❣از #زیارت برمیگشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق مینویسد.
❣اومدم به محسن گفتم: تو یه جمله بگو، منم یه جمله میگم بنویسه.
نقشه هم کشیدیم برایش که #قاب بگیریم و توی اتاق خواب بزنیم به #دیوار...
❣محسن این متن را پیشنهاد داد:
«آن روزها دروازهای برای شهادت داشتیم و حال، #معبری_تنگ. هنوز برای شهید شدن #فرصت هست.دل را باید پاک کرد.»
❣من هم گفتم:
«از قول منِ خسته به معشوق بگویید، جز #عشق_تو عشقی به دلم جا شدنی نیست.»
#راوی: همسر شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔻فرمایشات مقام معظم رهبری پیرامون شهدا و
#فرهنگ_شهادت🌹
❤️✨روزبه روز باید یاد #شهدا و تکرار نام شهدا و نکته یابی و نکته سنجی #زندگی_شهدا در جامعه ی ما رواج پیدا کند.
❤️✨و اگر این شد، آن وقت مسئلهی #شهادت که به معنای #مجاهدت تمام عیار در راه خدا است، در جامعه #ماندگار خواهد شد
❤️✨و اگر این شد، برای این جامعه دیگر #شکست وجود نخواهد داشت و شکست معنا نخواهد داشت؛ پیش خواهد رفت.
۹۳/۱۱/۲۷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
⚘﷽⚘
🍃 #تلنگرانــه
حجاب را پذیرفتهایم تا حیا را پاس بداریم.
اما...
با این همه رنگ و زرق و برقی که به حجابت تحمیل کردهای، هم حجاب را آلودهای، هم حیا را...⚡ ️😔
️باور کن چهرهای که با #آرایش و روسریهای رنگارنگ آراستهای حتی اگر در قاب چادری سیاه باشد #تحریک_کننده است.
میدانی که بهترین الگو برای یک دختر مسلمان حضرت زهرا "سلام الله علیها" است.
• آیا ایشان #تبرج میکرد؟
• آیا ایشان خود را به نامحرمان مینمایاند؟
• مگر نه اینکه حضرت زهرا"سلام الله علیها" از نابینا نیز رو میگرفتند؟
خواهرم؛
#چادر نماد پوشش حضرت زهراست.
از این پس به خودت اجازه میدهی حدود این امانت را زیر پا بگذاری؟
#چادر_ارثیه_حضرت_زهراست
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
💥 #الگو_برداریاز_شهدا
✍سر سفره #عقد به من گفت:
من که نمی تونم از حلقه #طلا استفاده کنم؛💍
سریع #انگشتر_عقیقی که در دستش بود را به من داد
و #گفت: لطفأ این رو برام بذارید.
انگشتر عقیقش رو به عنوان حلقه براش گذاشتم.💍
میگفت: طلا برای مرد #حرام است و حاضر نیستم که برای لحظه ای هم تو دستم بذارم.
#شهید_سید_رضا_طاهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
📌دلیل دردها و تنهاماندن حضرت زهرا(س) چه بود؟!
◾️دردهای حضرت زهرا (س) ناشی از درک او بود؛درک او از آینده ای که مردم داشتند برای خودشان می ساختند. او و خانوادۀ گرامیش به این دلیل تنها مانده بودند که کسی درک آنها را نداشت.
◾️ مردم نمیفهمیدند در اثر دفاع نکردن از حق چه نتایج شومی در انتظارشان است. تازه از شدت گریههای حضرت زهرا(س) هم متعجب میشدند.
👤علیرضا پناهیان
#فاطمیه
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی
💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس.
💢حسین یه روحیه داشت اگر مثلا ورزش #رزمی میرفت یا هر ورزش دیگه ای برای " قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی" رضای خدا و خدمت در راه خدا بود.من این رو با اطمینان میگم
💢اصلا اینطور فکر نمی کرد که ورزش کنم برای سلامتی بدنم، نه، بلکه فقط #برای_خدا که آماده باشد برای کار
💢این رو همه می دونن که حسین آقا از وقتی که خودش رو پیدا کرده بود، پاکار اسلام و انقلاب بود و #نوکری امام حسین علیه السلام رو می کرد...
✍به نقل از ( دوست شهید)
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تقدیم به مدافعان حرم که برای عشق از جان گذشتند😔😢
حتما ببینید👆فوق العاده تأثیرگذار
http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
♥شستن استکان های #روضه
✿هر سال ایام #فاطمیه یک ماه در مسجد ما روضه حضرت زهرا(س)🏴 برپا می شود که به خاطر دوری راه من نمی توانستم به مجلس روضه بروم⭕️ یک روز سر راه از #حامد خواستم مرا به مسجد ببرد که حداقل یک روز را پای #روضه بنشینم. وقتی رسیدیم روضه تمام شد و خانم ها از مسجد پراکنده شده بودند😔
✿به حامد گفتم اشکالی ندارد❌ حداقل داخل می رویم و برای جمع و جور کردن و #تمیزکردن مسجد کمک می کنیم. وقتی می خواستیم داخل شویم به من گفت: مادر جان من یک نیتی کردم شما بروید و #استکان های چای روضه را بشویید.
✿حامد به من نگفت نیتش چیست❗️ اما من به همان نیت استکان ها را #شستم. دو سه روز پس از آن به سوریه رفت و خبر مجروحیت💔 و بعد خبر #شهادتش را برایمان آوردند. شک ندارم که آن روز #نیتش_شهادت بود🌷
راوی: مادر شهید مدافع حرم
#شهید_حامد_جوانی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_26
یک هفته بود که حرکات صالح و سلما و رفتار بقیه مشکوک شده بود.😒صالح بی قرار بود و زهرا بانو و سلما نگران. این حال و هوا برایم اضطراب آور بود و می دانستم اتفاقی افتاده.😔بیشتر نگران بچه بود بودم. به تازگی نبض های کوچک و نامنظمی را حس می کردم.😍 انگار بچه جان گرفته بود. حس خوبی به آن داشتم و انتظارم برای پایان این مدت شروع شده بود. گاهی با او حرف می زدم و برایش قصه یا لالایی می گفتم. برایش قرآن می خواندم و مداحی و مولودی می گذاشتم و با بچه به آن گوش می دادیم.😃حس می کردم سراپا گوش می شود و شوق و عجله ی او از من بیشتر است برای به دنیا آمدن. چشمانم را روی هم فشردم که بخوابم اما خوابم نمی برد. صالح آرام درب اتاق🚪 را باز کرد و تلویزیون📺اتاق را خاموش کرد. به خاطر من تلویزیون کوچکی برای اتاق گرفته بودند. درب کمد را باز کرد و آرام کوله را درآورد. قلبم فرو ریخت.😓 سعی کردم تکان نخورم که صالح فکر کند خوابم. "پس اینهمه بیا و برو و پچ پچ و رفتارای مرموز مال این بود؟🤔 این روزا اعزام داره که بیقراره...! مطمئنم نگرانه منو تنها بزاره. خدایا کمکمون کن😔
قطره اشکی از گوشه چشمم روی بالش افتاد.😢وقت شام بود و صالح با سینی غذا آمد.🍛 کمکم کرد روی تخت بنشینم. خودش لقمه می گرفت و با کلی خنده و شوخی لقمه ها را به من می خوراند😂 و لا به لای آن بعضی را توی دهان خودش می گذاشت که مرا اذیت کند.😅 دوست نداشتم از غمم با خبر شود اما... امان از لب و لوچه ی آویزان😔
_چی شده قربون چشمات؟ چرا بغض داری؟ حوصله ت سر رفته مهدیه جان؟🤔
_نه چیزی نیست.😞
_مگه صالح تو رو نمی شناسه؟ چرا پنهون می کنی گلم؟ بگو ببینم چی تو دلته؟ 😕سینی غذا را پس زدم و خودم را به سمت او کشاندم و توی بغلش جا گرفتم. بغض داشتم اما نمی خواستم گریه کنم. بیشتر به هم صحبتی اش احتیاج داشتم.😪
_صالح؟!
_جانِ صالح؟😊
_چیزی از من پنهون کردی؟
_مثلا چی خانومم؟
آرام خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و با نگاه پر بغضم به چشمانش خیره شدم.😢 صالح دست و پایش را گم کرده بود. باید به او می فهماندم که خودش را اذیت نکند. دستش را گرفتم و انگشتر فیروزه💍 را توی انگشتش چرخاندم.
_من می دونم...😒
نگاهی گذرا به چشمانش انداختم و سربه زیر گفتم:
_کی میری؟😞
انگار نمی توانست حرف بزند. دستش را فشردم و گفتم:
_فقط می خوام بدونم کی اعزام داری؟ می خوام بچه مو آماده کنم که این مدت باباش نیست منتظر شنیدن صداش نباشه.😊 آخه تازگیا یه تکون های ریزی می خوره. یه چیزی مثل نبض زدن. اشک توی چشم هایش جمع شده بود. بلند شد و رفت کنار پنجره.🖼 آنرا باز کرد و دوباره کنارم نشست. خنده ی بی جانی کرد و گفت:
_آخه تو از کجا فهمیدی؟🤔
_اونش مهم نیست. کی میری؟
_بعد از سال تحویل.
_امروز چندمه؟
_بیست و هفتم.
پوفی کشیدم و گفتم:
_خداروشکر... ☺️دو سه روزی وقت دارم.
_مهدیه جان... اگه بخوای نمیــ...😔
صحبتش را قطع کردم و دستم را روی لبش گذاشتم:
_من کی هستم که نخوام...؟😒 جواب حضرت زینب رو چی بدم؟
نوک انگشتم را بوسید و سینی را برداشت و از اتاق بیرون رفت. بغضم ترکید و توی تنهایی تا توانستم اشک ریختم و دخیل بستم به عمه ی سادات😭
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
آیت الله مجتــهدی (ره):
🌼هر نمازی ڪه میخونید بعدش صد
مرتبه #استـــــغفار ڪنید یڪی از
گـناهانی ڪه انجام میدیم نمازهای
مـــاست!
|عاصیان از گـــناه توبه ڪنند
عابــدان از عبادت اســــتغفار|
ما خـیال میڪنیم نماز ما نمازه!! ما
باید برای نماز ها و روزه هامون هم
استــغفار ڪنیم مگر اینڪه خدا به
#فضل خودش نماز های ما را قبول
ڪنه واقـــعا یه غصه ایست ڪه ما
برای نمازهامون هم باید استـــــغفار
ڪـــنیم.
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
4_5915981407703794796.mp3
4.01M
✦•عَـجَـب رَســمیہ
✦•رَســمِ زَمـــونہ
✦•میره فاطـــمہ...
✦•بَرای زینب یہ دلِ ↫❥پُر درد بہ جا میمونہ ...😔
🎤بانواے #ڪربلایۍحمیدعلیمی
#فاطمیہ
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
✦•عَـجَـب رَســمیہ ✦•رَســمِ زَمـــونہ ✦•میره فاطـــمہ... ✦•بَرای زینب یہ دلِ ↫❥پُر درد بہ جا میمونہ
مراسم تشـییع پیکر مادرشهیده ام
امشب،نیمه های شب 🏴
مکان:مدینه،کوچه بنی هاشم 🏴
نشانی:علامت سوختگی درب منزل
ارادتمندان، لطفا بنا به معذوریت هایی آستین به دهان گریه کنند😞😭
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 😊 #شهید_مدافع_حرم 😔
🍃بسمـ رب شهدا 🍃
#شهید_دهه_هفتادی 😍❤️
که_زمان_و_مکان_شهادتش_را_میدانست😭
با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با
کتک زدن شاطر، می خواهند دخل را خالی کنند.ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.
کسی جرأت نداشت کاری کند. محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود،اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله می کند پشت گردنش می شکافد،زخمی به عمق یک بند انگشت. 😔
در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.
آن موقع فقط چهارده سالش بود که
می خواست #امر_به_معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.
#نقل_از_مادر_شهید 🌹
#ادامه_دارد....
2361600_-210702.mp3
20.98M
﷽
السـَّلامُ عَلَیـْکَ یـا اَبـاعـَبْـدِاللَّهِ
.
#آرشیو_صوتی
🏴زیارت عاشورا☝
🎙حجت الاسلام #استاد_میرزامحمدی
http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#شهـدا_چہ_می گویند؟
آنها میگویند ، ما در زمان خود
#مَـردانہ رفتیــم
حالا نوبت #شماست..!!
#مبـادا با حرفتـان
یا #قدمتـان ، کارے کنید کہ
#زحمت ما هـدر برود
#شبتــان_بـا_یادشہــدا_آرامــ💚🌙
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣