eitaa logo
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
1.4هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11هزار ویدیو
27 فایل
ایدی مدیر مالک: @MuhammadF313 کشکول جامعی از مطالب متنوع سیاسی ؛ اجتماعی؛ فرهنگی؛ طنز؛ خانواده؛ .... به ما بپیوندید🙏🪴🌺💖
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگ کند رفت 🤣 این لحظه هزاران بار تقدیم به کله لختها و بیحجابها👌✌️🤣 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ❄️ایده انتخاباتی در هوای برفی❄️ «تک‌تک دانه‌های برف در ساخته‌شدن من ⛄️ شریک بودن. چرا فکر می‌کنی رأی تو☝️در ساخته‌شدن کشورت تأثیری نداره؟!🤔» ‌╔═🍃🌷🍃═══╗ @haj_ghasem1_20 ╚═══🍃🌷🍃═╝
میدان جنگ با ما بود میدان انتخابات با شما شهید سردار دلها حاج قاسم سلیمانی خدا خیرتون بده اینو نشربدین ولو شده یک نفر دیگر مشاهده کند.
🍃🌸 داستان شب 🌸🍃 سلام و شب بخیر....؛ امیدوارم عطر زندگی بخش و گره گشای مهدوی ؛ سایه سار وجود و عزیزان و خانواده تان باشد و دستتان جز بدرگاه اهل بیت "ع" بسوی احدی دراز مباد...؛ الهی آمین ................................. داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۲/۱۲/۰۷ " قهر گنجشک از خدا " سخن رانان نیک کلام اورده اند ؛ به بهانه ای و تعبی گنجشکی ساده دل و مهربان از خداوند رحمان و بخشنده برنجید...!!! روزها گذشت و گنجشک، با خدا هیچ نگفت که نگفت....! فرشتگان ، سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا ، هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می‌آید...! من ، تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگه می‌دارد...! روزی گنجشک ، روی شاخه‌ای از درخت دنیا نشسته و سر در گریبان داشت . فرشتگان ، گوئیا بدنبال چیزی یا کلامی بودند و چشم به لبهایش دوختند...! ولی باز گنجشک، هیچ نگفت و اما این بار خدا، لب به سخن گشود: گنجشکک خوب و مهربانم ؛ با من بگو از آن چه سبب سنگینی سینه‌ی توست...!!! گنجشک داستان ما ؛ لب به سخن بازکرد و گفت: در این دنیای بزرگ ؛ من لانه‌ی کوچکی داشتم. آرامگاهِ خستگیهایم و سرپناهِ بی‌کسی‌ام بود. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی‌موقع ، چه بود؟ چه می‌خواستی از لانه‌ی محقّرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟ سپس ، سنگینی بغضی ، راه را بر کلامش بست...!!! سکوتی ، در عرش طنین‌انداز شد. فرشتگان ، همه سر به زیر انداختند...! خداوند لبخندی زد و به آرامی گفت: عزیزکم ؛ تو در لانه ات خواب بودی و ماری در لانه‌ات بود . من باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار که منتظر فرصت شکارت بود ، پر گشودی...! گنجشک ساده دل داستان ما ، خیره و حیران در خداییِ خدا مانده بود...! خدا گفت: چه بسیار بلاها که به واسطه‌ی محبتم ، از تو دور کردم و تو، ندانسته، به دشمنی‌ام برخاستی و با من به قهر نشستی...! در این هنگام ؛ اشک در دیدگان گنجشک، نشسته بود. ناگاه، چیزی در درونش فرو ریخت...! های هایِ گریه‌اش ، ملکوت خدا را پر کرد: خدایا، شکرگزار مهربانی‌ات هستم. خدایا ببخش من ندانسته حکمت تورا دشمنی پنداشتم و صلاح تو را ندیده و خود را طلبکار انگاشتم...!!! ............................... بله عزیزانم ؛ برای همه ما داستانهای مشابه در زندگی اتفاق افتاده و می افتد...؛ هرچند به محض اطلاع و رهایی از سخط ؛ قول میدهیم بر مشکلات و اتفاقات بعد صبور و شاکر باشیم و حکمت خدا را بپذیریم ؛ اما باز قولمان را میشکنیم...؛ اما خدا همواره مهربان و سخی و کریم الصفح در زندگیمان جاریست....!!! خدایا بخاطر همه چیز شکر و بر همه حال و احوال سپاس🙏🌸💐 شبتون آرام و برقرار... مراقب خودتون و عزیزانتون باشید. 🍀🌻🌺🌸🌺🌻🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا