eitaa logo
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
294 دنبال‌کننده
406 عکس
170 ویدیو
5 فایل
هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمی‌ذاره😍 بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه🕊 کانال مثل ابراهیم جانباز مدافع حرم شهیدحاج علی خاوری🕊 ارتباط با ادمین @anbare
مشاهده در ایتا
دانلود
‹روی اتوبوس های کاروان راهیان نور نوشته بود به نیابت شهید سید حسن نصرالله، شهید سید ابراهیم رئیسی، اتوبوس دیگری را نام شهید قاسم سلیمانی مزین کرده بود و آن یکی را شهید سیدهاشم صفی‌الدین. نام ها یکی پس از دیگری؛ شهید یحیی سنوار و شهید عباس نیلفروشان... حقیقتا وقتی نام ها را می‌خواندم باورم نبود، هنوز هم نیست. چه نام هایی‌... چه خون‌هایی... چه خون‌هایی...› https://eitaa.com/haj_ali_khavari
‹ فَنَجِّنِي مِنْهَا لِوَاذاً بِكَ‌ › پس مرا كه به تو پناه برده‌ام، نجات ده.. || صحیفه سجادیه ، دعای ۴۷ https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🌷امشبم را با نام تو متبرک میکنم 🌷 میهمان امشب 👇👇 شهيد والا مقام 🌷حسین صحرایی🌷 🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷 https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
سال 1393 قرار بود چند شهید گمنام جهت تدفین در شهرستان رزن مهمان شهر ما باشند. علی خیلی زحمت کشید، رفت قم و از آن‌جا کلی پارچه‌ی مشکی خرید، کلی عکس شهدا چاپ کرد، تمام مسجد را پر کرد از تصاویر شهدا و پذیرائی مفصلی را هم آماده کرد. چند هفته شب و روز نداشت و حتی برای تهیه گل برای تابوت‌های شهدا تا تهران رفت و گل طبیعی را از تهران تهیه کرد. گل‌ها یک روز در حیاط خانه بود، گل‌ها را در سایه‌ی دیوار چیده بودیم و مدام آب می پاشیدیم تا برای روز مراسم پژمرده نشوند؛ با این کارش همه‌ی ما را در مراسم شهدا دخیل کرده بود. با این‌که خیلی زحمت داشت اما خیلی ‌بخش بود. همه‌ی خانواده و رفقا درگیر مراسم شهید بودند و حتی پدرمان هم خیلی از لحاظ مالی کمک کرد تا مشکل مالی نداشته باشند. بعدها یک روایت عجیبی از یکی از راویان دفاع مقدس شنیدم که تمام خستگی را از تن همه‌ی ما به در بُرد: "یکی از شهدا در خواب به هم‌رزمش گفته بود: "شب‌های جمعه محضر ارباب‌مون حضرت سیدالشهداء می‌رسیم و یکی از این شب‌ها یکی از شهدای عملیات کربلای یک خدمت آقا عرض کرد که مولا جان! عدهای جوان برای پاس‌داشت مقام ما مراسم برگزار میکنند، یادواره میگیرند، به پدر و مادر ما سر می‌زنند و از آن‌ها دلجویی میکنند؛ اجر آن‌ها چه‌طور محاسبه می‌شود؟ آقا با روی گشاده فرمودند نگران نباشید! من سفارش همه‌ی دوستداران و خادمین شهدا را به علی اکبرم (ع) کرده‌ام که دستگیرشان باشد". این روایت خیلی به من چسبید، علی واسطه‌ی فیضی شده بود که ما هم سفارش شده‌ی حضرت ارباب (ع) باشیم و با جان و دل برای شهدا مخصوصاً شهدای گمنام کار کنیم. خیلی مراسم باصفایی شده بود و جمعیت زیادی آمده بودند. علی کلا با پای برهنه پشت سر پیکر شهدا میرفت؛ من همه‌اش چشمم به علی بود، حال قشنگی داشت، دائم اشک میریخت و زیر لب زمرمه داشت. داخل مسجد که آمدند، علی از جمعیت جدا شد و رفت بالای سکو روبه‌روی جمعیت ایستاد؛ من فقط علی را نگاه میکردم. صدای گریه‌ی علی بلند شده بود و با این‌که فضای مراسم تاریک بود اما علی را کامل میدیدم که چه‌طور داشت گریه می‌کرد. فردای آن شب دو تا از شهدای گمنام را بردند شهر دمق و علی یکی از آن شهدا را با دست‌های خودش داخل قبر گذاشت. علی خیلی با حرارت میگفت: "آبجی، روزی که شهدای دمق رو ‌می خواستن دفن کنن جمعیت خیلی زیاد بود، تو دلم گفتم کاش می‌شد من این شهید رو بذارم تو قبر، چند لحظه بعد آقایی که مسئول بود از کنار قبر سرش رو بلند کرد و از بین اون همه جمعیت به من اشاره کرد که جلوتر برم؛ با خوشحالی رفتم کنار قبر مطهر شهید و پیکر شهید رو با همین دست‌هام داخل قبر گذاشتم". بغض کرده بود، میگفت: "کفن شهید رو باز کردم، مقداری از موی سر شهید هنوز روی سرش باقی مونده بود". خیلی خوشحال بود که توانسته بود آن شهید را خودش دفن کند. بعدها فیلم لحظه‌ی تدفین آن شهید عزیز توسط علی در تلویزیون هم پخش شد. مدتی بعد از تدفین شهدا، برای مزار شهدای شهر دمق یک یادمان خیلی خوبی نصب شد اما شهدای شهر قُروه بعد از مدت‌ها هنور یادِمان درست و درمانی نداشتند. علی خیلی ناراحت بود، این موضوع را رسانهای کرد تا حرکتی انجام شود. یادم می‌آید فیلم و عکسش را حتی برای اخبار 20:30 هم فرستاد. به مسئول کمیته‌ی مفقودین همدان هم زنگ زد و موضوع را پیگیری کرد. الحمدلله این پیگیری‌ها خیلی زود نتیجه داد و یادمان بسیار زیبایی برای این شهدا درست شد. بعد از سال‌ها، یکی از آن شهدا بنام شهید ابراهیم پیکار شناسائی شد و مادر شهید پیکار برای زیارت از شهرستان بوشهر به قروه آمد. من رفتم پیش مادر شهید و قصه‌ی این شهدا و ارادت علی را برایش تعریف کردم؛ به نیابت از علی، به پای مادر شهید بوسه زدم چون اگر علی بود قطعا این کار را انجام می‌داد. عکسهای علی را نشانش دادم که چقدر این‌جا را زیارت میکرد. عکس دامادی علی را هم نشان مادر شهید دادم، ایشان خیلی برای علی گریه کرد و خیلی به ما ابراز محبت و ارادت داشت و یک انگشتر خیلی قدیمی که در دستش بود را به‌عنوان هدیه به من داد. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمام شد!.mp3
3.5M
📻 پادکست | تمام شد! 🎙 روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از جنگ ۳۳ روزه در لبنان و عنایت ویژه‌ی بانوی اوّلِ عالَم به رزمندگان حزب‌الله… 💠 کانال مثل ابراهیم https://eitaa.com/haj_ali_khavari