شهيد دكتر مفتح و آيت الله نوري همداني از آن ديار هستند.( اولین بار که بر سر مزار حاج علی رفتم، طبق رسم همیشگیام، تفالی به مصحف شریف زدم. آیه 24 سوره مبارکه حج آمد: " وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ ..." معنای آیه این چنین بود: "و اهل بهشت به سخنان پاک و دلنشین هدایت میشوند و به راه خداوندی که شایسته ستایش است رهبری می گردند. مومنان در این جهان به سوی سخنان زیبا رهنمون میگردند و به سوی راه خدا سوق داده میشوند. سخنان دلنشین ارمغان بهشتیان است و بهترین کامیابی، عاقبت به خیری است".
همهچیز نوید این را داشت تا من مصمم بر انجام این کار مقدس باشم. علی آقا 16 بهمن 1399 بر اثر بیماری سرطان خون از دنیا رفت؛ اما این پایان قصه نبود، پرونده پزشكي او را پيش چندین متخصص بردم و جویای نحوهی بیماری علیآقا شدم. بنابر اظهارات اغلب آنها و در نهایت، بیان یکی از پزشكان فوق تخصص، علت سرطان ایشان برخورد و استنشاق مواد خاص شیمیایی و رادیو اکتیو در سوريه بوده.
اما علیآقا هم مثل خیلی از شهدا، الگویش شهید ابراهیم هادی بود و به همين دليل دنبال گمنامی بود. شايد براي همين بود كه هیچوقت قدمی برای اثبات جانبازی و تشکیل پرونده اقدام نكرد. علي كتابهاي شهدا را از سلام بر ابراهيم در جواني شروع كرده بود و تقريبا تمام آثار گروه شهيد هادي را به دقت مطالعه كرده بود و تلاش مي كرد، آنچه را كه مي خواند در زندگي خود پياده كند. او درست مثل شهدا شده بود. مثل ابراهيم.
پدر علیآقا میگفت: "روزهای آخر که حال نامساعدی داشت، شال تبرکی حرم حضرت زینب(س) را روی دوشش انداخته بود. با اندوه نگاهش میکردم. تاب نیاوردم، بالاخره با بغض گفتم: علی جان لااقل پیگیر پروندهی جانبازیات میشدی، برای ارتقای درجه و امورات دیگر به دردت میخورد! علی اشارهای به شال روی دوشش کرد و گفت: درجهی من رو خانم حضرت زینب و بی بی حضرت رقیه (سلاماللهعلیهم اجمعین) دادهاند. مگه من برای این کار رفتم؟ اون کسی که باید بدونه، میدونه، ما نوکریمون رو برای اربابمون انجام دادیم. این پاسخ زیبای علی، قانعم کرد که ما مامور به انجام تکلیف بودهایم و بس. همانجا هم وصیت کرد که آن شال را با خودش دفن کنیم و پس از عروجش ما هم به وصیتش عمل کردیم".
عجیبتر این بود که درست همزمان با شروع ایام فاطمیه، علی آقا در بیمارستان بستری شد و چهل روز بعد در شام میلاد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) پرکشید. علی میخواست کارهایش برای خدا خالص باشد، و راز ماندگاریاش هم چیزی جز این نیست. همهی دوستان و آشنایان علی، او را شهید خطاب میکردند چون به فرمودهی حاج قاسم عزیز، تنها کسانی شهید میشوند که شهید زیسته باشند. شهید آوینی نیز سخن زیبایی در اینباره دارند: "شهادت را نه در جنگ، بلکه در مبارزه میدهند" و علی مرد مبارزه در میدانهای سخت نظامی، روشنگری، جهادی، فرهنگی و سیاسی بود و دوستانش لقب مرد میدان برای او برگزیده بودند.
برای نوشتن خاطرات علیآقا، سراغ خیلی ها رفتم و آنچه به دست آمد، فقط اندکی است از حیات مبارک او. ما در این کتاب، دنبال خلق اثر ادبی نبوده و نیستم، فقط میخواستم علی خاوری را از زاویه دید و نگاه دیگران روایت کنم و به همین دلیل، سعی براختصار داشتم. اگر میخواستم اختیار قلم را به قلب و دلم بدهم، احتمالاً خیلیها آن را باور نمیکردند و به همین سبب با همهی ارادتی که به علیآقا دارم، بسیاری از تعاریف و توصیفات اطرافیان و دوستان را به ناچار قلم گرفتم. در سبک زندگی او دغدغهی هدایت جوانان، عشق شدید به شهدا و شهادت، ذوب در اهل بیت و ولایت، احترام خاص به والدین، اهل گریه بودن، معصومیت و شوق به رفتن و رسیدن فراوان به چشم میخورد.
این کتاب را، اگر اجری بر آن مترتب است با همه بیلیاقتیام تقدیم میکنم به مادر سادات، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چرا که تمام زندگی علیآقا در ارادتش به مادر سادات گره خورده بود. اتفاق عجیب دیگر این بود که پس از گذشت بیش از یک سال کار بر روی کتاب، درست روز میلاد حضرت زهرا (س) این کار به اتمام رسید تا باز هم نشانهای از مادر سادات در زندگی این جوان عاشق برای من عیان شود. به امید گوشهی چشمی از حضرتش و تمامی عاشقان پاکباختهی عزیزش... در پایان از همکاری بی شائبه خانواده و تمامی راویان عزیز کمال تقدیر را دارم.
#کتابخوانی
#جانباز_مدافع_حرم
#حاج_علی_خاوری
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari