eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
#مریخی_ها @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
. . مریخی ها! . اهالی مریخ، نمیخونن چون میگن گرونه! ( یه وعده فست فودشون) ولی واسه جدیدترین ورژن سامسونگ صف میکشن! کتاب هم اگه بگیرن واسه ست کردن با رنگ کتابهای دیگه ی کتابخونه شونه! . مریخی ها در توجیه پایین شیر میگن که گرونه! ولی چهار برابر میانگین کهکشان نوشابه مصرف میکنن!☺ . مریخی ها ظواهرن! یخچال هاشون باید حتما ساید بای ساید باشه! ولی توش فقط چهار تا دونه تخم مرغ و قرص و شربت تاریخ مصرف گذشته پیدا میشه چون دیگه پولی براشون نمیمونه!😑 . بوفه و محتویاتش، مایکروویو، قهوه ساز شونصد کاره، و دهها قلم دیگه از ضروریات هر ازدواجی در مریخه!😂 . مریخی ها به همدیگه میکنن، میکنن ، زیر آب همو میزنن فقط با این توجیه که بقیه هم همینطورن! . مریخی ها عاشق شونه خالی کردن از هان... اونا معتقدن مسئولاشون از کره ماه اومدن و تا اونا درست نشن درست نمیشه! وقتی یکی از مریخی ها هم مسئول میشه میگه تا درست نشن هیچی درست نمیشه!😏 . ترین مریخی ها همیشه طلبکارترینن! ترین هاشون ترین!😂 . مریخی های با از هم پاشیده، برای سایر مریخی ها فیلم خانوادگی میسازن!😁 . مریخی ها از متنفرن ولی اگه پیش بیاد اسم پارتی بازی خودشونو میذارن گرفتن ! . مریخی ها وقتی سوار ماشینن از شکنی پیاده ها گلایه میکنن و وقتی پیاده ن سواره ها و رانندگی شونو فحش میدن! . سرانه مفید مریخی ها یه ساعت در روزه! سرانه شون تو کهکشان راه شیری از همه کمتره! ولی دارن باهوش ترین کهکشانن و به حقشون نرسیدن! . مریخی ها به دزدهاشون میگن زرنگ و با عرضه! صب تا شب هاشونو فحش میدن! . مریخی های خوب یا مسخره میشن یا مورد سواستفاده سایر مریخی ها قرار میگیرن! . یه مریخی اگه پارتی بازی نکنه طرد میشه! اگه کار مفیدش از بقیه بیشتر باشه مورد اعتراض همکاراش قرار میگیره! اگه سواستفاده و قانون شکنی بقیه رو گزارش کنه، به جای قانون شکن اونه که مورد قرار میگیره! . . پ.ن؛ قصه ما دروغ بود!😂 . @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
قصه ى آمدن امام مهدى عج ❤️❤️ اين متن واقعا حال ادم راعوض میکند فقط بخوان و نشر بده..📝 امروز، عجب روزی ب❕همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم😴. پدر 👱خواب بود، مادر👩 در آشپزخانه مشغول پخت‌و‌پز🍵 و من👧 و برادر کوچکم👦 سر کنترل تلویزیون📺 جر‌ّ و ‌بحث می‌کردیم‼️ که ناگهان⚡️ آن صدای عجیب🎵 و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن🎶. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده⚠️، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.✔️ صدایت آشنا و پر‌رنج بود؛😇 پدرم بی درنگ از خواب پرید😳، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من👧 و برادرم👦 کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم😢، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی😯 باز و چشمانی متعجب😳، آسمان را ور‌انداز می کردند. و تو خود را معرفی کردی:😍 « ای اهل عالم‼️ من بقیه‌الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»‼️ باورمان نمی‌شد.‌ آن‌جا بود که گل از گل‌مان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه» 😍 بعد با طنین محمدی‌ات ما را خواستی:🍃 «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاری‌مان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم.»🌷💐 وصف نشدنی‌ست. در پوست خود نمی گنجیدیم😍. پدرم همان پایین تخت به سجده 💛شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های‌های گریه می کرد😭 و من و برادرم به خیابان دویدیم🏃🏃♀ خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!🙆 مردم مثل مورچه هایی که خانه‌هاشان اسیر سیلاب شده بیرون می‌ریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گره روسری‌اش را میان کوچه محکم می‌کرد، عده ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش به‌خاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی💟 آن کودکی که به عشق تو کفش‌های پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد‼️ مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می گفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش می‌کرد 🍰و دم گل‌فروشی سر خیابان💐، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس❗️ ماشین‌ها بوق‌زنان🎺 و بانوان کِـل‌کشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور می‌خواندند:👏🗣 «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد» خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ 📺فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد،😍 شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات می‌فرستاد،❤️ دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله‌شان دیده وخیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک😭 می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند. در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می‌شد، دل شیعیانت مثل سیر‌و‌سرکه می جوشید اما کسی فکر نمی‌کرد به این زودی‌ها ببـیندت.😭 راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَل ظهور مهدی(عج)، مَثَل برپایی قیامت است.😢 مهدی(عج) نمی آيدمگرناگهاني." قسم می خورم این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمت مانده ایم." کاش زودتر بیایی عزیز زهرا(س)🌹🌹🌹 اللهم عجل الولیک الفرج 😔😔😔😔😔 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
محمد ثلاث راننده قاتل، اتوبوس حوادث خیابان پاسداران که باعث شهادت 3 تن از ماموران ناجا در اسفند ماه سال 96 شده بود. صبح امروز به واصل شد.. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
بهتر بره به جهنم دیوونه ی سیبیلو ☹️👊
🍃🍀 #پروفایل #پسرونه👨✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍀🍃 👩✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد ❣
💌 🔰 حسین محمد علیپور مهریــه‌ام یک جلـــد بود و سه تا !!😳 خیلے ســاده بود، یک ماه بعد هم کردیم. دو سه روز رفتیم مشھـــد پابوس علیه السلام... بار اولے که رفتیم ،حسین نگاهی به من کرد و گفت: "خانـــوم، یه دعایی بکنم شما بگی☺️." خندیدم!😂 - تا چه دعایی باشه؟ - حالا تو کارت نباشه.😉 - خب هر چی شما بگید.😊 دست‌هایش را گرفت سمت ! رو به گنبــد طلاےامام رضا علیه السلام! "" به روایت شھید💚 🌹(حفظه_الله): اگر کسی برای خود اهمیــت قائل است،یا دخترے برای خود قائل است، راهش این نیست که بگوید باید ما را زیاد کنید........ هر چقدر هم کمتــر باشد، جنبه‌ی این ❤️ـد بیشتر است.😊 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#پسران‌علوے 🌺 خــــــدایا هیچ شباهتےبا یوسف ندارمـ نہ رسولمـ💚 نہ زیبایمـ نہ براےڪسےعزیزمـ فقط در چاه افتادمـ😞 معجزه💫 ڪن نجاتم ده... #استغفرالله‌ذالجلال‌والاڪرام‌ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
══✙❦❆﷽❆❦✙══ ⚜من یڪ چـــادری پوشم:😎 ✅اهل مدم ↩امابجا و به وقتش... ✅اهل آراستگیم ↩️ اماپیش محرمش... ✅اهل بگو وبخندم ↩️ امابادرنظرگرفتن محدودیتش... 😇 میکنم ٬ ⬅️این چادرمشکی ضمانت امنیت من است.➡️ 🚺خواهرم معنی آزادی رو درست متوجه نشدی 🔰 ✔آزادی یعنی ↻ مطمئن باشی ⛔️ اسیرنگاه ناپاکان نیستی…════✙❆♡❆✙ ════ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃🌺اگر وقت و حساسیتی که برای فضای مجازی قرار میدهیم برای ارتباط با خداوند هم داشته باشیم نتیجه آن چیزی جز آرامش و شادی برای ما نخواهد بود @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۵۱ ـ به حرمت اهل بیت قسم ... با دست های خودم نفست رو توی همین کلاس می برم ... به حرمت فاطمه زهرا قسم رهات نمی کنم ... از خشم می لرزیدم و این جملات رو توی قلبم تکرار می کردم ... اون شب ... بعد از نماز وتر رفتم سجده ... ـ خدایا ... اگر کل هدف از خلقت من ... این باشه که حق این نامرد رو بزارم کف دستش ... به خودت قسم که دفاع از سرورم برای من افتخاره ... خدایا تو می دونی من در برابر این مرد ضعیفم ... نه تواناییش رو دارم ... نه قدرت کلامش رو ... من می خوام برای دفاع از شریف ترین بندگانت بایستم ... در حالی که می ترسم که ضعف و ناتوانیم ... به قیمت شکست حریم اهل بیت تموم بشه ... ترجیح میدم همین الان و در جا بمیرم ولی مایه سرافکندگی اهل بیت پیامبر نشم ... و سه روز ... پشت سر هم روزه گرفتم ... حسبنا الله ... نعم الوکیل ... نعم المولی و نعم النصیر ... و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم ... نیم ساعت به زمان همیشگی ... بین خواب و بیداری ... این جملات توی گوشم پیچید ... بلند شدم و نشستم ... قلبم آرام بود ... و این ... آغاز نبرد ما بود ... با اینکه شاگرد اول بودم ... اما با همه قوا روی شیمی تمرکز کردم ... تمام وقتی رو که از مدرسه برمی گشتم ... حتی توی راه رفت و آمد ... کتاب رو جلوتر می خوندم .. با مقوای نازک ... کارت های کوچیک درست کردم ... و توی رفت و آمد، اونها رو می خوندم ... هر مبحثی رو که می دیدم ... توی کتاب های دیگه هم در موردش مطالعه می کردم ... تا حدی که اطلاعاتم در مورد شیمی فراتر از حد کتاب درسی بود ... کل جدول مندلیف رو هم با تمام عناصرش ... ردیف و گروهش ... عدد اتمی و جرمی و ... حفظ کردم ... توی خواب هم اگه ازم می پرسیدی عنصر * ... می تونستم توی 30 ثانیه کل اطلاعاتش رو تکرار کنم ... هر سوالی که می داد ... در کمترین زمان ممکن اولین دستی که در حلش بلند می شد ... مال من بود ... علی الخصوص استوکیومتری های چند خطیش رو ... من مخ ریاضی بودم ... به حدی که همه می گفتن تجربی رفتنم اشتباه بود ... ذهنی ... تمام اون اعداد اعشاری رو در هم ضرب و تقسیم می کردم ... بعد از نوشتن سوال ... هنوز گچ رو زمین نگذاشته بود ... من، جواب آخرش رو می گفتم... و صدای تشویق بچه ها بلند می شد ... کم کم داشت عصبی می شد ... رسما بچه ها برای درس شیمی دور من جمع می شدند ... هر چی اون بیشتر سخت می گرفت تا من رو بشکنه ... من به خودم بیشتر سخت می گرفتم ... و گرایش بچه ها هم بیشتر می شد... بارها از در کلاس که وارد می شد ... من پای تخته ایستاده بودم ... و داشتم برای بچه ها ... درس جلسات قبل رو تکرار می کردم ... تمرین حل می کردم و جواب سوال ها رو می دادم ... توی اتاق پرورشی بودم ... که فرامرز با مغز اومد توی در .. - مهران یه چیزی بگم باورت نمیشه ... همین الان سه نفر به نمایندگی از بچه های پایه دوم، دفتر بودن ... خواستن کلاس فوق برنامه و رفع اشکال شون با تو باشه ... گفتن وقتی فضلی درس میده ما بهتر یاد می گیریم ... تازه اونم جلوی چشم خود دبیر شیمی ... قیافه اش دیدنی بود ... داشت چشم هاش از حدقه در می اومد ... خبر به بچه های پایه اول که رسید ... صدای درخواست اونها هم بلند شد ... درگیریش با من علنی شده بود ... فقط بچه ها فکر می کردن رقابت شیمیه ... بعضی ها هم می گفتن ... - تدریس تو بهتره ... داره از حسادت بهت می ترکه ... کار به آوردن سوال های المپیاد کشیده بود ... سوال ها رو که می نوشت ... اکثرا همون اول ... قلم ها رو می گذاشتن زمین ... اما اون روز ... با همه روزها فرق داشت ... ـ این سوال سال * المپیاد کشور * ... با پوزخند خاصی بهم نگاه کرد ... - جزء سخت ترین سوال ها بوده ... میگن عده کمی تونستن حلش کنن ... نگاه های بچه ها چرخید سمت من ... و نگاه من، بدون اینکه پلک بزنم ... به تخته گره خورده بود ... - خدایا ... این یکی دیگه خیلی سخته ... به دادم برس ... ـ آقا چرا یه سوالی رو میارید که خودتون هم نمی تونید حل کنید؟ ... گند می زنید به روحیه ما ... و بچه ها باهاش هم صدا شدن ... هر کدوم در تایید حرف قبلی یه چیزی می گفت ... و من همچنان به تخته زل زده بودم ... فرامرز از پشت زد روی شونه ام و صداش رو بلند کرد... - بیخیال شو مهران ... عمرا اگه این سوالش مال سن ما باشه ... المپیاد دانشجوها یا بالاتر بوده ... بین سر و صدای بچه ها ... یهو یه نکته توی سرم جرقه زد... - آقا اصلا غیر از اورانیوم ... عناصر پرتوزا در طبیعت به طور آزاد یافت نمیشن ... عناصر این گروه اصلا وجود خارجی ندارن و فقط به صورت آزمایشگاهی تولید میشن ... مطمئنید عنصرهایی که توی گزینه هاست درسته؟ ♻️ادامه دارد... ✅ @Shahadat_dahe_haftad
📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۵۲ ـ میگم احتمالا طراح سوال ... موقع طرح این ... مست بوده عقلش رفته بوده تعطیلات ... آقا یه زبون به برگه اش می زدید ... می دید مزه شراب میده یا نه؟ ... جملاتی که با حرف اشکان ... شرترین بچه کلاس کامل شد ... - شایدم اونی که پای تخته نوشته ... دیشب زیادی خورده بوده ... و همه زدن زیر خنده ... برای اولین بار ... سر کلاس ... با حرف هایی که خودش می زد ... و جملاتی که دیگران رو مسخره می کرد ... مسخره اش کردن ... جذبه و هیبتش شکست ... کسی که بچه ها حتی در نبودش بهش احترام می گذاشتن ... از اینکه خلق و خوی مسخره کردن بین بچه ها شایع شده بود ... و قبح شراب خوردن ریخته بود ... ناراحت بودم ... اما این اولین قدم در شکست اون بود ... به زحمت، خودش رو کنترل کرد ... - نه من که طبیعی بودم ... ولی راست می گید ... شاید طراحش خورده بوده ... و اشکان ول کن نبود ... ـ احتمالا اولش حسابی خورده ... پشت سرش هم حسابی ... خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه ... به شکر خوردن می اندازنش ... ـ آره احتمالا تو هم اونجا بودی ... داشتی کنار طرف، شکر می خوردی ... تا یه چی میشه اونجا این طوری ... اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاضیه استان بیرون گذاشتی؟ ... کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می شد ... دو بار با خودکار زد روی میز ... - بسه دیگه ... ساکت ... تا مودبانه ازتون می خوام ... حواستون جمع باشه ... و بعد رو کرد به من و خندید ... - تو هم مخی هستی ها ... اشتباهی ایران به دنیا اومدی... باید * به دنیا می اومدی ... محکم زل زدم توی چشماش ... ـ شما رو نمی دونم ... ولی من از نسل اون ایرانی هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد ... و همه دنیا گفتن فقط بزرگ ترین مهندس های امریکایی می تونن اون فاجعه رو مهار کنن ... یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه ... یه موی کارگر بی سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه ... برده روحش آزاده، جسمش در بند ... اما ما مثل احمق ها ... درگیر بردگی فکری شدیم ... برده فکری ... دیر یا زود خودش ... با دست خودش ... به دست و پای خودش غل و زنجیر می بنده ... کلاس یه لحظه کپ کرد ... اون مهران آرام و مودب ... که حرمت بداخلاق ترین دبیرها رو حفظ می کرد ... جلوی اون ایستاده بود ... سکوت کلاس شکست ... صدای سوت و تشویق بچه ها بلند شد ... و ورق برگشت ... از اون به بعد هر بار که حرفی می زد ... چشم بچه ها برمی گشت روی من ... تایید می کنم یا رد می کنم یا سکوت می کنم ... و سکوت به معنای این بود که رد شد ... اما دلیلی نمی بینم حرفی بزنم ... جای ما با هم ... عوض شده بود ... و من هم صادقانه ... اگر نقدی که می کرد، صحیح بود ... می پذیرفتم ... و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود ... با صراحت می گفتم ... ـ باید در موردش تحقیق کنم ... توی راهرو بهم رسیدیم ... با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم ... صدام کرد ... ـ از همون روز اول ازت خوشم نیومد ... ولی فکر نمی کردم از یه بچه اینطوری بخورم ... فکر می کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی ... خندیدم ... - که بعدش ... بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس... لو بره و همه بهش پشت کنن؟ ... خنده اش کور شد . ـ خیلی دست کم گرفته بودمت . مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ... ـ می دونی؟ ... زمان انقلاب و جنگ ... امثال تو رو می کشتن ... دستش رو مثل تفنگ ... آورد کنار سرم ... ـ بنگ ... یه گلوله می زدن وسط مخش ... هنوزم هستن ... فقط یهو سر به نیست میشن ... میشن جوان ناکام ... و زد تخت سینه ام ... ـ جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می کنه ... یا یه زورگیر چاقو چاقوشون می کنه ... حادثه فقط بعضی وقت هاست که خبر نمی کنه ... ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ... ♻️ادامه دارد... ✅ @Shahadat_dahe_haftad
الإمامُ الصّادق علیه السلام:فَضلُ الوَقتِ الأوَّلِ علی الآخِرِکَفَضلِ الآخِرَةِ علی الدُّنیا. امام صادق علیه السلام:فضیلت اول وقت نماز برآخر وقت همچون فضیلت آخرت بردنیاست. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 از شهدا آموختم:✌ نمازشب را پهلوانی را...💪 اخلاص را...😌 گمنامی را...🌺 امر به معروف را...😊 فداکاری را...😍 توسل را...🙏 سادگی را..🌷 جوانمردی و خوشرویی را...☺ خسته نشدن و تواضع را...😇 دوری از گناه را...👌 نماز اول وقت را...👏 از شهدا عشق و ایمان را آموختم... بااین همه نمیدانم چرا، موقع عمل که میرسد، وامانده ام !!! بجای شرمندگی و تنبلی باید بلند شوم و کاری کنم...🌷🌷 در اردوگاه سربازان مهدی (عج) بی حوصلگی و نا امیدی راه ندارد... خدایا همانند شهدا مارا بخواه...🌺🌺 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
📛به مجلس گناه دعوت شدی خیلی قاطعانه نـ☝️ـه بگو و نرو❗️ بخاطر رضایت خلق خدا رو ناراضے نکن❗️ 🌷دل مردم دست خداست خودش گفته ازت دفاع میکنه👌 ⇦ ان الله یدافع عن الذین آمنوا @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
⚘❁﷽❁⚘ شاید آرزوۍ همه باشد اما یقیناً جز کسی بدان نخواهد رسید . . کاش بجاۍ زبان با عملم، طلب می کردم شبتون زینبی✋ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃🌺 اول صبح بادوچشم پرآب السلام علیک یا ارباب دل من مانده ازحرم محروم السلام علیک یا مظلوم #عالیه_رجبی #صبحــتون_حسینــــــے 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
بازگشت پیکرشهید مدافع حرم#سید_فاضل موسوی بعداز ۵ماه به وطن عزیزمان بازمیگرددودر روز چهارشنبه در اهواز به استقبال می رویم. #باز شهرم بوی عشق میگیر.... بوی دلدادگی... بوی غیرت جوانمردانگی... خوش اومدی دلاور.... @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌹اگر محجبه‌ها از سر شوق، حجاب داشته باشند و شوق آنها به حجاب دیده شود؛ #حجاب افزوده می‌شود. #علیرضا_پناهیان @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔷🔹🔹🔷 *یک معادله ریاضی زیبا*= شاید تا به حال این سوال براتون زیاد پیش آمده كه جمعه روز زوجه یا فرده؟جواب حقیقی این پرسش این است:جمعه نه فرده نه زوجه! بلكه تركیب فرد و زوجه یعنی روز "فر جه" *اللهم عجل لولیک الفرج* 💢تعداد جمعه های یک سال 2⃣5⃣ تاست تعداد روزهای یک سال5⃣6⃣3⃣ روز عجیب اینجاست ‼‼ 💢بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه 365-52 = = = = =3⃣1⃣3⃣ یاللعجب‼‼ چه زیبا پیامی دارد یعنی ای شیعه و ای منتظر ظـ🌹ــهور روزهای کاری هفته باید کاری کنی که جزء این 3⃣1⃣3⃣ نفر باشی آنگاه روز جمعه منتظر ظـ🌹ــهور باشی‼‼ 🌷🌷🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ویژه 🌹 دو پدر شهید در یک قاب 🌹 پدر شهید #حسین_معز_غلامی 🍃 پدر شهید #محسن_حججی 🍃 🌸 حرم مطهر رضوی 🌸 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣