#زنان_عنکبوتی
#قسمت_هفتادم
زن اول گوشی رو برداشت اما با نگاهی به صورت سینا تصمیمش عوض شد. صندلی را به سینا تعارف کرد و رفت سمت یکی از در ها. سینا آرام پشت سر زن راه افتاد. قدش از زن بلند تر بود و در که باز شد، یک دید کلی در اتاق زد.
زن در را باز گذاشت و سینا فروغ را هم دید که داشت فنجان مقابلش را توی نعلبکی بر می گرداند؛ فال قهوه. زن کنار گوش مدیر حرفی زد که مدیر رو به سینا نیم خیز شد و جوابی داد. زن که بیرون آمد به سینا گفت:
_ ایشون با کمال میل منتظر دیدار شما هستند. فقط چون تا ظهر با خانم فروغ ملکی قرار دارند گفتند عصر در خدمتتون هستند!
سینا آبرویی بالا انداخت و سری تکان داد:
_ خانم ملکی هم دارند برای شهرستان قرارداد می بندند؟
_ نخیر. ایشون توی همین تهران یه مؤسسه فوق العاده دارند. کارشون هم توی زمینهی مدل های روزه . چون ما توی زمینهی چادر دغدغه داشتیم و ایشون هم توی زمینهی لباس فاخر خیلی متبحر هستند چند وقتیه که با ما قرارداد همکاری دارند. پشتیبانی خوبی از مدل های جدید چادر هم کردند.
_ چه خانم فهیمی. هم مدلینگ کار می کنند هم چادر؟
_ بله بله. اصلاً طرح چادر دانشجویی و چادر شالی رو گروه ایشون پیشنهاد دادند و خب ما هم کار دوخت و پخش رو بر عهده داریم!
زن برای سینا از موقعیت مؤسسه هم توضیح داد:
_ ما توی زمینهی ترویج حجاب فعالیت می کنیم. خلاقیت هم یکی از شعار های ماست. هم بهترین پارچه های موجود در جهان رو استفاده میکنیم هم زیباترین مدل ها رو تولید می کنیم. مطمئن باشید که بهترین جا رو انتخاب کردید!
ابروهای سینا در هم رفته بود و با بروشوری که مقابلش بود ور میرفت:
_ هزینهی تبلیغ و طراحی و پخش کشوری با خانم ملكيه یا مجموعه شما؟ آخه تا این مدل ها در سطح مردم جا بیفته زمان می بره که خب زمان توی کار تولیدی حرف اول رو می زنه! معلومه شما خیلی با محاسبات دقيق جلو رفتید!
زن سری تکان داد و گفت:
_ البته همه این ها رو می تونید عصر که تشریف آوردید بپرسید. فقط من برای اینکه جلب اعتماد کرده باشم و برای ادامه همکاری میگم که خانم ملک شریک منصفی هستند. از لحاظ مالی هم شراکت داشتند.
سینا که در ماشین را باز کرد شهاب نفس حبس شده اش را رها کرد:
_ وای سینا نگفتم که بری اجداد طرف رو در بیاری.
سینا یقه اش را صاف کرد و گفت:
_ تو کی یاد می گیری با یه سرمایه گذار درست برخورد کنی معاون؟ در ضمن عصر هم بیا دنبالم قرار کاری دارم. حالا برو.
شهاب سری به تأسف تکان داد. قرار شد سینا برود و شهاب به خاطر موقعیت مهم فروغ، خودش تعقيب را ادامه بدهد. سینا عصر با صاحب مؤسسهی حجاب گفتگو کرد و متوجه شد که فروغ برای این ها یک فرصت مغتنم بوده که رشد کنند. ورود مدل های جدید چادر به بازار که به خاطر مدل دوخت نه تنها چادر به حساب نمی آید که گاهی حتی از مانتو های محجوب هم بدتر بود.
یک موقعیت و زمینه ای که هم زیراب حجاب زده می شد هم بد حجابی و بدپوششی در یک مسیر تساهل و تسامح جلو میرفت. ضمن این که کسانی که این چادرها را استفاده می کردند بعدا خیلی برایشان راحت بود که قید چادر را بزنند.
🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸
#نرجس_شکوریان_فرد
⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️
#شهیدعشق❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
#یڪایہ📌
{إنتَجْتَنِبُواكَبَائِرَمَاتُنْهَوْنَعَنْهُنُكَفِّرْعَنكُمْسَيِّئَاتِكُمْ}
از یڪ
گناه بزرگ بگذر ،
او از ٺمام گناهانٺ میگذرد...
آغوشخداهمیشھبازاستٺابرگردیم...😌🌼💎
نساء/۳۱♥️☘
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
💠 ریا کاری نمیکرد. بضاعت ما، آن خیمه و آن جمع دانشجویی بود. بهترین عامل جذب محمدحسین همین بود. برای هیچ کس فیلم بازی نمیکرد. کسانی را که به ظاهر با مذهبی ها سنخیتی نداشتند، بیشتر تحویل میگرفت. نمود هیئت علم دار همین بود. عکس ها و فیلم های هیئت را که ببینید، متوجه میشوید. بعد از هیئت اینطور بچه ها عموما می آمدند و میگفتند: "میدونید چرا ما میایم اینجا؟ چون اینجا کسی با دید منفی به ما نگاه نمیکنه."
بخشی از کتاب #عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
.
یک نفر
یک خبر از
یار ندارد بدهد؟
دلِ ما
خیلی از این
بیخبری سوخته است
#صاحبنا...
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
هرچه میتوانید جبههی انقلاب را
گسترش بدهید و جذب کنید...!
#حضرت_آقا
#مجنون_الحسین
@shahid_dehghanamiri
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
ألسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس
#سلام_آقا
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸