🍃🌸
#وصیت_شهدا
شهید «اسماعیل اصغری» از شهرستان «رشت» در بخشی از وصیت نامهای که خطاب به مادرش نوشته، این گونه سخن میگوید: از مادرم میخواهم از زنهای بیحجاب دوری كند چون بیحجاب شيطان مجسم است.
#من_زهراییم
#حجاب_وعفاف_زهرایی
🍃🌸
#چادࢪانہ
بانوی خوبم !😌
فلسفـه حجاب
تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!🙃
که اگر چنین بود ،
چرا خدا تو را با حجـاب کامل
به حضورمیطلبددر عاشقانه ترین عبادتت؟😌
جنـس تو با حیـا خلق شده...😇
"رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است"
#من_زهراییم
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتی از نحوه #امر_به_معروف و نهی از منکر و توصیه به #حجاب نزد شهدا
برگی از زندگانی #شهید_ابراهیم_هادی
#من_زهراییم
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 زن و شوهر، لباس همدیگرند! مردی که همسرش بیحجاب باشد، موت خودش را اعلام نموده! چون اگر زنده بود، طبق این آیه، پوشش و حجاب همسرش را محقق میکرد!
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ «187»
⚡️ترجمه:
آنها براى شما (همچون) لباسند و شما براى آنها (همچون) لباس.
#من_زهراییم
حولاء »زن عطر فروش خاندان پیامبر(ص) بود. روزی شوهرش به او دستوری میدهد و او از فرمان شوهر سرپیچی میکند. آن روز گذشت در حالی که مرد بر او خشمگین بود. زمانی که مرد برای نماز وارد مسجد شد، زن به دنبالش رفت، ولی مرد از او اعراض کرد. زن به سمت شوهر میرود و دست راستش را میبوسد و بر سرش بوسه میزند، اما شوهر از او اعراض میکند. زن دانست که شوهرش بر او خشمگین است. از این رو، زن نالان بر چهره خود سیلی زد و بسیار گریست و بر خود و عاقبت کارش از ترس خدا بسیار هراسان شد و اینکه با آتش دوزخ و روزی که ترازو نهاده و نامه ها گشوده میشود چه کند؟ و نگران عذاب خداوند مالک روز جزا شد.
وقتی صبح شد نمازش را گزارد و برقعه انداخت و ردای بر سر کشید و به سمت خانه پیامبر(ص) روان شد. زمانی که آنجا رسید، چنین ندا در داد: سلام بر اهل بیت نبوت، کان علم و رسالت و محل آمد و شد فرشتگان، آیا به من اذن دخول میدهید ،خداوند بر شما رحمت آورد! امسلمه صدایش را شنید و او را شناخت. پس به کنیز خود گفت: بیرون رو و در بر او بگشا! کنیز بیرون رفت و برایش در گشود و زن عطرفروش وارد شد. ام سلمه گفت: حولاء ! به چه کاری آمدهای ؟
در پاسخ گفت: از عذاب خداوند ترسانم. همسرم بر من خشم گرفته و ترسانم که مصداق مبغوض باشم. ام سلمه گفت: بنشین و از جا برنخیز تا رسول خدا(ص) تشریف آورند. پس حولاء نشست و با ام سلمه سخن گفت. هنگامی که پیامبر(ص) وارد شد فرمود: به راستی که من حولاء را نزدتان مییابم، آیا عطر خوشبویی از او خریده و خود را بدان معطر کردید؟
گفتند: نه به خدا ! درود خدا بر تو و اهل بیت پاک تو باد! بلکه حولاء آمده و از حق همسرش پرسان است. سپس ماجرا را بازگفت. پس پیامبر(ص) فرمود:ای حولاء ! زنی که خشم شوهررا بر انگیزد، با خاکستر آتش دوزخ سرمهای بر چشمش کشند.
ای حولاء! سوگند به کسی که مرا به حق به نبوت و رسالت بر انگیخت، هر زنی سخن منطقی شوهرش را نپذیرد و دست رد به همسرش زند او را در روز قیامت به زبانش آویزان کنند و با زبانش با میخهای آتشین میدوزند.
#من_زهراییم
#زن_عفت_افتخار
#زن_در_تراز_انسانیت