هدایت شده از پیامهایی از آسمان
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
💠 پنج نكته درباره تهمت
🔸1. يكى از گناهان #كبيره #تهمت است.
👈 تهمت آن است كه درباره برادر مسلمان، چيزى گفته شود كه در او وجود #ندارد.
🖌 امام على (عليه السلام) مىفرمايد: المُؤمِنُ لا يَغُشُّ اخاه و لا يَخُونُهُ و لايَخذُلُهُ وَ لا يَتَّهِمُهُ (بحارالانوار)
مؤمن برادر مؤمنش را گول نمىزند، به او خيانت نمىكند، او را خوار نمىسازد و به او تهمت نمىزند.
🔸2. تهمت زدن به هركسى حرام است و نسبت به مرده و هركسى كه نمىتواند از خود دفاع كند، گناهش بيشتر است.
🔸3. #شنيدن تهمت، مانند تهمت زدن، حرام و از گناهان كبيره است و بايد از كسىكه تهمت به او مىزنند دفاع كند و اگر قدرت ندارد يا فايده ندارد، بايد ترتيب اثر ندهد.
🔸4. اگر كسى تهمت به كسى زده باشد و او مطلع شده باشد بايد او را راضى كند تا توبه او قبول شود و اگر مطلع نشده باشد، در توبه رضايت او شرط #نيست؛ ولى علاوه بر لزوم #دعا و #استغفار براى او بايد اگر قدرت دارد #رفع آن تهمت بنمايد و اگر قدرت بر اين كار ندارد بايد به واسطه تعريف او و امثال آن به اندازه ممكن جبران آن خسارت را بنمايد.
🔸5. #سكوت در مقابل تهمت، جرم و گناه است.
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
#باز_کردن_درب_خانه_توسط_فاطمه_سلام_الله_علیها
🤔#پرسش
❔این شبهه را وهابی ها خیلی می کنند که چرا حضرت زهرا واسه باز کردن درب خانه آمد و بین #درب و دیوار قرار گرفت ❗️چرا خود امام علی واسه باز کردن درب نیامد ❕❕
✅ #پاسخ
👌نخست باید توجه کرد ، آن چه كه از برخي از روايات استفاده مي شود آن است که حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك در ورودي منزل نشسته بود و با ديدن عمر و همراهان وي، در را به روي آنان بست.
❕مرحوم عياشي در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشته اند ؛
« عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، ابوعبيد جراح، سالم مولي ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه #وارد نخواهند شد، عمر در را كه از شاخه هاي خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالي كه كمرهاي خود را بسته بودند. »
📚 تفسير العياشي، ج2، ص67 _ الاختصاص ص 186 _ بحار الأنوار، ج 28، ص 227
❕و در روايت سليم نيز آمده ؛
« عمر آمد تا به خانه رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحيف و لاغر شده بود، عمر در را كوبيد و گفت: اي پسر ابوطالب! در را باز كن، فاطمه فرمود: اي عمر به ما چه كار داري؟ ما را با مصيبتي كه گرفتارش شده ايم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز كن وگرنه آن را به آتش مي كشم. فاطمه فرمود: آيا از #خداوند نمي ترسي كه وارد خانه ما مي شوي، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افكند و آن را سوزاند.»
📚 كتاب سليم بن قيس، ص 864
💠از سوی دیگر حضرت صديقه احتمال می داد كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسي نشويد:
«اي افرادي كه ايمان آورده ايد! در خانه هايي غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براي شما بهتر است شايد متذكّر شويد و اگر كسي را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگرديد!» بازگرديد اين براي شما پاكيزه تر است و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است!. ( نور 27_28)
👌و از طرفي خانه انبياء احترام ويژه اي دارد كه كسي حق ورود بدون اجازه ندارد ؛ « اي افرادي كه ايمان آورده ايد! در خانه هاي پيامبر داخل نشويد مگر به شما داده شود.» ( احزاب 53)
❕و شكي نيست كه خانه حضرت صديقه طاهره خانه پيغمبر محسوب مي شود همانطوري كه در تفاسير متعدد اهل #سنت به این مساله اشاره شده است که جهت آگاهی به پست بعد توجه شود ✔️
❕افزون بر اين تصور اين بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّه اي با #شنيدن صداي حضرت صديقه برگشتند.
❕« عمر همراه عده اي به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداي جمعيت با صداي بلند و همراه گريه فرياد زد: اي رسول خدا چه مصيبت هايي پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مي بينيم. گروهي با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهي ديگر باقي ماندند.
📚 الإمامة والسياسة، ابن قتیبه ، ج 1، ص 16
❕بنابراين حضرت صديقه طاهره، هنگام هجوم، با ديدن عمر و همراهانش در را بست و نزديك دَر ايستاده بود و احتمال نمي داد كه با وجود آن حضرت متعرض خانه شوند و اين بي شرمي مهاجمان بود كه #حرمت خانه و اهل آن را رعايت نكردند و به قول سلمان فارسي ؛ « كرديد و نكرديد و ندانستيد كه چه كرديد.»
📚بحار الانوار ج 28 ص 193