eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
#دوربین_فیلمبرداری_خداوند #روشن_است العبد الصالح... ملایکه، صدای ما را ضبط می کنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نیت گفتار ما که به داعی الهی صادر شده است، یا نفسانی و شیطانی، عکسبرداری می کنند. #ایت_الله_بهجت #عکسبرداری @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
✨﷽‌✨ 🍃پرسش: آیا اموات هم دلتنگ می‌شوند؟ اموات به اذن خداوند به دیدار نزدیکان خود می‌آیند و از احوال آنان جویا می‌گردند. 🔹اصل وجود انسان همان روح است و احساسات انسانی از جمله عشق، دلتنگی و غیره همه حالات روحی است که توسط بعد مادی انسان به منصه ظهور می‌رسد و بعد از مرگ، جسم انسان از بین می‌رود و روح باقی می‌اند، پس بدیهی است که احساساتی از جمله «دلتنگی» نیز باقی خواهند ماند. 🔸پس از مرگ و جدایی روح از شدیدترین متعلقش که همان بدن است، شناخت‌ها و علایق و ارتباطات هم چنان باقی می‌ماند، البته با این تفاوت که پس از مرگ، اراده و اختیار از آدمی سلب می‌گردد؛ مردگان، صدای ما را (باذن الله) می‌شنوند، حتی حرف نیز می‌زنند، منتهی چون آنها دیگر ابزار مادی زبان را ندارند و ما نیز تا در دنیا هستیم، از راه اعضای بدن صداها را می‌شنویم و درک می‌کنیم، حرف یا پاسخ آنها را نمی‌شنویم. چنان چه در اخبار وارده و احادیث تصریح شده که شخص رسول الله (ص)، با مردگان حرف می‌زدند. در روایات نیز به تداوم این ارتباطات، به ویژه با خانواده که علایق بیشتری با آنها ایجاد شده، بیانات صریحی وجود دارد: امام صادق(ع) می‌فرماید: «اذا کانَ یومَ الجُمعةِ و یوما العِیدَینِ امَرَ اللهُ رضوان خازن الجنان ان ینادی فی ارواح المؤمنین و هم عرصات الجنان: انّ اللهَ قَد اذنَ لَکم الجُمعةَ بالزیارةِ الی اهالیکُم و احبائکم مِن اهلِ الدُنیا»؛ روز جمعه و عید فطر و قربان که می‌شود، خداوند به رضوان نگهبان و مأمور بهشت دستور می‌دهد که در میدان بهشت برزخی به ارواح مؤمنان اعلام نماید که خداوند به شما اجازه داد که جمعه را به زیارت خانواده و دوستان که در دنیا هستند برود. بعد خداوند به رضوان دستور می‌دهد برای هر فردی شتری از شترهای بهشتی آماده کنند در حالی که این شتر از زبرجد سبز پوشیده شده و نیز به پارچه‌های بهشتی تزئین شده، بعد خداوند دستور می‌دهد اهل آسمان‌ها از آنها استقبال کنند. در چنین فضایی فرشتگان هر آسمانی از آنها استقبال می‌کنند، بعد از آن ارواح از آسمان با استقبال پایین می‌آیند در وادی السلام پشت کوفه فرود می‌آیند. 🔹از دلایل دیدن و یا مخفی ماندن برخی از احوال این است که برای مؤمن پس از مرگ عذابی وجود ندارد و حزن و اندوه خودش نوعی عذاب است، لذا اخباری که موجب اندوه وی گردد، بر او پوشیده می‌ماند. مضافاً بر این که این روایت دلالت دارد که اراده و اختیار دنیوی از او سلب شده است که نمی‌تواند همه‌ی واقعیات را دیده و درک نماید. 🔸هم چنین از امام صادق (ع) نقل شده که: «هیچ مؤمن و کافری نیست که در هنگام ظهر نزد خانواده‌ی خویش حاضر نگردد. وقتی مؤمن خانواده‌اش را در حال انجام اعمال صالح می‌بیند، خداوند را حمد گوید و وقتی کافر خانواده‌ی خویش را در حال انجام اعمال صالح ببیند، بر آنان غبطه می‌خورد.» 🔹در روایت دیگری بیان شده که: «اسحاق بن عمّار سؤال کرد: آیا شخصی که از دنیا رفته با خانواده‌ی خویش دیدار می‌نماید یا خیر؟ امام فرمودند: آری. پرسید: هر چند گاه؟ فرمود: بنا به منزلتی که نزد خدا دارد. هر هفته، هر ماه یا هر سال...» 🔸در برخی روایات وارد شده که ارواح به دیدن بازماندگان می‌آیند (به ویژه والدین به دیدار فرزندان و بالعکس) و به آنان التماس می‌کنند که چیزی برای ما بفرستید، ولو به کمی یک جرعه آب یا یک پاره استخوان. پس، ارتباط ارواح با متعلقین تا وقتی در دنیا باقی هستند، برقرار خواهد ماند. منتهی چنان چه بیان شد، به کمیّت، کیفیت و چگونگی معین شده از سوی خداوند متعال. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از همان اول صبح با هر چیزی که تصورش را بکنی زهرابانو را دیدم که روی سرم می ایستاد و مرا بیدار می کرد نان بربری....کارد پنیر خوری...کفگیر ملاقه...حتی با دسته ی جارو برقی اما من دوست نداشتم از تختم جدا شوم. اواخر شهریور بود و هوا حسابی خنک شدهذبود.بخصوص اوایل صبح که از سرما پتو را دور خودم می پیچیدم.حس لذتبخشی بود.بالاخره با هزار ترفند و توپ تشر زهرا بانو دل کندم و بلند شدم. هنوز درست و حسابی دست و رویم را خشک نکرده بودم که دستمال گردگیری توی دستم جا گرفت. همیشه اینطور بود.کافی بود مهمان به منزل ما بیایید کل خانه را پوست می کند بسکه گردگیری می کرد و جارو و بشور بساب. حالا که بحث خاستگار بود و همین امر بیشتر او را حساس می کرد.بهتر بود برای آرامش خودم هم که شده بی چون و چرا امرش را اطاعت کنم.نزدیک ناهار بود و من هنوز صبحانه هم نخورده بودم .البته زهرا بانو مجال نمیداد. بابا از بیرون ناهار آورده بود که گرما و بوی غذا فضای خانه را دم کرده و داغ نکند. به هزار بدبختی و التماس ناهار خوردیم و بقیه ی کارها ماند برای بعد از ناهار .ساعت از 21 گذشته بود که زنگ را فشردند.چادر رنگی را روی سرم مرتب کردم و منتظر ایستادم.بلوز و دامن بنفش رنگی که خیلی هم به چهره ساده ام می آمد.به اصرار زهرا بانو کمی کرم زده بودم و رژ لب کمرنگ را از همان لحظه آنقدر خورده بودم که اثری از آن نمانده بود.صالح با شرم همیشگی به همراه پدرش و سلما وارد شد ودسته گل را به آشپزخانه بردم و توی گلدانی که از قبل آماده کرده بودم گذاشتم. کت و شلوار سورمه ای و پیراهن آبی کمرنگ ،چهره و قیافه ای متفاوت از بقیه ی ایام به او داده بود.ریشش آنکادر شده بود و بوی عطر ملایمی فضا را گرفته بود.با صدای زهرا بانو سینی چای را در دست گرفتم و رفتم.حتی لحظه ی برداشتن چای سرش را بلند نکرد. حرصم گرفته بود خواستم دوباره به آشپزخانه بروم که به دستور زهرا بانو توی مبل فرو رفتم و چادرم را محکم به خودم پیچیدم. _بشین دخترم... سلما هم جدی بود.سعی می کرد با من رو در رو نشود چون قطعا خنده مان می گرفت.مقدمات گفتگو سپری شد و پدر در مورد شغل صالح پرسید.صالح با دستمال عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت : _والا ما که توی سپاه خدمت می کنیم و خودتون بهتر شرایط رو می دونید پدرم گفت: _ماموریتتون زیاده؟البته برون مرزی.... _بستگی داره.فقط اینو بگم که هر جا لازم باشه بی شک میرم حتما.چی بهتر از دفاع؟! پدرم لبخندی زد و سکوت کرد اما زهرابانو درست مثل دیشب پکر شد.آقای صبوری گفت: _دخترم...مهدیه جان...نظر شما چیه؟ صورتم گل انداخت.نمی توانستم چیزی بگویم آن هم جلوی این جمع؟!! _والا چی بگم؟؟!! سلما به فریادم رسید و گفت: _آقاجون اجازه بدید این مسئله رو بین خودشون حل کنند.اگه پدر و مادر مهدیه اجازه میدن که برن حرفاشونو بزنن. پدرم اجازه را صادر کرد و مئ و صالح به اتاق من رفتیم و به خواست او درب را نیمه باز گذاشتم. *واقعا که....خودم باز می گذاشتم احتیاجی به تفکر جنابتون نبود* @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#بابا_آمد خلوت پدر و پسری پس از سه سال انتظار در معـراج شهدا #شهیدعلیرضابریری #آقا_محمدامین @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتاد تسلیت #قسمت_96 من و مادر شوهرم از شهادت احمد خبر نداشتیم تا وقت
گمنام از همان بچگی اکر کاری انجام می داد سعی می کرد طوری باشد که خیلی به چشم نیاید دوست نداشت اگر کار خوبی انجام میدهد همه ببینند و تعریف تمجید کنند وقتی رفت سوریه باز همین طور رفتار می کرد هر وقت بر می گشت طوری رفتار می کرد که به ذهن هیچ کس خطور نمی کرد که این بنده خدا رزمنده است یعنی اگر ما اهل فامیل به دیگران نگفته که احمد رفته سوریه تا خود شهادتش هم کسی از این ماجرا خبردار نمی شد چون احمد هیچ حرفی از سوریه نمیزد راوی: برادر شهید محمدحسین مکیان @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#بسم_رب_جهاد ای شهیـد ؛ عطر توست در هوا می آیی یا رفتـه ای !؟ . . . #شهید_جهاد_مغنیه #صبحتون_شهدایی😊 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#سلام_امام_زمانم 💚 روز وشب فکر وخیالم شده آن یارکجاست آن ذخیره، گوهرعالم اسرار کجاست آن سفرکرده چرا از سفرش باز نگشت و آن که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🚫❌🚫❌🚫❌🚫❌🚫 ❌ 💠 شما دوست من❗️ که پیج هاے 🔞 برهنگے و دنبال میکنے؟! و هے فرت و فرت Like میزنے ✔ لایڪ یعنے ایول ادامه بده❗️ ⚠️حواست باشه تو گناهش شریکے❌ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پنجشنبه_های_سامرایی سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن؛ تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران ... #السلام‌علیک‌یا‌حسن‌بن‌علی‌عسکری @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃 🌹 🔹به عبدالله بگو نماز صبحش قضا نشه... 🔸بعد از شهادت محمود بود یک روز به علت کار در زمین روستا ، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود 🔸بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس از رفقای مشترک من و که در عملیات جعفر‌طیار در خان‌طومان با ما بود، با من تماس گرفت 🔸بعد از احوال پرسی گفت:حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم! از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید. گفت:دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!» 🔸با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است... ‌ 📚 "مجموعه خاطرات شهید " به روایت صالحی جانشین وقت لشکر۲۵کربلا @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
👈 شما را باید زیاد نشر داد تا فراموش نشوید ... مخصوصا ... روزهایی ڪه با تڪہ نانی خشڪ🍪 ... ساعتها در خط مقدم جبهہ می جنگیدید ... و الا در گمنامی یاد شما ... عده ای پیدا می شوند ڪه طلب سهم می ڪنند از سفره شما ... 💐« تقدیم بہ محضر همه مردانِ بی ادعا»💐 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
1_42365886.mp3
13.15M
یه پلاک با یه ساک می بینی که همین دوقلم پیش مامونده... رفقات اومدن چراپس باباییم توی سوریه جامونده... 💐💐 http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
در درگیری با اغتشاشگران کهریزسنگ به درجه رفیع شهادت نائل شد.😭 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#پاسدار_شهید_سجاد_شاهسنایی در درگیری با اغتشاشگران کهریزسنگ به درجه رفیع شهادت نائل شد.😭 @Shahadat
این روز ها مصادف است با فتنه دی ما۹۶ اما بادرایت رهبری امام خامنه‌ای وحضورپرشکوه مردم مومن و ولایت مدار وتزریق خون پاک و مطهر شهدای این سرزمین در نطفه خفه شد آنچه برای گفتن است خون عزیزانی که درسال پیش ریخته شد و هیچ رسانه‌ای ازمظلومیت و پاکی این شهیدان حرفی بمیان نیامد اری،اینقدرمظلوم . حتی رسانه‌های ولایت مدار هم نامی از آین شهدانزده ند ونگفته اند بماند مظلومیت این شهیدان امروز مصادف است با سالگرد شهادت پاسدار شهید سجاد شاهسنایی سال پیش این شهید عزیز همراه باهمرزمانش در حوالی شهر اصفهان مورد اصابت تیرهای نااهلانی ازاین سرزمین قرار گرفت ودرجمع دوستان شهیدش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت شاهسنایی یاد همه شهدا گرامی وراهشان پررهرو @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
سلام بچه ها😔👊 خوبین😞👊 کلاغ پر😔☝️ گنجیشک پر😔☝️ ادمین پر😭☝️ ادمینمون براش مشکل پیش اومد رفت اما بازم برمیگرده😞👋 به ادمین فعال نیاز داریم اگه کسی هست بیاد پی وی @a22111375 . .
سکوت را صالح شکست. _نمی خواید سوال آقا جونم رو جواب بدید؟ _بله؟؟؟!!! لبخندی زد و گفت: _شما مشکلی با شغل من ندارید؟ _نه... از جواب سریعم خنده اش گرفت.خودم را جمع کردم و گفتم: _البته که سخته اما...خودم عضو بسیجم و براب شغل شما ارزش قائلم. فقط... سرش را بلند کرد و لحظه ای چهره ام را از نظر گذارد.لبخندی زد و نگاهش را به زمین دوخت و گفت: _بفرمایید.هرچی توی دلتونه بگید _خب...من می خوام بدونم چرا منو انتخاب کردید برای ازدواج؟! _خب...ملاک هایی که من برای همسر آیندم داشتم تو وجود شما دیدم. _مثلا چی؟ _حجابتون.حیا و عفتتون.خانواده تون.از همه مهمتر اخلاق اجتماعیتون.خیلی وقتا من شما رو تعقیب می کردم و از بچه های بسیج برادران هم تحقیق کردم هیچ خطایی از شما ندیدم.سلما هم در شناخت شما بی تأثیر نبوده با چشمان متعجبم گفتم: _تعقیب می کردین؟!! سری تکان داد و گفت: _خدا منو ببخشه.نیتم خیر بود بخدا چادرم را جلو کشیدم و گفتم: _باید منم ببخشم. خندید و گفت: _دین و بخشش شما که روز به روز داره به گردنم سنگین تر میشه مهدیه خانوم اینم روی بقیه ش. خنده ام گرفت و گفتم: _اون مورد که حلالتون کردم.منم بودم ماشینارو اشتباه می گرفتم این موردم که به قول خودتون نیتتون خیر بوده پس دینی به گردنتون نیست.حلال... دستی به گردنش کشید و نفس اش را حبس شده رها کرد. _شما شرطی برای من ندارید ؟ نمی دانستم.واقعا نمی دانستم.فقط از این مطمئن بودم که دوستش دارم. _اگه اجازه بدید از طریق خانواده ام بهتون جواب قطعی رو میدم.فقط تا آخر هفته بهم فرصت بدید فکر کنم. از اتاق که بیرون آمدیم و پذیرایی شدند مراسم خاستگاری تمام شد. خسته بودم .بدون اینکه حتی روسری را از سرم در بیاورم خوابم برد. 🌺 ☘ 🌺 ☘🌺☘🌺 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍀بیا اي دل از اینجا پَر بگیریم ره کاشانهٔ دیگربگیریم بیا گم کردهٔ دیرین خود را سراغ از لالهٔ پَرپَر بگیریم 💓خدایامرا پاکیزه بپذیر #جزیره_عشق #مجنـــــون #آقا_مهدی_باکری @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
؟؟ 🌼می گویند پسری در خانه ، خیلی شلوغ کاری کرده بود . همه اوضاع را بهم ریخته بود . وقتی پدر وارد شد ، مادر شکایت او را به پدرش کرد . پدر که خستگی داشت ، شلاق را برداشت . پسر دید اوضاع خیلی بی ریخت است ، همه ی درها هم بسته است. وقتی پدر شلاق را بالا برد ، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه پدر چسباند . شلاق هم از دست پدر شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید که اوضاع بی ریخت است ، به سوی خدا فرار کنید. هر کجا که متوجهش شدید ، راه فرار به سوی خداست. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتاد گمنام #قسمت_97 از همان بچگی اکر کاری انجام می داد سعی می کرد ط
باور نمی کنم پیکر احمد را سه روز بعد از رسیدن ما آوردند آبادان این سه روز خیلی سخت گذشت باور نمی کردم احمد شهید شده است فکر میکردم اشتباه شده است تا وقتی پیکرش را ندیدم باورم نشد هنوز حس میکنم که هست راوی: همسر شهید احمد مکیان @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣