#عمار_حلب
#قسمت_نهم
بسم رب شهدا وصدیقین❤
سرت را بالا بگیری و بگویی: «من نوکرم، ولی افتخار می کنم به این نوکری.»
حالش تمام شدنی نیست و آدم را شاداب می کند.
من خودم از بچگی امام حسین را خیلی دوست داشتم، چون هر چیزی از او می خولستم، می داد.
تا بزرگ شدم هم ارادت داشتم به ایشان، ولی ایمانم ضعیف بود.
تازه می فهمیدم چه اتفاقاتی برای امام حسین افتاده و چه ظلم هایی به او شده است.
درک کردم همه این ها را و فهمیدم آدم نباید این خبط و خطا ها را بکند.
فهمیدم درست زندگی کردن چیز دیگری است.
فهمیدم درست نماز خواندن لذت می دهد به انسان.
دیگر نمه نمه آمدم به راه. قبلا دوست داشتم این وادی را.
روضه حضرت رقیه را اولین بار در هیئت علم دار شنیدم.
تکانم داد. انگار درکش میکردم. اینکه یک بچه سه ساله آین همه سختی بکشد، آن هم دختر، به حرف هم ساده نبود. گریه کردم.
حالم گرفته شد برای این همه ظلمی که به امام حسین شده.
کلا روی حضرت رقیه و حضرت زینب حساس شدم.
وقتی بجه های این خانم شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد که برادرش شرمنده نشود.
برای یک زن خیلی سخت است تحمل این همه عذاب. حضرت زینب این همه غم را تنهایی کشیده، از پدر و مادر تا اولاد خودش.
خوب...
ادامه دارد...
@Hajammar313
#زنان_عنکبوتی
#قسمت_نهم
من همیشه با پیشنهادای تو حال می کنم!
– ممنون آقا! اول یه سوال کنم؟
– همه سوال هاتو یه جا بپرس!
– ما مطمئنیم خونه موش داره دیگه!
– داریم مطمئن تر میشیم!
با این جواب امیر عملاً راه کار سینا در ذهنش پودر شد و فقط گفت:
-پس باید مطمئن تر بشیم؟
– حتما! یه موش رو ببینی و بگیری فایده ندا۰۰۰ره!
باید برسی به لونشون تا معدومشون کنی!
تیم جایگزینت که اومد یه راست بیا این جا! تصاویر دوربینای حیاط رو تیم آرش داره بررسی می کنه، بیا! راستی تب کوچولوت قطع شد؟
لبخندی نشست روی صورت سینا و لب زد:
– آره خدا رو شکر. هم تبش قطع شده، هم همه ی خونه رو به شور انداخته!
امیر با خنده تماس را قطع کرد.
تا ساعت هشت شب که شهاب کارش تمام بشود، سینا در اداره یک نمودار از رده ی سنی کادر موسسه و زن هایی که این مدت به آن جا رفت و آمد کرده بودند را در آورد:
– ده درصد حدود ۱۶ تا ۱۸ دارند،
چهل درصد ۱۸ تا ۲۴ دارند،
بیست درصد ۲۴ تا ۲۷ دارند،
سی درصد تا ۳۵ سال دارند که
بین همه کادری که اونجا کار می کنن همون ۲۴ تا ۲۷ هستند که البته
یکی دو نفر می خوره ۳۵ ساله باشن و به نظر من مدیر و مسئول موسسه باید باشن.
اما آدمایی که امروز خیلی اومدن اون چهل درصد بودن.
و یه چیزی که مهم بود همه با هم نیومدن اما هر کی اومد حدود چهار ساعت توی موسسه موند.
این یعنی؛
شهاب سری تکان داد و گفت:
– این یعنی اون ها اومدن برای دوره دیدن و البته دوره ای که دیدن برای همه یکسان نبوده!
– یعنی دارن نیروسازی می کنن آقا امیر؟
امیر سری تکان داد و گفت:
– امکان همه چیز هست. فقط این اطمینان رو باید داشته باشیم که این جا فقط لباس نمی دوزن و اسم خیاطی براشون یه پوششه!
آقا شهاب؛ شما چه کردی؟
شهاب تصاویر لب تابش را انداخت روی صفحه ی اتاق امیر و گفت:
– مسیر رفت همه رو امروز نتونستیم در بیاریم. چون بعضیا هنوز توی خیابونن و دارن خرید می کنن!
بعضیا هم هنوز توی کافی شاپ و رستوران هستند با دخترا و پسرای دیگه.
اما بچه ها دارن آمارا رو دقیق می دن. شما می تونید ببینید!
دو روز بعد شهاب مسیر رفت و آمد و منزل تمام زنان را مقابل سینا گذاشت و گفت:
– نمیشه قطعی گفت که این مسیر هر روزه ی همه شونه.
اما بالاخره میشه کلی یه نتیجه ای گرفت.
حداقل یه هفته وقت نیازه که بتونم بهت بگم کدومشون مورد خوبیه برای کار ما!
سینا به تفکیک موردها را مرور کرد و بهترین روش را حذفی دید و یک سوال:
– سر به هوا ترینشون کدومه؟ …..
🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸
#نرجس_شکوریان_فرد
(به درخواست نویسنده کپی آزاده)
@hajammar313
🌱🌹🌱
🌹🌱
🌱
#بیانیه_گام_دوم
#قسمت_نهم
پس آنگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سهقطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانهی جدید «اسلام و استکبار» پدیدهی برجستهی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانهی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادیخواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینهورزانه و بدخواهانهی رژیمهای زورگو و قلدرهای باجطلب عالم، بدان دوخته شد. بدینگونه مسیر جهان تغییر یافت و زلزلهی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنیها با همهی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزهی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشدهی امام عظیمالشّأن ما، تاب آوردن در برابر آنهمه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکانپذیر نمیشد.
🌱
🌹🌱
🌱🌹🌱
#رهبر_انقلاب 🎤
#سیر_مطالعاتی 📚
#با_هم_قوی_میشویم 💪
#رسانه_شمایید 📱
#شهیدعشق❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🍃❤️🍃 *﷽*
🍃❤️🍃
❤️🍃
🍃
#در_مکتب_حاج_قاسم
#قسمت_نهم
خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند.
یا ارحمالراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
#وصیت_نامه
🍃
🍃❤️
🍃❤️🍃
🍃❤️🍃❤️
#شهیدعشق❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸