eitaa logo
🇵🇸 حاج آقا سلام
1.9هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
28.2هزار ویدیو
231 فایل
کانال حاج آقا سلام در مجازی سخنرانی های شیخ سجادقهرمانی مطالب ناب و درجه یک دین تبیین سیاسی روشنگری و فضا سازی برای ظهور از اینکه دوستان خودتون رو دعوت می کنید سپاسگزارم انتقادات و ارسال مطالب جهت بارگذاری در کانال https://eitaa.com/hajagha_salam67
مشاهده در ایتا
دانلود
S Shokri: 🍃زندگینامه حضرت 🍃قسمت سوم 🔸تا این که ابراهيم‌ به‌ جايگاه‌ بت‌ ها كه‌ در مقابل‌ آن‌ ها غذا و نوشيدنى قرار داشت‌ بازگشت‌ . قوم‌ اواعتقاد داشتند كه‌ بت‌ ها مى‌خورند و مى‌آشامند. ابراهيم‌ (ع‌) هنگامى كه‌ به‌ معبد رسيد ، با بت‌ ها از روى تمسخر چنين‌ گفت‌ : «چرا از اين‌ غذاها نمى‌خوريد . اصلاً چرا سخن‌ نمى‌گوييد ؟ 🔸در آن‌ هنگام‌ ابراهيم‌ با تبر به‌ آن‌ها يورش‌ برد : «با دست‌ راست‌ بر پيكر آن‌ ها ضربه‌اى محكم‌ فرود آورد .»[صافات ۹۳]. و آن‌ ها را به‌ صورت‌ قطعه‌ هاى ريز در آورد ، و تنها بت‌ بزرگ‌ را باقى گذاشت‌ .و تبر رابر دست‌ بت‌ بزرگ‌ آويزان‌ نمود . 🔸 هنگامى كه‌ خبر تجاوز عليه‌ بت‌ ها به‌ زمامداران‌ بابل‌ رسيد فرمان‌ دادند تا ابراهيم‌ را نزد آنان‌ ببرند . هنگامى كه‌ ابراهيم‌ را حاضر كردند از او پرسيدند: «آيا تو اين‌ كار را با خدايان‌ ما كرده‌اى اى ابراهيم‌ ؟»[انبیا ۶۲] ، ابراهيم‌ با كياست‌ و زيركى واقع‌ شدن‌ اين‌ مسأله‌ را به‌ وسيله ‌خود انكار نمود ، و اين‌ كار را به‌ بت‌ بزرگ‌ نسبت‌ داد 🔸و گفت شاهد اين‌ مسأله‌ نيز بقيه‌ بت‌ ها هستند پس‌ : «از آن‌ ها بپرسيد اگر‌ سخن‌ مى‌گويند.»[انبیا ۶۳] قوم‌ ابراهيم‌ (ع‌) به‌ سادگى در شگرد كلامى او لغزيدند و سخنان‌ او را تصديق‌ نمودند . هر يك ‌شروع‌ به‌ نكوهش‌ ديگرى كرد كه‌ چرا به‌ ابراهيم‌ تهمت‌ زده‌اند ؛ و هر كس‌ را كه‌ به‌ او تهمت‌ زده‌ بودستمگر ناميدند : «آن‌ ها به‌ وجدان‌ خود بازگشتند ؛ و به‌ خود گفتند : حقّا كه‌ شما ستمگريد .»[انبیا ۶۴] 🔸تا این که...
🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت چهار 🔸تا این که قوم‌ ابراهيم‌ در تنگنايى گرفتار شدند و دیدند که با این وضع آبروی آنها در خطر است و به این نتیجه رسیدند که حكم‌ به‌ قتل‌ ابراهيم‌ به‌ وسيله‌ آتش‌ دهند : «گفتند اورا بسوزانيد و خدايان‌ را يارى كنيد اگر كارى از شما ساخته‌ است‌ .» 🔸روز موعود فرا رسید، نمرود با سپاه بی‌کران خود، در جایگاه مخصوص قرار گرفتند، در کنار آن بیابان ، ساختمان بلندی برای نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهیم را بنگرد و لذت ببرد 🔸در این فکر بودند که چگونه ابراهیم را در درون آتش بیفکنند، شیطان یا شیطان صفتی به پیش آمد و منجنیقی ساخت و ابراهیم را در درون آن نهادند تا به وسیله آن او را به درون آتش پرتاب نمایند. در این هنگام ابراهیم تنها بود، حتی یک نفر از انسانها نبود که از او حمایت کند، تا آن‌جا که پدر خوانده‌اش « آزر » نزد ابراهیم آمد و سیلی محکمی به صورت او زد و با تندی گفت: «از عقیده‌ات برگرد!» 🔸تا این که ...
🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت چهار 🔸تا این که قوم‌ ابراهيم‌ در تنگنايى گرفتار شدند و دیدند که با این وضع آبروی آنها در خطر است و به این نتیجه رسیدند که حكم‌ به‌ قتل‌ ابراهيم‌ به‌ وسيله‌ آتش‌ دهند : «گفتند اورا بسوزانيد و خدايان‌ را يارى كنيد اگر كارى از شما ساخته‌ است‌ .» 🔸روز موعود فرا رسید، نمرود با سپاه بی‌کران خود، در جایگاه مخصوص قرار گرفتند، در کنار آن بیابان ، ساختمان بلندی برای نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهیم را بنگرد و لذت ببرد 🔸در این فکر بودند که چگونه ابراهیم را در درون آتش بیفکنند، شیطان یا شیطان صفتی به پیش آمد و منجنیقی ساخت و ابراهیم را در درون آن نهادند تا به وسیله آن او را به درون آتش پرتاب نمایند. در این هنگام ابراهیم تنها بود، حتی یک نفر از انسانها نبود که از او حمایت کند، تا آن‌جا که پدر خوانده‌اش « آزر » نزد ابراهیم آمد و سیلی محکمی به صورت او زد و با تندی گفت: «از عقیده‌ات برگرد!» 🔸تا این که ...
🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت پنجم 🔸هنگامی که خواستند حضرت ابراهیم را بسوزانند همه موجودات ملکوتی نگران ابراهیم بودند، فرشتگان آسمانها گروه گروه به آسمان اول آمدند و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ را نمودند، همه موجودات نالیدند 🔸آنگاه در بین راه جبرئیل در فضا نزد ابراهیم آمد و گفت: «آیا به من نیاز داری؟» ابراهیم گفت: «به تو نیازی ندارم ولی به پروردگار جهان نیاز دارم.» 🔸آنگاه خداوند انگشتری برای او فرستاد که شش کلمه در آن نوشته بود؛ ٍ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ فَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَی اللهِ أَسْنَدْتُ ظَهْرِی إِلَی اللهِ؛ 🔸وحی شد: «این انگشتر را در دست کن که من آتش را برای تو سرد و سلامت خواهم کرد».آنگاه آتش آن چنان خنک شد، که دندانهای ابراهیم از سرما به لرزه در آمد، و نمرود بهت زده آن صحنه عجیب را میدید تا این که....
🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت ششم 🔸زمانی که نمرود معجزه سرد شدن آتش از سوی خدای یکتا را دید ابراهیم را آزاد کرد و تصمیم گرفت چهار هزار گاو برای خدا قربانی کند. حضرت ابراهیم قربانی او را بدون ایمان به خدای یکتا و دست برداشتن از ادعای خدایی غیرقابل پذیرش دانست. نمرود نیز بدون آنکه یکتاپرستی را قبول کند قربانی کرد 🔸در منابع تاریخی آمده است نمرود برای پیدا کردن خدای ابراهیم و جنگ با او با استفاده از عقاب‌های پرورش داده شده و بستن صندوقی به پاهای آنان به آسمان رفت. او در اثر ترس از ارتفاع زیاد و پیدا نکردن خدا در آسمان بر زمین فرود آمد. در گزارش‌های تاریخی محل پرواز نمرود را بیت‌المقدس و محل فرودش را جبل الدخان ذکر کرده‌اند 🔸پس از ناکامی نمرود برای رفتن به آسمان و جنگ با خدا برجی بلند ساخت که ارتفاع آن به آسمان‌ها می‌رسید. این بنا که به برج بابل مشهور است پس از مدتی به فرمان خدا ویران شد. برخی مفسران، آیه ۲۶ سوره نحل را درباره این ماجرا دانسته‌اند. تا این که فرشته‌ای به صورت انسان نزد نمرود آمد، او را نصیحت و به یکتاپرستی کرد و....
🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت هفتم 🍃پس از ناامید شدن نمرود از یافتن خداوند در آسمان، فرشته‌ای به صورت انسان نزد نمرود آمد، او را نصیحت و به یکتاپرستی دعوت کرد. فرشته به او گفت: ...ای بنده ضعیف با خدای یکتا ستیز مکن و از خدا بترس؛ فرمانروایی و سپاه او از پادشاهی و سپاه تو بیشتر است اگر بخواهد، تو را به ضعیف‌ترین مخلوقاتش هلاک خواهد کرد. 🍃نمرود پادشاهی غیر از خودش را انکار کرد و سپاه خدا را به جنگ طلبید. فرشته به او سه روز فرصت داد تا سپاه خود را جمع کند. پس از سه روز به فرمان خدا پشه‌ها آمدند، سپاه نمرود را نیش زدند و به دنبال آن همه سپاهیان فرار کردند. پس از مدتی همان فرشته شکست سپاه نمرود را یادآور شد و دوباره ایمان به خدا را به او توصیه کرد و او را به هلاک شدن تهدید کرد. 🍃نمرود این بار نیز قبول نکرد. خداوند پشه‌ای را مأمور کرد. آن پشه از راه بینی وارد سر نمرود شد و شروع به خوردن مغز سرش کرد. شدت درد سر نمرود تا آنجا بود که برای آرام کردن درد او بر سرش می‌کوبیدند تا پشه اندکی آرام بگیرد. پس از آن هر کس که نزد نمرود می‌آمد برای احترام بیشتر به جای بوسیدن دست او چکشی گرفته و چندین بار بر سر او می‌کوبید. این وضعیت تا ۴۰ سال ادامه داشت و پس از آن نمرود از دنیا رفت....
🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت هفتم 🍃پس از ناامید شدن نمرود از یافتن خداوند در آسمان، فرشته‌ای به صورت انسان نزد نمرود آمد، او را نصیحت و به یکتاپرستی دعوت کرد. فرشته به او گفت: ...ای بنده ضعیف با خدای یکتا ستیز مکن و از خدا بترس؛ فرمانروایی و سپاه او از پادشاهی و سپاه تو بیشتر است اگر بخواهد، تو را به ضعیف‌ترین مخلوقاتش هلاک خواهد کرد. 🍃نمرود پادشاهی غیر از خودش را انکار کرد و سپاه خدا را به جنگ طلبید. فرشته به او سه روز فرصت داد تا سپاه خود را جمع کند. پس از سه روز به فرمان خدا پشه‌ها آمدند، سپاه نمرود را نیش زدند و به دنبال آن همه سپاهیان فرار کردند. پس از مدتی همان فرشته شکست سپاه نمرود را یادآور شد و دوباره ایمان به خدا را به او توصیه کرد و او را به هلاک شدن تهدید کرد. 🍃نمرود این بار نیز قبول نکرد. خداوند پشه‌ای را مأمور کرد. آن پشه از راه بینی وارد سر نمرود شد و شروع به خوردن مغز سرش کرد. شدت درد سر نمرود تا آنجا بود که برای آرام کردن درد او بر سرش می‌کوبیدند تا پشه اندکی آرام بگیرد. پس از آن هر کس که نزد نمرود می‌آمد برای احترام بیشتر به جای بوسیدن دست او چکشی گرفته و چندین بار بر سر او می‌کوبید. این وضعیت تا ۴۰ سال ادامه داشت و پس از آن نمرود از دنیا رفت....
🔸زندگینامه حضرت علیه السلام 🔸قسمت هشتم 🍃 پس از گذشت سال ها از ازدواج حضرت ابراهیم (ع) با ساره چون بچه دار نشدند حضرت ابراهیم (ع) به اصرار ساره با حاجر که کنیزشان بود ازدواج کرد و از وی صاحب فرزند پسری به نام اسماعیل شد. ساره از حسادت به علاقه ی بیشتر ابراهیم (ع) به حاجر ، حاجر و فرزندش را از خانه بیرون کرد. 🍃آن گاه خداوند به ابراهیم فرمان داد که هاجر و اسماعیل را از ساره دور کند، ابراهیم عرض کرد: آن‌ها را به کجا ببرم؟ خداوند که می‌خواست خانه‌اش کعبه به دست ابراهیم بازسازی شود به ابراهیم وحی کرد و فرمود: «آن‌ها را به حرم و محل امن خودم و نخستین خانه‌ای که آن را برای انسان‌ها آفریدم، یعنی به مکه ببر. 🍃ابراهیم با اجرای این فرمان گرچه از بن بست مشکل خانوادگی نجات می‌یافت، ولی چنین کاری بسیار مشکل و رنج آور بود، زیرا باید عزیزانش هاجر و اسماعیل را از فلسطین آباد و خرم به دره خشک و تفتیده مکه کنار کعبه ببرد که در لابلای کوههای زمخت و خشن قرار داشت تا این که....
تولدت مبارک محبوب دلـღـا🎈 💌 گاهی وقت‌‌ها با خودم می‌گویم: چه می‌شود که شهیدی مانند این قدر محبوب شود که کتابش بیش از یک میلیون و دویست هزار نسخه چاپ شود؟! 💚خدای خوب ابراهیم جوابم را می‌دهد که اگر بنده‌ی خوبی باشی محبتت را در دل مردم می‌اندازم. همان‌طور که محبت موسی را در دل فرعون انداختم. محبت دست خداست. من و تو کاره‌ای نیستیم. ما فقط برای او باشیم، آن موقع خدا جبران می‌کند. 📙برگرفته از کتاب «خدای خوب ابراهیم» 🌹۱۴ صلوات هدیه ما به شما🌹 💗به امید قبولی، به رسم رفاقت💗
پیامبر اکرم، دو فرزند پسر به نام و داشت که خداوند این دو فرزند را از پیامبر گرفتند و در عوض، کوثر (خیر کثیر) به وجود مبارک حضرت عنایت کردند. انقلاب اسلامی هم و را از دست داد ولی ان‌شاءالله خیر کثیر در راه است. ________________ 🆔https://eitaa.com/hajagha_salam
🔴 داغ بر دل ماند و رفت یک خبر تسکین این درد این است: " رفت!" ________________ 🆔https://eitaa.com/hajagha_salam
🛑 عجب ماه عجیبی ست ؛شروع و پایانش با است🥺