eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
825 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
دل را قرار نیست؛❤️ مگر در کنار یار😍 عشقتون حلال🌸🍃 @hajammar313
😃 الاغ های جنگجو😳😂 در سنگر مسئولین یکی از تیپ ها صدا به صدا نمی رسید. هر کس چیزی می گفت و می خواست طرف صحبتش را متقاعد کند. اما مگر می شد؟😕✋ ساز خودش را می زد و میخواست حرفش را به کرسی بنشاند: - باید زودتر از اینجا حمله کنیم!👊 - چه می گویی با کدام نیرو و مهمات؟😯 - بهتر نیست عقب نشینی کنیم؟ زمین می دهیم زمان می گیریم.🤔 - تو هم که حرف های بنی صدر را می زنی. نکند راست راستی باورت شده که او از جنگ سر در می آورد و برای خودش کسی است؟ - پس چه کنیم؟ وایسیم عراقی ها بیایند برایمان نقشه و طرح عملیات بریزند؟😐 هیچکس عقلش به جایی قد نمی داد. خبر رسیده بود که عراقی ها قصد دارند از یک محور حمله کنند و این قضیه جدی است. آن زمان بنی صدر هم رئیس جمهور و هم فرمانده کل قوا بود و از تصدیق سر نامبارک او ایرانی ها فقط شکست خورده بودند. حالا که بسیجی ها پا جلو گذاشته بودند و کم کم جنگ داشت به سود ایران ورق می خورد، این خبر آمده بود. آخر سر جوانی که تا آن زمان ساکت بود گفت: « اگر اجازه بدهید من راه حلی دارم!»😎 یک هو همه ساکت شدند و نگاه ها به او دوخته شد. جوان گفت: «درست است که ما نیرو و مهمات زیادی نداریم. اما مین های ضد تانک زیادی داریم که از عراقی ها غنیمت گرفته ایم. سر راه تانک هایشان مین کار میگذاریم و پیش روی شان را سد می کنیم تا ان شاءالله نیروی کمکی برسد.»✋ به به و چه چه بلند شد و جوان مأمور شد تا با نیروهای تخریبچی کارش را شروع کند. صفر نیم نگاهی به الاغ ها کرد و گفت: «اگر توان بردن ده ها مین را دارای بسم الله.» 😎💪 صفر گفت: «من نوکر خودت و الاغت هم هستم!»😂 دور و بریها خندیدند. اکبر و نیروهایش در نیمه های شب افسار الاغ های حامل مین را گرفتند و راه افتادند. ساعتی بعد آنها عرق ریزان زمین را می کندند و مین کار می گذاشتند. ناگهان یکی از الاغ ها فین فین کرد و آواز گوش خراشش در دشت شبزده پیچید: - عر! عر! عر!🐴🎺 صفر فریاد زد: « جان تان را بردارید فرار کنید!» حالا، دیگر همه الاغ ها عر عر می کردند و یک ارکستر درست و حسابی راه انداخته بودند. 😂 از طرف عراقی ها ، باران گلوله و خمپاره باریدن گرفت. وقتی اکبر و دوستانش به خط خودی رسیدند، هنوز صدای عرعر از لابه لای انفجارها به گوش می رسید.😯 در سنگر فرماندهان تیپ همه از خوشحالی یکدیگر را می بوسیدند و به اکبر به خاطر درایت و هوشش آفرین می گفتند. چند روزی بود که خبری از عراقی ها نشده بود.😋   صبح همان روز یکی از عراقی ها به ایران پناهنده شد و گفته بود که وقتی یکی از الاغ ها با دها مین به قرارگاه آنها آمده، فرماندهان عراقی ترسیده اند و گفته اند که ایرانی ها حتماً آماده و حاضر به نبردند و آن قدر مهمات زیاد آورده اند که حتی الاغ هایشان را مین گذاری کرده اند! و از حمله صرف نظر کرده اند.😂 🍃🌸 کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 27 🌸🍃 @hajammar313
مثلا همیشه بخندی😍 . . حتی وقتی غم داری هم بخند تا غمات جلوت کم بیارن و برن...😁 @hajammar313
‌ ‌🌱❤️ + مردم منو ميديدن ميگفتن مخش تكون خورده🙄 ولی من به مامانم ميگفتم من دلم تكون خورده نه مخم، مادرم ميگفت گور بابای مخت🤭 تو دلتـــــ❤️ـــــ قد صدتا مخ می ارزه، به خدا قسم گفت، به همين زمين قسم گفت - مادرت نپرسيد كی عاشق شدی ؟😋🌱 نپرسيد اسمش چيه؟ + مادرا كه از آدم چيزی نمی پرسن، همه چيو خودشون ميدونن ...❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @hajammar313
جایـِ تَسْبیْح اَسْت فَقَطْ دَر بِیْن دَسْتِ او وَلیـْ دَسْتـــِ مَنْ دارَدْ بهِ تَسْبیْحَشْ حِسادَتـْ میـ‌ْکُنَدْ @hajammar313
🌼🌱 آخرش بے برو بَرگرد مَرا خواهے ڪُشت! عاشقے با اگر و شاید وَ اما نشوَد ...♥️ 😊 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است ━━━━💠🌸💠━━━━ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸