eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتادی آیت الکرسی #قسمت_37 کوه زیاد می رفتیم من و احمد و برادرهای دوقلو
کانون فرهنگی بخشی از کارهای کانون امام حسین علیه السلام دست ما بود احمد خیلی بحث هیئت و عزاداری را پیگیر بود مداحی هم میکرد خیلی روی صدایش کار نکرده بود ولی به اندازه ای بلد بود که بخواهد سینه زنی بخواند. یک ماشین اسباب بازی شارژ ی خریده بودیم بچه های محل را سوار می کردیم و بابت هر دور بازی پانصد تومان می گرفتیم پول هایی که از این راه جمع می کردیم خرج کارهای کانون می شد. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
صالح کلافه بود و بی تاب... مثل گذشته که به محل کار می رفت ، رأس ساعت بیدار می شد⏰ و توی تخت می نشست . آرام و قرار نداشت.😟 تحمل این وضعیت برایش خیلی سخت بود . مدام می گفت ” الان فلانی محل کارو گذاشته روی سرش ...الان سرویش میاد سر خیابون ...و...” از خاطراتش می گفت. از همکارانش و من مدام گوش شنوایی بودم برای دلتنگی هایش. 😕 به درخواست پایگاه محله ، مسئول بسیج برادران شده بود و تا حدودی سرگرم امورات آنجا بود اما هنوز روحش خلأ داشت . دلش برای محل کارش تنگ شده بود و مدام بی قرار بود و سردرگم .😞 نمی دانست وقتش را چگونه پر کند . صالح همیشه فعال بود و عادت داشت به فعالیت های مختلف . هیچگاه وقتش را به بطالت نمی گذراند و همیشه کاری برای انجام دادن داشت . محل کار هم همیشه روی فعالیتش حساب باز می کردند و مسئولیت کارهای بیشتری را به او می دادند . حالا...بااین وضعیت ..‌.دچار سردرگمی سختی شده بود و نمی دانست وقتش را چگونه پر کند .🙁 دلم برایش می سوخت و ازاین وضعیت و بی قراری اش دلتنگ و ناراحت بودم . نمی دانستم چکاری می توانم برایش انجام دهم .😣 صالح به زمان احتیاج داشت که بتواند خودش را میان موقعیت جدیدش پیدا کند . به تازگی پشت رُل می نشست 🚙و رانندگی را با یک دستش تمرین می کرد ‌. بهتر و مسلط تر از قبل شده بود . برای اینکه کاری برای انجام دادن داشته باشد به مرکز تاکسی تلفنی دوستش رفته بود . از رضایت ظاهری اش راضی بودم اما می دیدم که روحیه اش را باخته است و صالح من ، غمی نهفته توی دلش داشت . 🙁 به تازگی یکی از دوستان صالح هم به خاستگاری سلما آمده بود و در پیشنهادش اصرار داشت . از همین حالا دلتنگ بودم برای سلما و جای خالی اش...پدرجون می خندید ☺️و می گفت : _ هنوز که شوهرش ندادیم . درضمن دختری که شوهر کنه با یه نفر دیگه برمیگرده...یه نگاه به خودت بندازی منظورمو میفهمی باباجان ، دیوار بین خونه ی خودمونو بابات رو برداریم سنگین تریم...😄 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤️ به مطهره زنگ📱 زدم گفتم بیا بریم مکان کانون ببینیم مطهره و منو سید -أه مجتبی اینجا چقدر کثیفه😖 سید:خانم ببخشید دیگه ۳-۴ساله تمیز نشده🙂 -أه خونه کیه؟ سید:خونه مامان بزرگم بعداز فوتش دست نزدیم همینجوری مونده🙃 خانم رادفر بچه ها کی میان🤔 مطهره:سه روز دیگه سید:رقیه جان فعلا باید خودمون شروع کنیم تمیزکاری تا بچه ها بیان مطهره:آقای حسینی منم میام کمک سید:ممنونم😊 ما سه نفری شروع کردیم به تمیز کاری الحمدالله تا بچه ها بیان آشغالها جمع شد مونده بود رنگ آمیزی که قرارشد مطهره و دوستاشم بیان رنگ آمیزی😇 آقایون هم سقف هارو رنگ کنن🙂 بالاخره کار کانون تموم شد🙃 اتاقها با تور و مقوا و کاغذرنگی و فوم تزئین شد تبلیغات در سطح استان انجام شد چون کار کودک بود تصمیم گرفتیم اسم کانون بذاریم کانون مذهبی-فرهنگی حضرت رقیه☺️ بالاخره امروز بعد از پنج ماه بچه ها ثبت نام شدند قرار شد حسنا و محدثه بچه هارو ثبت نام کنن😌 منو سید بریم معراج الشهدا مصاحبه با همرزم شهید رضا حسن پور سر راه برگشت هم مداد رنگی و کاغذ A4 ، آبرنگ و ..... بخریم🙂 اسم همرزم شهید حسن پور رضا محسنی از بزرگان سپاه پاسداران بود با ورود سردار محسنی دوربین 📷و ضبط صوت 🎞آماده شد سردار محسنی :قبل از شروع مصاحبه بگم سردار حسن پور به سردار خیبر معروفه و اولین کسی بود که وارد منطقه خیبر شد😊 بسم الله الرحمن الرحیم فقط حرفارو از زبان خود شهید حسن پور میگم انگار خودشون حرف میزنن سید:چه عالــی🙃... .... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣