eitaa logo
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
1هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
14.2هزار ویدیو
37 فایل
ایدی مدیر مالک: @MuhammadF313 کشکول جامعی از مطالب متنوع سیاسی ؛ اجتماعی؛ فرهنگی؛ طنز؛ خانواده؛ .... به ما بپیوندید🙏🪴🌺💖 @haj_ghasem1_20
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 شهید «اسماعیل اصغری» از شهرستان «رشت» در بخشی از وصیت نامه‌ای که خطاب  به مادرش نوشته، این گونه سخن می‌گوید: از مادرم می‌خواهم از زنهای بی‌حجاب دوری كند چون بی‌حجاب شيطان مجسم است.
🍃🌸 بانوی خوبم !😌 فلسفـه حجاب تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!🙃 که اگر چنین بود ، چرا خدا تو را با حجـاب کامل به حضورمی‌طلبددر عاشقانه ترین عبادتت؟😌 جنـس تو با حیـا خلق شده...😇 "رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است"
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتی از نحوه و نهی از منکر و توصیه به نزد شهدا برگی از زندگانی
📢 زن و شوهر، لباس همدیگرند! مردی که همسرش بی‌حجاب باشد، موت خودش را اعلام نموده! چون اگر زنده بود، طبق این آیه، پوشش و حجاب همسرش را محقق می‌کرد! 🌴 سوره بقره 🌴 🕋 هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ «187» ⚡️ترجمه: آنها براى شما (همچون) لباسند و شما براى آنها (همچون) لباس.
حولاء »زن عطر فروش خاندان پیامبر(ص) بود.  روزی شوهرش به او دستوری می‌دهد و او از فرمان شوهر سرپیچی می‌کند. آن روز گذشت در حالی که مرد بر او خشمگین بود. زمانی که مرد برای نماز وارد مسجد شد، زن به دنبالش رفت، ولی مرد از او اعراض کرد. زن به سمت شوهر می‌رود و دست راستش را می‌بوسد و بر سرش بوسه می‌زند، اما شوهر از او اعراض می‌کند. زن دانست که شوهرش بر او خشمگین است. از این رو، زن نالان بر چهره خود سیلی زد و بسیار گریست و بر خود و عاقبت کارش از ترس خدا بسیار هراسان شد و اینکه با آتش دوزخ و روزی که ترازو نهاده و نامه ‌ها گشوده می‌شود چه کند؟ و نگران عذاب خداوند مالک روز جزا شد. وقتی صبح شد نمازش را گزارد و برقعه انداخت و ردای بر سر کشید و به سمت خانه پیامبر(ص) روان شد. زمانی که آنجا رسید، چنین ندا در داد: سلام بر اهل بیت نبوت، کان علم و رسالت و محل آمد و شد فرشتگان، آیا به من اذن دخول می‌دهید ،خداوند بر شما رحمت آورد! ام‌سلمه صدایش را شنید و او را شناخت. پس به کنیز خود گفت: بیرون رو و در بر او بگشا! کنیز بیرون رفت و برایش در گشود و زن عطرفروش وارد شد. ام سلمه گفت: حولاء ! به چه کاری آمده‌ای ؟ در پاسخ گفت: از عذاب خداوند ترسانم. همسرم بر من خشم گرفته و ترسانم که مصداق مبغوض باشم. ام سلمه گفت: بنشین و از جا برنخیز تا رسول خدا(ص) تشریف آورند. پس حولاء نشست و با ام سلمه سخن گفت. هنگامی که پیامبر(ص) وارد شد فرمود: به راستی که من حولاء را نزدتان می‌یابم، آیا عطر خوشبویی از او خریده و خود را بدان معطر کردید؟ گفتند: نه به خدا ! درود خدا بر تو و اهل بیت پاک تو باد! بلکه حولاء آمده و از حق همسرش پرسان است. سپس ماجرا را بازگفت. پس پیامبر(ص) فرمود:‌ای حولاء ! زنی که خشم شوهررا بر انگیزد، با خاکستر آتش دوزخ سرمه‌ای بر چشمش کشند. ای حولاء! سوگند به کسی که مرا به حق به نبوت و رسالت بر انگیخت، هر زنی سخن منطقی شوهرش را نپذیرد و دست رد به همسرش زند او را در روز قیامت به زبانش آویزان کنند و با زبانش با میخ‌های آتشین می‌دوزند.