eitaa logo
کانال رسمی عبدالرضا حاج علی بیگی
210 دنبال‌کننده
228 عکس
16 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم در شرایط کنونی و با توجه به وضعیت ویژه ای که بر کشور به دلیل بروز سانحه دردناک برای رئیس جمهور فقید و همراهان حادث شد لاجرم انتخاباتی زود رس برای تعیین تکلیف دولت چهاردهم پیش رو داریم انفعال، سکوت و بی عملی دردی از مردم و کشور عزیزمان درمان نمی کند. بنابراین در این ایام که ثبت نام از داوطلبان ریاست جمهوری آغاز شده به بررسی راهبردها و راهکارها و بحث و تحلیل در مورد نامزد ها و آنچه در جریان است در گروه تلگرامی تالار گفتگو خواهیم پرداخت برای مشارکت در مباحث به لینک زیر مراجعه نمایید https://t.me/Talar_markazi1403 ضمنا دوستان خود را هم فرا بخوانید. @hajalibeigy
🛑🛑🛑عبدالرضا حاج علی بیگی دبیر شورای راهبردی ستاد مرکزی دکتر پزشکیان در استان مرکزی و رئیس ستاد انتخابات حزب اعتدال و توسعه در انتخابات ریاست جمهوری در واکنش به انتقادات به کابینه پزشکیان در شبکه ایکس نوشت: اشتباه نمی کنیم و اسیر دام چاله های برآمده از غلیان احساسات نمی شویم، آتش هم به خرمن محصول خودمان نمی زنیم،با تمام توان از پزشکیان حمایت می کنیم @hajalibeigy
آغاز هفته دفاع مقدس بر رزمندگان و مدافعان مرزهای ایران اسلامی مبارک و فرخنده باد. یاد و خاطره شهدای گرانقدر دفاع مقدس گرامی باد. عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
دیدار صمیمانه اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه با رییس جمهور صبح امروز مقارن با ۲۹ آبان دبیرکل و اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه با دکتر مسعود پزشکیان دیدار و گفتگو نمودند. در این نشست که بیش از دو ساعت به طول انجامید محمدباقر نوبخت و محمود واعظی به همراه اعضای شورای مرکزی و دبیران برخی از استان های حزب به بیان دیدگاه های خود در خصوص روند استقرار دولت چهاردهم نحوه گزینش کابینه، انتصاب استانداران و موضوعات مرتبط با سیاست داخلی و خارجی، راه های تحقق توسعه پایدار و تبیین حدود و الزامات رسیدن به شعار دولت وفاق ملی پرداختند. دکتر مسعود پزشکیان حزب اعتدال را یکی از منسجم ترین و ریشه دارترین احزاب کشور برشمرد که مبدع گفتمان اعتدال و وفاق در کشور می باشد. رئیس جمهور در پایان از زحمات حزب اعتدال و توسعه در حمایت و پشتیبانی از خود در ایام انتخابات و بعد از آن قدردانی نمود. عبدالرضا حاج علی بیگی و پیمان رشیدی که از استان مرکزی در این نشست حضور داشتند ضمن بیان دیدگاه های خود خطاب به دکتر پزشکیان خواستار ادامه ممنوعیت استفاده از مازوت درنیروگاه شازند شدند و نامه ای با همین مضمون تقدیم رییس جمهور نمودند
حق، زندگی، شایستگی، سزاوری و نشان دکتر علی قلی محمودی بختیاری در کتاب عارفان راز به وجوه افتراق تصوف و عرفان در  گفتارهای عارفانه بزرگانی چون با یزید بسطامی، حسن بصری، رابعه، ذوالنون مصری همراه با شرح کرامات برخی عرفا پرداخته است. علاوه بر آن، استاد شرح و تفسیری از برخی داستان‌های مثنوی دارد و از زوایای گوناگون به موضوع می پردازد. آنچه در وجوه افتراق تصوف و عرفان آمده و محتوا و یا نقد کتاب مراد نیست و اساسا پرداختن به آن از حیطه ی فهم حقیر خارج است و عرفا و آشنایان به تصوف در وجوه نظری و عملی باید در مفاهیم آن قیاس و استقراء و شرح و استنتاج کنند. اما آنچه جلب نظر کرد مطلبی جاذب بود که در بن مایه ی آن حقایقی ژرف نهفته است که هر کدام به سان درس زندگی می ماند. علی قلی بختیاری در تلفیق شگفت انگیزی از واژگانی همچون حق، زندگی، شایستگی، سزاواری و نشان چنین بیان می دارد "هر کس به حق در میدان نبرد زندگی و شایستگی، شایستگی و سزاواری خود را نشان دهد و نشان بگیرد" جمله، جمله ای جادویی است اما فهم آن در آغاز و  سپس تحقق آن مفاهیم،  مستلزم پیش آگاهی است و پیش از پیش آگاهی، الزام دیگری با عنوان مهارت پذیرندگی و الزام چرا آگاهی نیز به وجود می آید. حق، زندگی ،شایستگی، سزاواری، بروز و ظهور یا فرصت نشان دادن و بعد نشان گرفتن؛ کاربست این مفاهیم مشروط به آموختن و شناخت از کالبد و روح یک یک این واژه هاست، شرط نخستین پذیرندگی لزوم دانستن و بعد از آن اندیشیدن در ماهیت این کلمات چه در شکل و چه در محتوا و معنا و بعد جهد و آموختن این مفاهیم است. قطعا تفاوت ها خود را در میزان آموختن متبلور خواهد کرد و میزان استعداد در میزان کسب معارف موثر خواهد بود لیکن با هر میزان از استعداد می توان تا حدی آموخت و سپس آن را در سیر زیست شخصی، تکامل شخصیتی، زیست اجتماعی و رشد شخصیت اجتماعی به کاربست چنانچه آموخته ها به رفتار بدل شود و حق محقق شود  و انسان شایستگی های خود را سزاوارانه نشان دهد آنگاه نیمی از راه را پیموده است و آنگاه در بیان دکتر علی قلی بختیاری  باید در ازای بروز این فضائل مزد یا نشان  هم دریافت کند. این نشان در دو بُعد قابل بررسی است، شایستگی ها ابعاد معنوی و مادی دارند که طبیعتا نشان ها هم ناظر بر هر دو بعد  تعریف می شوند. اولی تر نشان معنوی است که اصل آن، نشانی است که در پیشگاه توحید و در محاسبه ی فضائل  اعطا خواهد شد. اما بعد از آن تا حدی  قدر شناسی های اجتماعی و پاسداشت های اخلاقی انسان ها در برابر  برخورداری احتمالی از مواهب شایستگی هاست  که آن هم عموما غیر مادی و در بروز عواطف و شکرگزاری های بیانی و طلب خیر متعین می شود‌. موضوع دیگری که اهمیت ویژه ای هم دارد ناظر به دریافت نشان شایستگی از ساختار حکمرانی است. حکمرانان در برابر شایستگی ها و سزاواری های افراد وظایفی دارند. ابتدا باید بستر آموزش مفاهیمی نظیر حق، زندگی، شایستگی  و سپس ظهور و بروز این شایستگی ها را فراهم نمایند.   مرحله ی بعد اعطای نشان است که در ابعاد مادی و معنوی قابل تعریف است. تشخیص شایستگی ها و سزاوری های افراد  باید منجر به اعطای نشان هم بشود وگرنه چه حاصلی از این تشخیص تمایز عاید می شود. این نشان ها در مصادیقی همچون نحوه توزیع موقعیت های شغلی و مناصب و یا میزان منزلت اجتماعی برای شایستگان سزاوار متبلور می شود. بنابراين اکنون بهتر می توان مراد دکتر علی قلی بختیاری را دریافت و درک کرد که چرا و چگونه هر انسانی حق دارد در میدان نبرد زندگی و شایستگی، شایستگی و سزاواری خود را نشان دهد و نشان بگیرد. عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
ولادت حضرت صدیقه طاهره (س) و روز مادر بر همه ی بانوان ارجمند و مادران گرانقدر تبریک و تهنیت باد. عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
سالروز ولادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و روز پدر بر شیعیان و دلدادگان آن حضرت مبارک و فرخنده باد عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
نقش ها و نقشه ها مرد سبیلوی اخمو پَر کلاه مخملیش را بالا میدهد، چشم چپش را تنگ و لوچ می کند و ابروی های پرپشتش را کمان، صدای خش دارش را ته حلقش می اندازد و میگوید؛ بد زمونه ای شده دیگه لوتی پیدا نمیشه سبیل های بلندش دندانهای سیاه و کج و معوجش را استتار کرده است از بسته سیگار چمدانی سفید رنگ روی میز یک نخ سیگار اُشنو بیرون می آورد و می گذارد کنج لبش، چوب کبریت  را روی سنباده ی  قوطی کبریت می کشد، چوب کبریت شعله می کشد، نور حاصل از شعله ی چوب کبریت چین و چروکهای صورت زمخت و مردانه اش را مثل پیچ و خم کوره راه های  یک آبادی در دور دست ها نمایان می کند. راه هایی پراز چاله چوله و دست انداز مرد دود غلیظ سیگار را از لا به لای سبیل های زردش پُف می کند به چوب کبریت در حال سوختن، آتش خاموش می شود و دود  مثل مار به هم می پیچد و به سمت سقف قهوه خانه  تنوره می کند. چهره مرد  پشت دود سیاه، محو می شود. یک قطره اشک درشت از گوشه ی چشم های خمارش مثل اولین قطره ی یک باران تند بهاری روی میز چرب و چرکین قهوه خانه می چکد. صدای ناله ی کمانچه بلند می شود، هر حرکت دست نوازنده روی سیم ها مثل نیشتری است بر زخمهای کهنه ی شنونده و بیننده.   مرد شانه هایش تکان می خورد، با قدمهای استوار اما قامتی سست و در هم شکسته از لا به لای دود و نور کم رمق چراغ سقفی قهوه خانه به سمت در حرکت می کند.    پرده ی نقره ای سینما تاریک می شود، دوباره کمانچه تنهایی و درد را فریاد می کند، دستهای نوازنده زخمه بر زخم های آدم ها می زند. همه جا تاریک می شود، اسم ها از پی هم قطار می شوند. به یک باره نور بر تاریکی سالن قدیمی سینما خنجر می زند، چشم های تماشاچیان بارانی است انگار خودشان را به نمایش درآورده اند. سینما پدیده شگرفی است، سینما خودِ زندگی است. سینما و روزگار، قهرمان های خودشان را زمین‌گیر می کنند ، به زانو در می آورند و پلان آخر، پرده ای است که سیاه می شود و تنها چند نام در پی هم قطار می شوند. و دیالوگی که تکرار می شود، قهرمان هایی که می گویند "بد زمونه ای شده دیگه لوتی پیدا نمیشه" و قطره ی اشکی که از گوشه ی چشم قهرمان بر روی تیرگی ها و چرک و چربی های زمانه می چکد، اشکی که ناشی از  دردها و رنجها و ناکامی ها و ناملایمت هاست فیلم ها روایتگر و بازتاب دهنده غم ها و شادی ها و زندگی آدم ها هستند. سناریست و کارگردان جهان نقش ها را بر اساس توان و تسلط بازیگرها می نویسد و طراحی می کند، تنها بازیگران زبردستِ فن زندگی مثل اکتورهای اسطوره ای می توانند نقش خودشان را خودشان انتخاب کنند. وگرنه سیاهی لشگرها در سینما و زندگی سرگشته و پریشان از این سو به آن سو می جهند و می خزند. نه خودشان می دانند چه می خواهند و به کجا می روند و نه بیننده می فهمد این ها چه می کنند، بلکه فقط مامور به رفتن و پر کردن صحنه اند و صحنه که تاریک می شود حتی نامی از آنها بر تیتراژ  پایان داستان بر جا نمی ماند. جایی شنیدم که می گفت : مـا در ایـن بـازی هـمـه بـازیـگـریـم     نقش های قصه را جان می دهیـم این که می بینی کنون ما نیستیم نـقش هـا هستند و ماهـا نیستیم عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
"کابوس نامه" شب از نیمه گذشته، نمی‌توانم بخوابم. انگار یک مشت پیچ و مهره در سرم می‌چرخد. گاهی یک آچار فرانسه، مهره‌ها را تعقیب می‌کند. متکا از زیر سرم بیرون می‌جهد. سرم محکم به زمین می‌خورد. پیچ و مهره‌ها روی هم می‌ریزند. آچار فرانسه دهانش را باز می‌کند، یکی از مهره‌ها را به دندان می‌گیرد و شروع می‌کند به پیچاندن آن به یکی از پیچ‌ها. متکا دل‌پیچه دارد. شکمش را می‌درد، پنبه‌های داخلش حلاجی می‌شوند. پنبه‌ها کف اتاق پخش می‌شوند. پتو تکان می‌خورد، شکلک درمی‌آورد. سایه‌ی پتو روی دیوار  می‌افتد مثل یک شبح، بعد مثل خفاشی خون‌آشام، بالای سرم به پرواز درمی‌آید. شیر آب چکه می‌کند. صدای گوش‌خراش قطره‌ها مثل ضربات پتک بر سرم می‌کوبد. صدای زوزه‌ی باد با واق‌واق سگ‌های ولگرد قاطی می‌شود. کورسوی نوری از کوچه به داخل اتاق می‌تابد. به نور نگاه می‌کنم؛ خاموش می‌شود. ظلمات مثل پرده‌ای ضخیم همه جا را می‌پوشاند. پتو مانند شبحی خشمگین از این‌سو به آن‌سو می پرد. باد با شدت به پنجره می‌کوبد. پرده‌ها هم در کنار پتو به پرواز درمی‌آیند. متکا ته‌مانده‌ی پنبه‌هایش را بالا می‌آورد. قاب‌های پنجره به هم می‌خورند. صدای رعد و برق وحشت را تشدید می‌کند. صدا می‌زنم: «آب... آب...» باران شروع به باریدن می‌کند. باران شدید می‌شود. کف اتاق مرداب می‌شود. آب بالا می‌آید. دست و پایم تکان نمی‌خورد. چشم‌هایم را نمی‌توانم ببندم. از چشم‌های متکا آتش زبانه می‌کشد. پنبه‌ها شعله‌ور می‌شوند. دارم غرق می‌شوم. سرم را از آب بیرون می‌آورم. شعله‌های آتش صورتم را کز می‌دهد. پتو بال‌هایش را می‌گشاید و به سمت من که در حال غرق‌شدن هستم شیرجه می‌زند. دستم را محکم به گوشه‌ی پتو می‌پیچم. دست هایم حس ندارند. خودم را بالا می‌کشم. پنجره بسته می‌شود. باران بند می‌آید. چراغ کوچه روشن می‌شود. متکا آرام می‌گیرد. صدایی در گوشم می‌پیچد. نوایی مثل زنگ، ندایی از عمق ملکوت، آوای مهر : «بلند شو.» زبانم حرکت نمی‌کند. مناره آواز را فریاد می کند.: «بلند شو!» نعره می‌زنم. چشم‌هایم را باز می‌کنم. متکا چشمک می‌زند. پتو خودش را به سینه‌ام می‌چسباند. بوی چای می‌آید. بوی نان داغ و پنیر لیقوان و سپیده از پنجره به داخل اتاق می‌تابد. عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
"بغض آسمان" چشم‌ها بر آسمان خیره چشمه های آسمان خشک است و تفتیده، بغض نی بر لبان خشک چوپان سیه چرده، سخت تَرکیده و چوپان، از شدت اندوه، زار در گریه صحرا پر از خشکی‌ دهان گوسپندان سخت زخمی برق از رعد می‌ترسد، مبادا جرقه از میان ضربه اش بر اَبر، بر تن خشک علف‌ها، آتش افروزد. رود، مثل مار  زخمی به دور کوه می‌پیچد، و داغ بی‌آبی همچون ردّی از شلاق بر تنش پیداست پنداری تو گویی آسمان بغضش فرو رفته و نِی، نای گفتنِ از بی نوایان را فرو برده شاید نی، سینه‌اش زخمی‌ست از خشکی کودک ده ساله،در رویاش دنبال شعر دل انگیزیست از باران و جَستن در دل جنگل،سبکبالان شاعراز  بالای کوه یوش،می‌پرسد: قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟ عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy
سالروز بعثت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) بر مسلمانان و موحدان عالم مبارک و فرخنده باد. عبدالرضا حاج علی بیگی @hajalibeigy