🌸🍃
•.
لَو عُلِمَ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ اشتِیاقِی بِهِم وَ انتِظارِی إلی تُوبَتِهِم لَماتُوا شُوقاً الیّ و لَقُطعت أوصالِهم عَن مُوَدَّتی
اگر بندگان من،
که به من پشت کرده اند،
می دانستند که چقدر انتظار آنها را می کشم
و مشتاق بازگشت آنان هستم،
[هر آن] از [شدت] شوق می مُردند
و بند بند بدن آنها از هم جدا می شد....
-بعضی از آدم ها انگار از بهشت آمده اند...
یک جورِ عجیبی خوبند، امن اند،
آرام اند، دلنشین اند...
کنارشان می توانی خیلی راحت و بدونِ
هیچ تکلّفی؛ خودت باشی!
من این آدم ها را دوست دارم،
آدم هایِ مهربان و اصیلی؛
که حالِ دنیایمان را خوب می کنند🚶🏻♂...
#نصیبتان
#ترقوه
|حُــــــرّْ|
حاج بیخیال!
https://www.instagram.com/tv/CXtgyRWoP5V/?utm_medium=copy_link
رهاش کن بره رفیق:)🚶🏻♂👌🏿!!
اینم پیج اینستامون
که تازه زدیم:)🌱🚶🏻♂👇🏿!!
hor7481
https://www.instagram.com/p/CXvqoaoohxMtg4nVR-mWd4K8Ly6991TJRYiViA0/?utm_medium=copy_link
#جایی_برای_نوشتن
شب یـلداسٺ..
گفتیـم چند خطے بنویسیـم..
چند واژه شاعر شویم..
چند دقیقه اے احوال دنیا را بے خیال شویـم :)!
عجب دنیاییـست!
پلڪـے به هم زدیـم و گذشت.. :)!
دقیقـه ها...ساعت ها..روز ها.. ماه ها..
دلمـان بند همیـن پاییـز بود..
ڪه چمدان بسٺه به چشممانمان خیرهـ شده است..
میـداند دلـمان دلتنگش میشود..
دلتنـگ احوالـش..
لبخندی بر گوشه ے لبش نشاندهـ..
شالگـردن نارنجے اش را به دور گردنش پیچیدهـ..
خانه اے اجاره ڪردهـ است در دور دست ها..
میدانم ڪه باز میایـد :)!
او همیشه مارا از وجودش خیال جمع ڪرده است.. :)!
حال این انبـوه دلتنگے هایمان را به چه ڪسے بسپاریم؟!
چه ڪسے قرار است با بے قرارے هایمان ببارد..
پاییـز!دلمان به بودنت قرص بود!
شاید بتوانیم..بباریـم..دووم بیاوریم..
ولے تو بودے قرار بے قرارے هایمان.. :)!
از زمین و زمان ڪه خسٺه میشدیم..
دلمان شڪسته ڪع میشد...
باریدن هایـمان را به گردن تو می انداختـیم!
ڪه پاییـز است...
دلگیـر است این شبـها..
پاییز!ولے دروغ میگفتیـم!
تو فقط میفهمیدے،حال این دلـرا..
برایمان میزدے زیر آواز..،آتـش روشن میڪردے..
بغلمـان میڪردے..
حال با زمستان چه ڪنیـم؟!
او یـخ زده است!
سفید بر تـن میڪند.. و سڪـوت اختیار..
پاییز!سڪوت زمستان دقمان میدهـد!
تو میدانے روایتش را اما هیـچ نگفتے!
یادت باشد پاییز!
بـهار مے آید.. :)!
قول داده اسٺ..از دیوانگے هایش برایـمان بیاورد..
گـفته است با تو آشناست!
آرے؟!راست مے گوید؟
بـهار است دیگـر..ڪم از دیوانگے هاے تو ندارد..!
با تابستان چه ڪنیم؟!
باور ڪن از دست این تابستان دیگر حتما دق میڪنیم..
ما شب هاے بلند را دوست داریم...
اما تابستان دلش آبتنے میخواهد :)!
باز خوب است رفتنت یلداسٺ :)!
پاییـز رفتنت بر خلاف تمام رفٺـن ها زیباسٺ..
احوال نابمان را باتو ،در صندوقچه همیشگے میگزارم..
وزمستان را با احوالم با احوالش آغاز میڪنم!
به قول مشتے حسن:
الهے به امید ٺو :))!
|حُـــــــرّْ|