eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
825 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
زن اول گوشی رو برداشت اما با نگاهی به صورت سینا تصمیمش عوض شد. صندلی را به سینا تعارف کرد و رفت سمت یکی از در ها. سینا آرام پشت سر زن راه افتاد. قدش از زن بلند تر بود و در که باز شد، یک دید کلی در اتاق زد. زن در را باز گذاشت و سینا فروغ را هم دید که داشت فنجان مقابلش را توی نعلبکی بر می گرداند؛ فال قهوه. زن کنار گوش مدیر حرفی زد که مدیر رو به سینا نیم خیز شد و جوابی داد. زن که بیرون آمد به سینا گفت: _ ایشون با کمال میل منتظر دیدار شما هستند. فقط چون تا ظهر با خانم فروغ ملکی قرار دارند گفتند عصر در خدمتتون هستند! سینا آبرویی بالا انداخت و سری تکان داد: _ خانم ملکی هم دارند برای شهرستان قرارداد می بندند؟ _ نخیر. ایشون توی همین تهران یه مؤسسه فوق العاده دارند. کارشون هم توی زمینه‌ی مدل های روزه . چون ما توی زمینه‌ی چادر دغدغه داشتیم و ایشون هم توی زمینه‌ی لباس فاخر خیلی متبحر هستند چند وقتیه که با ما قرارداد همکاری دارند. پشتیبانی خوبی از مدل های جدید چادر هم کردند. _ چه خانم فهیمی. هم مدلینگ کار می کنند هم چادر؟ _ بله بله. اصلاً طرح چادر دانشجویی و چادر شالی رو گروه ایشون پیشنهاد دادند و خب ما هم کار دوخت و پخش رو بر عهده داریم! زن برای سینا از موقعیت مؤسسه هم توضیح داد: _ ما توی زمینه‌ی ترویج حجاب فعالیت می کنیم. خلاقیت هم یکی از شعار های ماست. هم بهترین پارچه های موجود در جهان رو استفاده میکنیم هم زیباترین مدل ها رو تولید می کنیم. مطمئن باشید که بهترین جا رو انتخاب کردید! ابروهای سینا در هم رفته بود و با بروشوری که مقابلش بود ور میرفت: _ هزینه‌ی تبلیغ و طراحی و پخش کشوری با خانم ملكيه یا مجموعه‌ شما؟ آخه تا این مدل ها در سطح مردم جا بیفته زمان می بره که خب زمان توی کار تولیدی حرف اول رو می زنه! معلومه شما خیلی با محاسبات دقيق جلو رفتید! زن سری تکان داد و گفت: _ البته همه این ها رو می تونید عصر که تشریف آوردید بپرسید. فقط من برای اینکه جلب اعتماد کرده باشم و برای ادامه همکاری میگم که خانم ملک شریک منصفی هستند. از لحاظ مالی هم شراکت داشتند. سینا که در ماشین را باز کرد شهاب نفس حبس شده اش را رها کرد: _ وای سینا نگفتم که بری اجداد طرف رو در بیاری. سینا یقه اش را صاف کرد و گفت: _ تو کی یاد می گیری با یه سرمایه گذار درست برخورد کنی معاون؟ در ضمن عصر هم بیا دنبالم قرار کاری دارم. حالا برو. شهاب سری به تأسف تکان داد. قرار شد سینا برود و شهاب به خاطر موقعیت مهم فروغ، خودش تعقيب را ادامه بدهد. سینا عصر با صاحب مؤسسه‌ی حجاب گفتگو کرد و متوجه شد که فروغ برای این ها یک فرصت مغتنم بوده که رشد کنند. ورود مدل های جدید چادر به بازار که به خاطر مدل دوخت نه تنها چادر به حساب نمی آید که گاهی حتی از مانتو های محجوب هم بدتر بود. یک موقعیت و زمینه ای که هم زیراب حجاب زده می شد هم بد حجابی و بدپوششی در یک مسیر تساهل و تسامح جلو می‌رفت. ضمن این که کسانی که این چادرها را استفاده می کردند بعدا خیلی برایشان راحت بود که قید چادر را بزنند. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
زن اول گوشی رو برداشت اما با نگاهی به صورت سینا تصمیمش عوض شد. صندلی را به سینا تعارف کرد و رفت سمت یکی از در ها. سینا آرام پشت سر زن راه افتاد. قدش از زن بلند تر بود و در که باز شد، یک دید کلی در اتاق زد. زن در را باز گذاشت و سینا فروغ را هم دید که داشت فنجان مقابلش را توی نعلبکی بر می گرداند؛ فال قهوه. زن کنار گوش مدیر حرفی زد که مدیر رو به سینا نیم خیز شد و جوابی داد. زن که بیرون آمد به سینا گفت: _ ایشون با کمال میل منتظر دیدار شما هستند. فقط چون تا ظهر با خانم فروغ ملکی قرار دارند گفتند عصر در خدمتتون هستند! سینا آبرویی بالا انداخت و سری تکان داد: _ خانم ملکی هم دارند برای شهرستان قرارداد می بندند؟ _ نخیر. ایشون توی همین تهران یه مؤسسه فوق العاده دارند. کارشون هم توی زمینه‌ی مدل های روزه . چون ما توی زمینه‌ی چادر دغدغه داشتیم و ایشون هم توی زمینه‌ی لباس فاخر خیلی متبحر هستند چند وقتیه که با ما قرارداد همکاری دارند. پشتیبانی خوبی از مدل های جدید چادر هم کردند. _ چه خانم فهیمی. هم مدلینگ کار می کنند هم چادر؟ _ بله بله. اصلاً طرح چادر دانشجویی و چادر شالی رو گروه ایشون پیشنهاد دادند و خب ما هم کار دوخت و پخش رو بر عهده داریم! زن برای سینا از موقعیت مؤسسه هم توضیح داد: _ ما توی زمینه‌ی ترویج حجاب فعالیت می کنیم. خلاقیت هم یکی از شعار های ماست. هم بهترین پارچه های موجود در جهان رو استفاده میکنیم هم زیباترین مدل ها رو تولید می کنیم. مطمئن باشید که بهترین جا رو انتخاب کردید! ابروهای سینا در هم رفته بود و با بروشوری که مقابلش بود ور میرفت: _ هزینه‌ی تبلیغ و طراحی و پخش کشوری با خانم ملكيه یا مجموعه‌ شما؟ آخه تا این مدل ها در سطح مردم جا بیفته زمان می بره که خب زمان توی کار تولیدی حرف اول رو می زنه! معلومه شما خیلی با محاسبات دقيق جلو رفتید! زن سری تکان داد و گفت: _ البته همه این ها رو می تونید عصر که تشریف آوردید بپرسید. فقط من برای اینکه جلب اعتماد کرده باشم و برای ادامه همکاری میگم که خانم ملک شریک منصفی هستند. از لحاظ مالی هم شراکت داشتند. سینا که در ماشین را باز کرد شهاب نفس حبس شده اش را رها کرد: _ وای سینا نگفتم که بری اجداد طرف رو در بیاری. سینا یقه اش را صاف کرد و گفت: _ تو کی یاد می گیری با یه سرمایه گذار درست برخورد کنی معاون؟ در ضمن عصر هم بیا دنبالم قرار کاری دارم. حالا برو. شهاب سری به تأسف تکان داد. قرار شد سینا برود و شهاب به خاطر موقعیت مهم فروغ، خودش تعقيب را ادامه بدهد. سینا عصر با صاحب مؤسسه‌ی حجاب گفتگو کرد و متوجه شد که فروغ برای این ها یک فرصت مغتنم بوده که رشد کنند. ورود مدل های جدید چادر به بازار که به خاطر مدل دوخت نه تنها چادر به حساب نمی آید که گاهی حتی از مانتو های محجوب هم بدتر بود. یک موقعیت و زمینه ای که هم زیراب حجاب زده می شد هم بد حجابی و بدپوششی در یک مسیر تساهل و تسامح جلو می‌رفت. ضمن این که کسانی که این چادرها را استفاده می کردند بعدا خیلی برایشان راحت بود که قید چادر را بزنند. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸