پختهنخواهیشد،مگربعداز
آنکهاحساسکردیسرشاراز
سخنیولیلازمنمیدانیبه
کسیچیزیازآنبگویی (:
-@hajbikhial
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ!
بعضی ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ!
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎست
ﻧﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ است
ﻭ ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ،
ﻓﻘﻂ ﺧﺴﺘﻪ است…
-@hajbikhial
هدف من در رابطه با قدر من و در رابطه با روابط من است.
منی که می خواهم فقط بیست روز در جایی بمانم، هدفم از ساختن یک خانه، این است که همین بیست روزِ مرا تأمین کند. کسی که امتداد خودش را حس کرده و در این امتداد، اتصال و رابطه هایش را هم درک کرده، به این محدودها فکر نمی کند و نیت هایش گسترده می شود. اینجاست که بینش علی (ع) تنها به اینکه نان و آب و رفاه خلق را تأمین کند یا آنها را به عدالت ببندد، محدود نمی شود. هدفی که او دارد به وسعتی می رسد که حتی تاریخ هم نمی تواند آن را تحمل کند، ولی علی (ع) باید آن را تحمل کند، چون علی (ع) بزرگ تر از تاریخ است.
#علی_صفایی_حائری
-@hajbikhial
بسیار کلنجار رفت....
با مرغابے ها بعد با #میخِدر
هر کدام میپرسیدند:چرا!؟
آرام....
درگوشے میگفت:
دلتنگِ فاطمه ام:)!!
-@hajbikhial
یکی پرسید اگه رفتیم اون دنیا
دوست داری سعدی در جوارت باشه یا شهریار؟
گفتم چه سوالِ معلوم الجوابی!
معلومه که شهریار؛
همنشین شهریار باشم و
همسایه حافظ؛
یوقتا ام با سعدی سرکوچه ملاقات کنم ..
آخه میترسم از کمال همنشینی و آثارش
آخه میگن سعدی یجوری سخنور بوده که
چندتارو باهم توو کف داشته
- اینو میگن ولی همیشه هم نمیشه به گفته ها اعتماد کرد -
ولی من میگم هیچی وفا نمیشه!
اما پیش خودم همیشه ترس داشتم
گفتم اگه شهریار از ثریا گفت
اگه از معشوقم پرسید
اونوقت من چی بگم؟
بگم که من هم مثل تو
"وفا ندیدهام از بس به ما جفا کردند"
یا یطوری حرف رو بکشم به "حیدربابا"
که کار به ناله نکشه ..
که خاطر استاد مکدر نشه
که یادِ جفای حبیب نیافته ..
بیخیال بابا!
مارو چه به بهشت!
خدا کنه دست کم توو آتیش
یوقتا بذارن بهشتو نگاه کنیم،
یوقتا بذارن به "شهریار" زُل بزنیم؛
استاد حتی حوری ها رو نگاه هم نمیکنه،
ببین وفا تا چه اندازه آخه :))
-@hajbikhial
في هذه الرحلة الطويلة من الحياة، سوف تواجه الكثير من الأقنعة، والقليل من الوجوه...
در این مسیر طولانی از زندگی، با تعداد زیادی از نقابها و تعداد کمی چهرهی واقعی روبهرو خواهی شد...
-@hajbikhial