#سیره_شهدا 🌸✨
نزدیک ظهر بود ، از شناسایی بر می گشتیم ، از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم ، آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهایمان خیلی درد می کرد ،
حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن ، صبر کردم تا نمازش تمام شد ،
گفتم ، زمین این طرف چمن است ، بیا این جا نماز بخوان !
گفت ،
اون جا زمین کسیه ، شاید راضی نباشه.....
#شهیدحسن_باقری
📕 یادگاران ، ج4 ، ص22
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#سیره_شهدا 🌺🍃
اوج گرمای اهواز بود ! ،
بلند شد ، دریچه ی کولر اتاقش را بست !!
گفتم ، چی شد ؟!!!
گفت ، به یاد بسیجی هایی که زیر آفتاب سوزان می جنگند .....
#شهیدحسن_باقری
📕 ستارگان خاکی ، ج22ص101
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣