eitaa logo
♡عشق من حجاب ♡
2هزار دنبال‌کننده
38هزار عکس
24.6هزار ویدیو
500 فایل
🌹بانویی از تبار زهرا🌹 چادرم یادگار مادرم زهراست♥️ کپی؟! `یه استغفرالله واسمون میگین..` کپی از اسم و پروف؟! راضی نیستم! تبلیغاتمونه:) @tabligat59 جانم؟! https://daigo.ir/secret/54018085 لحظه رویش! ¹⁴⁰⁰٫³٫¹⁵ 2k...✈️‌...3k
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰{❄️💙}⊱ اگہ ڪسۍ تو‌ ڪُما‌ باشہ؛ خانوادش‌ همہ منتظࢪن‌ ڪہ بࢪگࢪده... خیلیامون‌ تو‌ڪماۍ‌ گناھ ࢪفتیم؛ اَهل‌ بِیت‌ منتظࢪمونند... ؟🚶🏻‍♂
وقَسَــمبٍــهشُــجآعَــت🖐🏼!!°•○
مهربانم❣ مولای من مهدی جان♥️ از شما سپاسگزارم که هر صبح رخصت می‌دهید سلامتان کنم✋ یادتان کنم💕 من با این سلام ها تازه می‌شوم جان می‌گیرم پرواز می‌کنم🕊 من با این سلام ها یادم می‌آید پدر دارم😌 جان پناه دارم راه بلد دارم... من با این سلام ها زنده‌ام..❤️. 🌸🍃
بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای "ننه‌نخودی" بود. ننه‌نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچ‌وقت بچه‌دار نشده بود. می‌گفتند جوان که بوده شاداب و سرحال بوده، سرخاب می‌زده، برای بقیه نخود می‌ریخته و فال می‌گرفته. پیر که شده، دیگر نخود نریخته؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. مامان می‌گفت: "جگرش داغه!" ننه برای خنک کردنِ جگرش، شبها راه می‌افتاد می‌آمد درِ خانه‌ی ما را می‌زد و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ی ننه‌نخودی" بود. ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ کوچه اگر باز بود بی‌در زدن می‌آمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و باهاش که حرف می‌زد توی هر جمله یک "پسرم" می‌گفت. سلام پسرم؛ خوبی پسرم؟ رنگت پریده پسرم؛ خداحافظ پسرم... یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو. بچه‌ی فامیل که از ورود یکباره‌ی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد. بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می‌انداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: "ننه! از این به‌بعد در بزن!"...ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد....کاسه‌ی ننه‌نخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست.....یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. ...در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، پسرم!" قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. شبیه مادری شده بود که بچه‌هایش بی‌هوا برده باشندش خانه سالمندان. درِ خانه‌ی بابا را زدن برای ننه، شبیه کارت‌زدن بود برای ورود به شرکت خودش.....او توی خانه‌ی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر". برای اثبات مادرانگی‌اش به خودش و بقیه، نیاز داشت که کاری را بکند که بقیه‌ی مادرها مجاز به انجامش نبودند "بی‌در زدن به خانه‌ی پسرش رفتن" یک در، یک درِ آهنی ناقابل، ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! ننه‌نخودی یک روز داغ تابستان مُرد. توی تشییع‌جنازه‌اش کاسه‌ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد. جگرش داغ شده بود......یک حرف، یک عکس العمل، یک نگاه، چقدر آثار به همراه داره....
وقتایی که ما توی خونه با پتو کنار بخاری خوابیدیم، مرزبانان عزیزمون اینطوری تو هوای منفی ، کمر تا برف پوشیده شده به خاطر امنیت ما تو تلاشن :) به حق حضرت زهرا روسفید دوعالم باشید .♡
و تو ای پسر زهرا(س)... دوستت دارم....:)❤️ ❤️ ❤️
°🦋🌱° هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت دَر‌ڪَربلا،💔 حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاےیَزیـد‌ از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد🌱..! پَـس‌اَز‌امـٰانـت‌زَهـرا‌ۜحفاظَـت‌ڪُن..
توییت نقطه زن 👌 بهترین توضیح ویدئو مصاحبه در روز مادر مخصوصا نکتــه قسمت دوم متن 😉✌🏻 این کلیپ غیر مستقیم دست معاندینی رو که میخوان نشون بدن تماااام مردم ایران ناراحتن و بازار تو اعتصابِ و هیچکی حالش خوب‌ نیست رو با ترفند مصاحبه به مناسبت روز مادر رو کرد… و الحمدالله چه معرکه تو فجازی پخش شد عشق به مادر، باعث و بانی روشنگری هم شد…
امروز تعطیل بود امتحان داشتم شما چی امتحان چی دارید چی داشتید تعطیلد؟؟؟ تو ناشناس بگید بیاین حرف بزنیم😉 https://harfeto.timefriend.net/user/16717020770231
♡عشق من حجاب ♡
امروز تعطیل بود امتحان داشتم شما چی امتحان چی دارید چی داشتید تعطیلد؟؟؟ تو ناشناس بگید بیاین حرف بزن
سلام ادبیات هم سخته هم شیرین 😂😍 منم امروز امتحان عربی داشتم هیچی نخونده بودم خدا به دادم رسید😂 دوشنبه هم زبان دارم خدا کنه تعطیل باشه😂
سلام چه خوب😍 ان شاالله همیشه موفق باشید♥️
حرف حق👍😍
♥️
موقعی که اعلام چالش می کنیم آیدی میزاریم شرکت کنید🌹
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
❤️❤️💖💖عملی پیامبرگونه
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️͜͡🌸 ‌چادرم‌ر‌امحکم‌تر‌میگیرم‌ وقتی‌میفهمم…🙂 :)♥️''
آسد روح‌الله جان... _انقلاب!فقط اونی بود که تو کردی بقیه میخوان مثل تو باشن ولی نمیتونن 🙂♥️''
•┈••✾❀•🍀•❀✾••• {🍃🌻} -یعنےمیشہ امام زمان(عج)‌ باخودکارسبزدوراسممون‌ خط‌بکشن؟ بگن‌ اینم‌نگہ‌داریم‌شایدبہ‌دردخورد.. شاید حسینےشد یہ‌روز دورگناه‌روخط‌کشید🕊 حقیقتاً ‹‌‌‌اعوذباللہ‌من‌شر‌نفسے...‌↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشگلاےاونا... -وَحالا‌خوشگلای‌ما😎✌🏻🇮🇷؛
‏واقعا من یکی تحت تأثیر قرار گرفتم...! کجا انقلابیونِ دنیا واسه انقلابشون انقد هزینه دادن!؟ دمت گرم سالار دمت گرم مشتی😂😂
. °خواهرم🌙 °اگر به اینـ باور بِرِسـے ڪ🍃 °این چادر🌸 ° همان چادریست ڪ→ ° پشت دَر سوخت🔥 °؛ولـے از سَرِ ° حضرت زهرا نَیُفتاد...َ😌 ← هرگز سرتْ شُلْ نمـے شود 🌸
🌱از نور جمالِ توست نور مهدی میلاد تو عیدِ پر سرورِ مهدی... 🌱بردار تو دست بر دعا یازهرا تعجیل شود روزِ ظهور مهدی... تعجیل در فرج مولایمان صلوات
روز تشییع جنازه علی اکبر رفتم داخل قبر. هیچ کس دیگری نبود، سرم را بردم نزدیک صورت او گفتم: خدایا، شنیده ام که حضرت علی اکبر(ع) امام حسین(ع) داماد بود، خداوند را قسم دادم به حضرت علی اکبر(ع) جوان امام حسین(ع)... گفتم: خدایا! چشما ن علی اکبر من در شب دامادی اش خیلی زیبا بود. دوست دارم آن چشمان را یکبار دیگر برای آخرین بار ببینم. در همین حال و هوا بودم که ناگهان دیدم فضای داخل قبر روشن و نورانی شد، آنجا دقیقا آیینه کاری شده بود.. و چشمان علی اکبر من باز شد با همان زیبایی که در شب دامادی بود. در حال خودم نبودم خدا را شکر کردم که آخرین خواسته ام را بر آورده کرد. آرام از داخل قبر بیرون آمدم، بدون اینکه به کسی حرفی زده باشم، به داخل یک گوشه ای رفتم، هیچکس نفهمید داخل قبر چه اتفاقی افتاد. این عکسهایی هم که گرفته شده، بعد از بیرون آمدن من بوده که چشمان علی اکبرم در حال بسته شدن بود. راوی: مادر یاران آخرالزمانی