eitaa logo
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
298 دنبال‌کننده
446 عکس
198 ویدیو
5 فایل
هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمی‌ذاره😍 بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه🕊 کانال مثل ابراهیم جانباز مدافع حرم شهیدحاج علی خاوری🕊 ارتباط با ادمین @anbare
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلدرهای مدرسه را دریابید ... یکی از دوستان بچه‌ی شر و شوری بودم؛ از آن‌هایی که ادعای لاتی دارند و کلی دور و بر خودشان را شلوغ کرده‌اند. مدام دنبال دعوا بودم. آن روز کلاس عربی داشتیم، تکالیفم را انجام نداده بودم و معلم هم حسابی از دستم پکر بود. یکی از بچه‌ها شیطنت کرد، اعصاب درست و درمانی هم نداشتم. دو سه تا مشت و لگد به او زدم، از دماغش خون آمد. مدیر آمد و ما دو نفر را برد و حسابی بازخواست کرد. من هم اعتراف نکردم که کار من بوده، هیچ‌کدام از بچههای کلاس هم از سر ترس یا رفاقت با من نیامدند علیه من شهادت بدهند که من این کار را کرده‌ام. خوشحال بودم که این دفعه هم با پررویی تمام از زیر بار محاکمه فرار خواهم کرد. همه چیز داشت خوب پیش میرفت که یک‌دفعه سروکله‌ی علی خاوری پیدا شد و گفت: "آقای مدیر من ديدم که کار ایشان بوده و با مشت زده دماغ هم کلاسی‌مون رو شکسته". شهادت نابه‌جای علی حسابی کار دستم داد و خیلی از دستش عصابی شدم. بدون هیچ حرفی محکوم شدم. چند روز بعد، علی با يك هدیه آمد سراغم، خیلی از دست او پَکر بودم. سلام داد و به‌زور جواب سلامش را دادم. هدیه را طرف من گرفت و گفت: "داداش من شرمنده‌ام اما واقعاً نمی‌تونم ظلم رو تحمل کنم. کارِت اشتباه بود و بچه‌ها از ترس حق رو به تو داده بودن و حق آن بی‌چاره پایمال شده بود. این برای من قابل‌تحمل نبود. می‌دونستم انواع حرف و حدیث‌ها رو باید تحمل کنم اما برای من مهم نبود، دفاع از مظلوم رو وظیفه‌ی خودم می‌دونستم". با حرف‌های منطقی علی مقداری دلخوری‌ام بر طرف شد و بعد از تعطیل شدن مدرسه به‌زور من را برد ساندویچی؛ آن روز ناهار را مهمان علی‌آقا شدم و از خجالت حسابی سرم پایین بود. در آن چند روز چه فکرهای غلطی در خصوص علی کرده بودم و منتظر بودم تا سرفرصت حسابی تلافی کنم. با جرئت می‌گویم که در کل رزن، هیچ‌کس را به‌اندازه‌ی ایشان قبول ندارم. مدرسه محیط خوبی نداشت، خیلی از بچه‌ها عکس دوست نامحرم خودشان را به هم نشان می‌دادند اما در این محیط، علی پاک مانده بود و تا جایی که می‌توانست دست من و امثال من را هم می‌گرفت. *** با یکی از قلدرهای مدرسه که فرد هتاک و بی‌ادبی بود جرّ و بحثم شد. علی اهل نماز و بسیج بود، دائم علی را مسخره می‌کرد و علی هم چیزی نمیگفت. اما دوباره پاپیچ علی شده بود و حتی ناغافل آمد زد صورت علی را زخمی کرد و از دماغش خون آمد. علی باز هم با خنده جوابش را داد و نمی‌خواست بی‌خود دعوا بشود. ما آن‌ها را جدا کردیم اما این بار، او توهین کرد و به علی فحش داد! این‌جا علی دیگر خیلی ناراحت شد و چند نفری هم نتوانستیم جلودارش بشویم؛ رفت و کتک حسابی به آن فرد زد. بعد از دعوا به او گفتم: "چرا یک‌دفعه از کوره در رفتی؟". گفت: "تا زمانی که توهین نکرده بود کاری نداشتم، من اصلاً اهل دعوا نیستم اما این آدم بی‌تربیت رو باید یک مقدار ادبش میکردم". https://eitaa.com/haj_ali_khavari
تجلیل از مادران شهدا شهرک ولیعصر
یه روایت خیلی شیرینی هست که از زبان سلمان وارد شده و گفته روزی محضر امیرالمومنین‌علی-علیه‌السلام- بودم که حضرت دستم رو گرفتند و به اعجاز آوردن بین صفا و مروه. حضرت اونجا یه پرنده ای بمن نشون دادند که بچه‌ای داشت، اون پرنده تا چشمش به حضرت می‌افته میگه؛ «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» حضرت پرسیدن: اینجا با گرما و گرسنگی و تشنگی چه میکنی؟ پرنده جواب حقی میده و میگه؛ «بحق ولایت تو هر بار گرسنه و تشنه میشوم، این گرسنگی را با لعن اعداء تو برطرف میکنم.» و من غبطه شدم ازین پرنده که اشرف مخلوقات نیست ولی بلده چکار کنه. ادامه روایت اینجوری اومده که: حضرت لبخندی میزنن نگاه به سلمان میکنن و میفرمایند؛ «خوشا بسعادت دوستداران من...» یا امیرالمومنین ما رو هم به درجه‌ای برسون گرسنگی باطنیمون رو در پناه ولایتت، با برائت از دشمنانتون که جزو لاینفک ایمان هست برطرف کنیم. ما رو دوستدار آنکه امام زمان -ارواحنافداه- بهش غضب کرده قرار نده هیچوقت. «الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَآخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَىٰ ذٰلِكَ.» ‏ https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشاءالله به این رئیس جمهور درتاریخ ایران نمونه است دوستان که هیچی دشمن راهم گیج کرده مرحبا. انهائی که به ایشون رای دادندواقعاچه کسانی بودندمرحبا😐😏 https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*** من اهل همه جور خلاف هستم اما علی را خیلی دوست داشتم چون فرد صادقی بود، حرف و عملش یکی بود، دلش صاف بود، روراست بود و اصلاً هم مغرور نبود. کل کلاس ما افراد شر و شوری بودند و دائم دعوا و فحش و فحش‌کاری بود؛ علی در این فضا واقعاً الگو بود و همه‌ی بچه‌ها احترامش را داشتند. با خنده امربه‌معروف می‌کرد و با اغلب بچه‌ها رفیق بود، حرفش هم پیش همه خریدار داشت. نوجوان و خام بودم، متأسفانه با نامحرم ارتباط داشتم. عکسش را توی جاکلیدی‌ام جاسازی کرده بودم. مدرسه‌ی دخترانه معمولاً مقداری از مدرسه‌ی ما زودتر تعطیل می‌شد تا تداخل نداشته باشیم اما ما هم راهکار خودمان را داشتیم و هر روز به یک بهانه‌ای زودتر از مدرسه بیرون می‌زدیم! مدتی بعد، یکی از معلم‌ها این موضوع را فهمید و حسابی پاپیچ شد. یکی از بچه‌ها هم گزارش داده بود که عکس داخل جاکلیدی‌ام جاسازی کردم. معلم من را پای تخته برد. جاکلیدی را توی دستم مشت کردم و معلم هر چقدر زور زد نتوانست مچ دستم را باز کند. از بچه‌ها کمک خواست با چشم‌غره بهشان فهماندم که کمک کردن به معلم در این قضیه چقدر برایشان گران تمام خواهد شد. علی گوشه‌ی کلاس پَکر نشسته بود؛ بالاخره معلم کوتاه آمد و با چهار تا بدوبی‌راه من را روی نیمکت نشاند. زنگ مدرسه که به صدا در آمد دست کسی را روی شانه‌ام حس کردم، به سمتش برگشتم، علی خاوری بود. معلوم بود که ناراحت است. سر حرف را باز کرد و تا به خانه برسم از اثرات منفی این روابط برای من حرف زد و این‌که چرا من باید عکس یک نامحرم که ناموس مردم هست همیشه همراهم باشد! اگر کسی با من تند حرف بزند من اصلا قبول نمی‌کنم اما با نرمی و لطافت که بگویند قبول می‌کنم، علی این مدلی بود. خیلی منطقی بود، گفت: "مگر دوستش نداری؟". گفتم: "چرا عاشقش هستم". گفت: "پس چرا نمی‌ری خواستگاری؟ هر چیزی قواعد خودش رو داره، تازه الان شما تو سنی نیستید که بتونید ازدواج کنید! اگر فردا نتونستید با هم ازدواج کنید و این رابطه به ازدواج ختم نشد - که معمولاً عاقبت این دوستی‌ها به ازدواج ختم نمی‌شه - آن وقت آبروی یک دختر تو شهر لطمه می‌خوره و در آینده مشکلات اساسی براش پیش می‌آد". علی همه‌ی این‌ها را با روی خوش می‌گفت و از باب رفاقت و خیرخواهی عنوان می‌کرد. حرف‌های جدی و مردانه‌ی علی خیلی به دلم نشست، با این‌که خیلی سخت بود اما اولین قدم را برداشتم و همان شب عکس را کنار گذاشتم. الان که فکر میکنم متأسفانه با گسترش فضای مجازی و ارتباط گسترده بین دختران و پسران چه آسیب‌هایی به قشر مظلوم و بی‌پناه جوان وارد می‌شود! همه‌جور رفیق را تجربه کردم،‌ولی علی درجه یک بود، سالار بود! من بی‌خود از یک نفر تعریف نمی‌کنم، وقتی علی پر کشید عکسش را در فضای مجازی پخش کردم. رفقای لوتی‌ام همه افسوس می‌خوردند چون علی برای همه معلم اخلاق و نمونه بود. به قول خودمان یکی از اراذل معروف شهر آمد پیشم، چشم‌هایش خیس از اشک بود، مدام از خوبی‌های علی می‌گفت و افسوس می‌خورد. این آدم برای هیچ‌چیزی اشک نمی‌ریخت اما در فراق علی خیلی می‌سوخت. یکی از بچه‌های کلاس بدون هیچ دلیلی با علی مشکل داشت، همیشه از علی بدگویی می‌کرد. هرجا می‌نشست به قول خودمان زیرآب علی را می‌زد. حرف‌وحدیث این بنده خدا به علی هم رسیده بود و هرچه بچه‌ها به علی می‌گفتند که فلانی پشت سر شما بدگویی کرده علی فقط می‌خندید. مدتی همین‌طور گذشت تا یک روز در جلسه‌ی امتحان علی کنار این بنده خدا افتاد، علی هم با آن شخص شوخی کرد تا آن فضا بشکند؛ همین‌طور کم‌کم با او ارتباط گرفت و کدورت‌ها از بین رفت. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شب نزدیکه پیشاپیش تبریک میگم🌺 ولی... بیاید این عادتِ غلطِ عکس گرفتن و استوری کردن یا گذاشتن تو کانال و... رو بذاریم کنار خیلیها شرایط مالی خوبی ندارن حسرتِ کسی رو به زندگیتون نکشید چیزی که مهم تر از خوراکی و تزئینات و این چیزاست ، عشق و صمیمیتِ بینتونه که با عکس نشون داده نمیشه... راهی که بلاگرا میرن رو ما نریم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا