❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
🔴فــــرار از گــنــاه
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی
دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص41
#شهید_ابراهیم_هادی
#درس_اخلاق
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
تابستان سال ۱۳۶۱ بود. یک شب با هم به هیئت رفتیم. بعد هم در کنار بچههای بسیج حضور داشتیم. آخر شب هم برای چند نفر از جوانان محل شروع به صحبت کرد. خیلی غیرمستقیم آنها را نصیحت نمود.
ساعت حدود دو نیمه شب بود. من هم مثل ابراهیم خسته بودم. از صبح مشغول بودیم. گفتم: من میخواهم بروم خانه و بخوابم. شما چه میکنی؟
ابراهیم گفت: «منزل نمیروم، میترسم خوابم برود و نماز صبح من قضا شود. شما میخواهی برو.»
بعد نگاهی به اطراف کرد. یک کارتن خالی یخچال سر کوچه روی زمین افتاده بود. ابراهیم آن کارتن بزرگ را برداشت و رفت سمت مسجد محمدی. ورودی این مسجد یک فضای تقریباً دو متری بود. ابراهیم کارتن را در ورودی مسجد روی زمین انداخت و همانجا دراز کشید. بعد گفت: «دو ساعت دیگه اذان صبح است. مردمی که برای نماز جماعت به مسجد میآیند، مجبور هستند برای عبور، من را بیدار کنند».
بعد با خوشحالی گفت: «اینطوری هم نمازم قضا نمیشه، هم #نماز صبح رو به جماعت میخوانم.» ابراهیم به راحتی همانجا خوابید.
#شهید_ابراهیم_هادی
#درس_اخلاق
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت +دهه هفتاد❣
✨﷽✨
#آشنـــــایے_با_ابراهیـــــم
🔴《 برخورد با دزد 》
🍃نشسته بودیم داخل اتاق، مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد، شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود!
🍃بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در، یکی از بچههای محل لگدی به موتور زد، دزد با موتور نقش بر زمین شد!
🍃تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد، چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب، درد میکشید که ابراهیم رسید موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو!
🍃رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ...
🍃دزد گریه میکرد، بعد به حرف آمد: همه اینها را میدانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمدهام، مجبور شدم.
🍃ابراهیم فکری کرد، رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش.
🍃مال حرام زندگی را به آتش می کشد، پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
راوی 👈 عباس هادی
══💖══════ ✾ ✾ ✾
💖 روزی که به دنیا آمدی
هرگز نمیدانستی زمانــی میرسد که
آرامشبخش روح و روان ما میشوی 💖
🌷 #شهیـد_ابراهیـــــم_هـــــادی🌷
🎊🎉سالروز میلادت مبارک🎉🎊
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌺🌺🌺
🔴《 نارنجک 》
🍃قبل از عملیات مطلعالفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شد.
🍃من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادی از بچهها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.
🍃اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق یک نارجک به داخل پرت شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همینطور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباتمه زدم!
🍃برای لحظاتی نفس در سینهام حبس شد! بقیه هم مانند من، هر یک به گوشهای خزیدند.
🍃لحظات به سختی میگذشت، اما صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم.
🍃صحنه ای که میدیدم باورکردنی نبود! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم.
صحنه ای که دیدم باورکردنی نبود! آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم و با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام ...!
🍃بقیه هم یکیک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه میکردند.
🍃صحنه بسیار عجیبی بود، در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود!
🍃در همین حین مسول آموزش وارد اتاق شد با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمندهام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتاق!
🍃ابراهیم از روی نارنجک بلند شد، در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود، چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچهها نیفتاده بود؛ گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.
🍃بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بین بچهها میچرخید.
راوی 👈 علی مقدم
#شهید_ابراهیم_هادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
🔷🔹🔹
#ڪلام_شهـــید
#شهید_ابراهیـــــم_هادی
ابراهیم همیشه قبل از مسابقات
دو رڪعت نمـــاز میخواند ازش
پرسیدم چه نمازی میخــوانــی؟
گفت: دو رڪعت نماز میخوانم و
از خدا میخواهم یوقت تو مسـابقه حــال ڪسی رو نگیرم.
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
🔻کمیل کمیل هادی!📞
هادی جان به گوشی برادر؟
هادی جان مدت هاست بی تاب کمیل ت شده ام!هادی جان دیگر کسی از شما و کمیل تان نمیگوید!
🔻هادی جان، #خط ها عوض شده!📞
هادی جان، پل های رسیدن به خدا، کانال های ارتباطی شما با خدا را به سخره گرفتند!
.هادی جان،کج راه ها را مسیر تو میدانند!
هادی جان، برادر دیگر از اسمت هم نمی شود گفت!📞
🔻اینجا بعضی دختران مراقب #چادر شان نیستند!!
هادی جان به گوشی؟؟📞
.هادی جان...
اینجا بعضی پسران مان بر عکس مرامت عمل میکند،چشمان شان!
🔻هادی جان یادشان رفته راه ت را...
هدفت را...
چرا رفتنت را...
هادی جان دیگر چیزی به #سقوط شهر نمانده...
همه جا را احاطه کرده اند...
تقوا یمان رو به اتمام است...📞
🔻.هادی جان، در این حملات #شیمیایی نفس کم آورده ایم...📞
سراسر وجودمان را فرا گرفته و دارد نابودمان میکند...
هادی جان صدامو داری برادر؟؟
🔻هادی هادی کمیل!📞
کمیل جان...📞
از طرف من به جوانان بگو:
چشم #شهیدان و تبلور خون شان به شما دوخته است...
"شهید ابراهیم هادی
🔻کمیل جان فرصتی ندارم ولی این را هم بگو به همه ی اهالی کوچهی #عشق:📞
میخواهید خدا عاشق شما شود!
قلم میزنید برای خدا باشد...
گام بر میدارید برای خدا باشد...
سخن میگویید برای خدا باشد..
هر چیز و همه چیز برای رضای خدا باشد...📞
#شهید_ابراهیم_هادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#شھـــــدای_حسینی
🌴ابراهیم در هر سه وعده روی بلندی می ایستاد و اذان می گفت، همیشه با پخش نوای ملکوتی اذان ابراهیم گلوله باران دشمن شدت می گرفت نمی دانم از چه چیزی وحشت داشتند
🌴یادم هست یک روز، در کنار اصغر وصالی و ابراهیم و چند نفر از نیروها نشسته بودیم شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم اذان می گویی؟! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن!
🌴این سۇال در ذهن بسیاری از افراد بود اما شاید جرئت نمی کردند بیان کنند همه منتظر جواب شدند، ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت و تمام افراد جواب خودشان را گرفتند ابراهیم گفت: مگه توی کربلا امام حسین (ع) محاصره نشده بود ؛ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند؟ بعد مکثی کرد و گفت: "ما برای همین اذان ونماز با دشمن میجنگیم."
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
🔰شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار حاج قاسم سلیمانی 🌹
🍂نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به #کربلا رسیدم، به نیابت از #ابراهیم زیارت و دعا📿 کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در #بینالحرمین جمعیت زیادی👥 نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
🍂من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که #ابراهیم، با همان چهره ملکوتی🌟 روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما #خجالت کشیدم.
🍂از آقایی که چای☕️ پخش میکرد پرسیدم: ایشون #ابراهیم_هادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکند⁉️ به آرامی گفت: ایشان #مشاور حاج قاسم سلیمانی است...
🍂و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر #تکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین👌 تلفات آزاد کردند. آن هم با #توسل به مادر سادات حضرت زهرا (س)♥️
📚کتاب سلام بر ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
🔰پیش بینی #شهید_ابراهیم_هادی از حضور ایرانیان در #پیاده_روی_اربعین🖤🍃
رزمندگان با نگاهی حسرت آلود به مناطق اشغالی نگاه می کردند، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثی ها باید به راحتی اونجا تردد کنند و ما...
یعنی میشه یه روزی برسه که مردم ما هم از روی این جاده ها به خانه ها و شهرهای خودشان برند.
ابراهیم که این حرف ها را شنید، گفت:
این حرفا چیه که میزنی، یه روزی می رسه که مردم از همین جاده ها دسته دسته می رن #کربلا
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔸هر زمان #ابراهيم در جمع رفقا در هيئت🏴 حاضر مي شد شور عجيبي بر پا مي كرد. در سينه زني و مداحي🎤 براي #اهل_بيت سنگ تمام مي گذاشت. اما عادات خاصي👌 در هيئت داشت.
🔹توي مداحي داد نمي زد🔇 صداي بلندگو را هم اجازه نمي داد زياد كنند. وقتي هنوز #هيئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت #داخل محل هيئت مي چرخاند تا همسايه ها اذيت نشوند❌
🔸اجازه نمي داد رفقاي #جوان، كه شور و حال بيشتري دارند💗 تا دير وقت در هيئت عمومي عزاداري را ادامه دهند. مراقب بود #مردم به خاطر مجلس عزاي اهل بيت اذيت نشوند. به اين مسائل توجه خاص داشت✅
🔹همچنين زماني كه هنوز چراغ روشن نشده بود💡 هيئت را ترك مي كرد. علت اين كار او را بعد ها فهميدم وقتي كه شاهد بودم دوستان هيئتي، بعد از هيئت مشغول شوخي و #خنده و ...مي شدند و به تعبيري بيشتر اندوخته ي معنوي خود را از دست مي دهند😔
📚سلام بر ابراهيم ٢/ ص ٢٢٩
#شهيد_ابراهيم_هادی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
رِفیق ...
برایِ #شهید شدن ، هُنَر لازم است...
هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس..
هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...اگه
هُنَرِ تَهذیب...
تا هُنَرمَند نشی، #شهید نِمیشی!!
| #شهید_ابراهیم_هآدی |
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#حرف_قشنگ🍃🌸
همیشه میگفت:
زیباترین #شهادت را مےخواهم!
یڪ بار پرسیدم:
شهادت خودش زیباست؛
زیباترین شهادت چگونه است؟!
.
در جواب گفت:
زیباترین شهادت این است ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند :)
.
#شهید_ابراهیم_هادے
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌱🌸
#رِفیق ...
برایِ #شهید شدن، هُنَر لازم است...
هُنَرِ رد شدن از #سیم_خاردارِ_نَفس..
هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...
هُنَرِ تَهذیب...
تا هُنَرمَند نشی، #شهید نِمیشی!!
#شهید_ابراهیم_هآدی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#زیباترین_شهادت
ابراهیم مےگفت:
اگه جایے بمانی ڪہ
دست احدے بهت نرسہ
کسے تو رو نشناسہ
خودت باشے و آقا
مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره،
این خوشگلترین شهـادتہ...
#شهید_ابراهیم_هادی
ابراهیمِدلَم♥️
وقتاییکهدارمتوآتیشگناهدستوپا میزنم...🔥🥀
تو ابراهیمِ خلیلُ الرحمانِ من میشی!
میایوگلستونمیکنیهمهجارو
میایومنونجاتمیدی!🙃🌿
#شهید_ابراهیم_هادی
@shahadat_dahe_haftad
❣شهادت + دهه هفتاد❣
#شهید_ابراهیم_هادی
⭕️ابراهیم میگفت: بهتره که شبها #زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و #سرحال بخونیم.
کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم #اول_وقت بخونه.
#شهید_ابراهیم_هادی😇
#رفیق_شهیدم_ابراهیم
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
@shahadat_dahe_haftad
❣شهادت + دهه هفتاد❣